16 نتیجه برای مولتیپل اسکلروزیس
دكتر قاسم مسیبی، آقاي علی قضاوی، آقاي محمود رضا خزاعی، آقاي محمد علی پایانی،
دوره 9، شماره 1 - ( 1-1385 )
چکیده
مقدمه: پراکسیداسیون مولکولهای بیولوژیک از جمله لیپیدها با واسطه رادیکالهای آزاد در پاتوژنز بیماری مولتیپل اسکلروزیس و آنسفالومیلیت خودایمن تجربی) (EAE، مدل حیوانی مولتیپل اسکلروزیس، مؤثر است. ویتامین E به عنوان یک آنتی اکسیدان ممکن است با کاهش عوامل اکسیدان از جمله نیتریک اکساید در مهار بیماری مؤثر باشد. در این مطالعه اثر ویتامین E بر روی روند بیماری EAE و میزان نیتریک اکساید و اسید اوریک مورد بررسی قرار گرفت. روش کار: در این مطالعه تجربی موشهای نر نژاد C57BL/6 در دو گروه درمانی (هر گروه 8 سر) با شرایط سنی و وزنی مشابه قرار گرفتند. 1) موشهای مبتلا به EAE تحت درمان با ویتامینE ، که 10 میلی گرم بر حسب وزن ویتامین E هر دو روز یک بار به صورت داخل صفاقی از سه روز قبل تا 19 روز پس از ایجاد بیماری دریافت کردند 2) موشهای مبتلا به EAE درمان نشده که تنها حلال ویتامین را با همان جدول زمانی دریافت نمودند. همچنین 5 سر موش نر نژاد C57BL/6 با شرایط سنی و وزنی مشابه به عنوان گروه سالم در نظر گرفته شد. شدت بیماری، میزان اسید اوریک و نیتریک اکساید در گروهها مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: نتایج نشان داد که شدت علائم کلینیکی در موشهای تحت درمان با ویتامینE (8/0±4) در مقایسه با گروه درمان نشده(44/0±3/5) به طور معنیداری کمتر می باشد(01/0p<). همچنین بین روز شروع حمله بیماری در گروه تحت درمان با ویتامینE و درمان نشده (به ترتیب روز 1±13و روز1±11پس از القا بیماری) اختلاف وجود داشت که البته معنیدار نبود. غلظت اسید اوریک در موشهای تحت درمان با ویتامینE در مقایسه با گروه درمان نشده به طور معنیداری کمتر بود (001/0p<). تفاوتی در میزان نیتریک اکساید در بین دو گروه مشاهده نشد. نتیجه گیری: ویتامینE تأثیری بر میزان نیتریک اکساید ندارد اما موجب کاهش سطح اسید اوریک می گردد. به نظر میرسد که ویتامینE از طریق افزایش مصرف اسید اوریک میتواند سبب تأخیر شدت شروع بیماری و کاهش شدت بیماری شود.
قاسم مسیبی، علی قضاوی، حسین صالحی، محمدعلی پایانی،
دوره 10، شماره 1 - ( 1-1386 )
چکیده
مقدمه: آنسفالومیلیت خودایمن تجربی) (EAE مدل حیوانی مولتیپل اسکلروزیس میباشد که با ارتشاح لکوسیتی به داخل سیستم عصبی مرکزی مشخص میگردد. تغییر در ترکیبات یا مقادیر اسیدهای چرب غیر اشباع میتواند بر عملکرد سد خونی- مغزی موثر باشد. در این مطالعه اثر روغن کنجد که غنی از اسیدهای چرب غیر اشباع است بر میزان ارتشاح لکوسیتی به مغز موشهای مبتلا به EAE مورد بررسی قرار گرفت. روش کار: در این پژوهش تجربی موشهای نر نژاد C57BL/6 در دو گروه درمانی (هر گروه 10 سر) با شرایط سنی و وزنی مشابه قرار گرفتند. موشهای گروه مطالعه، موشهای مبتلا به EAE بودند که به ازای هر کیلوگرم وزن بدن، 4 میلی لیتر روغن کنجد روزانه به صورت داخل صفاقی، سه روز قبل تا 20 روز پس از ایجاد بیماری دریافت کردند و گروه شاهد، موشهای مبتلا به EAE بودند که به ازای هر کیلوگرم وزن بدن به آنها 4 میلی لیتر بافر فسفات، طبق برنامه تجویز شد. بیماری EAE از طریق ایمونیزاسیون موشها با پپتید MOG 35-55 همراه با ادجوانت کامل فروند ایجاد شد. بعد از گذشت بیست روز از زمان ایمونیزاسیون میزان ارتشاح لکوسیتی به مغز با میکروسکوپ مورد بررسی قرار گرفت. در تجزیه و تحلیل اطلاعات از آزمون من ویتنی یو استفاده شد. نتایج: نتایج نشان داد که شدت علائم کلینیکی در موشهای تحت درمان با روغن کنجد(4/0±6/2) در مقایسه با گروه درمان نشده(6/0±2/4) به طور معنیداری کمتر میباشد(001/0p<). همچنین اختلاف معنیداری در تعداد سلولهای ارتشاح یافته به مغز، بین موشهای مبتلا به EAE درمان شده با روغن کنجد(20±80) و درمان نشده(30±150) مشاهده شد (01/0p< ). نتیجه گیری: این نتایج مشخص مینماید که روغن کنجد با کاهش ارتشاح لوکوسیتها به مغز موشهای مبتلا به EAE سبب کاهش ضایعات پاتولوژیک و علائم کلینیکی و تعدیل بیماری میگردد.
محسن خاکی، علی قضاوی، کیوان قسامی، محمد رفیعی، محمد علی پایانی، قاسم مسیبی،
دوره 12، شماره 2 - ( 7-1388 )
چکیده
مقدمه: مولتیپل اسکلروزیس از بیماریهای خود ایمنی سیستم اعصاب مرکزی است. علل ایجاد این بیماری ناشناخته است ولی عوامل محیطی از جمله عفونتهای ویروسی در ایجاد آن نقش دارند. در این مطالعه بیماران مبتلا مولتیپل اسکلروزیس در استان مرکزی از نظر میزان آنتی بادی علیه هرپس ویروس انسانی تیپ 6 مورد بررسی قرار گرفتند. روش کار: در مطالعه مورد شاهدی حاضر 31 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس که در مراحل اولیه تشخیص بودند و هیچ گونه برنامه درمانی خاصی روی آنها انجام نشده بود و 60 فرد سالم با شاخصهای دموگرافیک نظیر سن، جنس و محل سکونت همسان با گروه بیمار، از نظر آنتی بادی G و M ضد هرپس ویروس انسانی تیپ 6 با روش الیزا و ایمونوفلورسانس مورد ارزیابی قرار گرفتند. دادههای حاصله با استفاده از رگرسیون لجستیک و نسبت شانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: 2/74 درصد از گروه مورد و 2/34 درصد گروه شاهد از نظر آنتی بادی M ضد هرپس ویروس انسانی تیپ-6 مثبت بودند و این تفاوت از نظر آماری معنیدار بود(001/0=p). احتمال وقوع مولتیپل اسکلروزیس در موارد مثبت حضور آنتی بادی M ضد هرپس ویروس انسانی تیپ-6 بیش از 5 برابر افراد فاقد این آنتی بادی بود. همچنین از نظر میانگین تیتر آنتی بادی G علیه این ویروس در بین دو گروه اختلاف آماری معنیدار مشاهده شد(019/0=p). نتیجه گیری: عفونت حاد هرپس ویروس انسانی تیپ 6 میتواند عاملی برای ایجاد مولتیپل اسکلروزیس باشد.
قاسم مسیبی، علی قضاوی، بابک عقیلی، عباس میر شفیعی،
دوره 12، شماره 3 - ( 8-1388 )
چکیده
چکیده مقدمه: آلوئه ورا خواص بیولوژیکی متنوعی هم چون ایمونومدولاتوری و فعالیتهای ضد توموری دارد. در مطالعه حاضر فعالیت ایمونومدولاتوری عصاره آلوئه ورا بر فاکتور نکروز دهنده تومور آلفا و پیشرفت بیماری آنسفالومیلیت اتوایمیون تجربی به عنوان مدل حیوانی مولتیپل اسکلروزیس مورد بررسی قرار گرفت. روش کار: در این مطالعه مداخله ای تجربی آنسفالومیلیت اتوایمیون تجربی با استفاده از پپتید MOG35-55 و ادجوانت کامل فروند در موشهای نر نژاد C57BL/6 ایجاد شد. موشها در دو گروه درمانی (هر گروه 8 سر) با شرایط سنی و وزنی همسان قرار گرفتند. گروه تحت درمان روزانه 120 میلی گرم عصاره آلوئه ورا به ازای هر کیلوگرم وزن بدن از 5 روز قبل از ایمونیزاسیون تا 25 روز پس از ایمونیزاسیون دریافت کردند. گروه کنترل تنها بافر فسفات را بر اساس همین جدول زمانی دریافت کردند. علائم بیماری روزانه تا 25 روز پس از ایمونیزاسیون یعنی زمانی که موشها کشته شدند ثبت شد. فاکتور نکروز دهنده تومور آلفا تولید شده از سلولهای تک هستهای طحالی با تکنیک الیزا سنجیده شد. نتایج: درمان با آلوئه ورا به طور معنیداری باعث کاهش علائم بالینی آنسفالومیلیت اتوایمیون تجربی و تاخیر در شروع بیماری شد. میزان فاکتور نکروز دهنده تومور آلفا تولید شده از سلولهای تک هستهای طحال موشهای درمان شده با آلوئه ورا به طور معنیداری نسبت به گروه کنترل کاهش یافت(012/0p=). نتیجه گیری: آلوئه ورا باعث بهبودی و کاهش سطح فاکتور نکروز دهنده تومور آلفا در مدل حیوانی مولتیپل اسکروزیس میشود.
کیوان قسامی، علی قضاوی، یحیی ژند، محمد علی پایانی، محمودرضا خزایی، قاسم مسیبی،
دوره 13، شماره 2 - ( 4-1389 )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس از دسته بیماریهای خود ایمن مزمن سیستم عصبی مرکزی با اتیولوژی ناشناخته است. ویتامین D3 توان تعدیل سیستم ایمنی را دارد. نیتریک اکساید یکی از عوامل مخرب سیستم ایمنی و یک فاکتور مهم در تخریب میلین است. در این مطالعه اثر مصرف کوتاه مدت ویتامین D3 بر میزان نیتریک اکساید در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روش ها: در مطالعه کارآزمایی بالینی دو سوکور حاضر 60 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس به طور تصادفی در دو گروه مورد و شاهد تقسیم شدند. گروه شاهد(30 بیمار) درمان رایج و گروه مورد (30 بیمار) علاوه بر درمان رایج، ماهانه مقدار 300000 واحد ویتامین D3 به صورت تزریقی به مدت 6 ماه دریافت نمودند. میزان نیتریک اکساید قبل و بعد از درمان در هر دو گروه اندازه گیری شد. یافتهها: نتایج نشان داد که سطح نیتریک اکساید در گروه تحت درمان با ویتامین D3 نسبتا کاهش می یابد (از 1/11±4/12 به 9/8±8/9 میکرومول در لیتر) ولی این کاهش معنیدار نمیباشد. در حالی که در گروه کنترل میزان نیتریک اکساید افزایش مییابد (از 07/17±4/18 به 8/16±07/22 میکرومول در لیتر). نتیجهگیری: ویتامین D3 هر چند تولید نیتریک اکساید را کاهش داده ولی این کاهش معنیدار نیست. لازم است مطالعات بیشتری به منظور ضرورت استفاده از ویتامین D3 در درمان بیماری انجام شود.
مانا شجاع پور، قاسم مسیبی، کیوان قسامی، علی قضاوی، عبدالرحیم صادقی،
دوره 15، شماره 4 - ( 6-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری خود ایمن است که باعث اختلال در سیستم عصبی مرکزی میگردد. یک عامل محیطی بالقوه که این بیماری را متاثر میکند، ویتامین D است. اکثر فعالیتهای بیولوژیکی فرم فعال ویتامین D از طریق گیرنده آن اعمال میشود. هدف از مطالعه حاضر بررسی ارتباط بین پلی مورفیسم BsmI در گیرنده ویتامین D و بروز بیماری مولتیپل اسکلروزیس میباشد. مواد و روشها: در این مطالعه مورد شاهدی، پلی مورفیسم جایگاهBsmI ، در ژن گیرنده ویتامین D در 80 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس و 50 فرد سالم هم سن و هم نژاد به روش PCR-RFLP مورد بررسی قرار گرفتند. یافتهها: نتایج نشان داد که تفاوت معنیداری در فراوانی ژنوتیپهای پلی مورفیسمBsmI در ژن گیرنده ویتامین D بین بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس و گروه شاهد(023/0=p) وجود دارد. نتیجهگیری: مطالعه حاضر نشان داد که پلی مورفیسم BsmI در ژن گیرنده ویتامین D با بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس در این جامعه مورد مطالعه در ارتباط است.
اعظم فروغی پور، فاطمه سلمانی، احمد عینی،
دوره 15، شماره 6 - ( 8-1391 )
چکیده
زمینه وهدف: بیماری مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری دمیلینه کننده سیستم اعصاب مرکزی میباشد. دو سوم زنانی که به بیماری مولتیپل اسکلروزیس مبتلا میشوند زنان 30-20 ساله سن باروری میباشند. این بیماری ناتوانی عصبی به ویژه در افراد جوان را به دنبال دارد. هدف از این مطالعه تعیین پیامد بارداری در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس و مقایسه آن با زنان باردار سالم میباشد. مواد و روشها: در این مطالعه همگروهی، 37 مادران باردار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس با 74 زن باردار از نظر متغیرهای بارداری، زایمان و نوزادی مقایسه گردیدند. اطلاعات بیماران از طریق پرسشنامه جمع آوری گردید و داده های حاصل با استفاده از آزمونهای آماری تی مستقل، کای اسکوئر و من ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: نتایج نشان داد که عوارض دوران بارداری مانند پره اکلامپسی و عوارض گوارشی در زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بیشتر از گروه کنترل بود(001/0p<). همچنین زایمان ابزاری در این زنان بیشتر بود(05/0p=). از نظر پیامدهای نوزادی تفاوت معنیداری بین دو گروه مشاهده نشد. نتیجهگیری: با توجه به نتایج، به نظر میرسد که در مادران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس برخی از عوارض بارداری بیشتر است همچنین در این زنان زایمان طبیعی بیشتر بود و استفاده از ابزار نیز در طی زایمان واژینال بیشتر بوده که میتواند به دلیل خستگی در این افراد باشد و باید در برنامهریزی و اداره بیماران باردار این موارد در نظر گرفته شود.
علی دهقانی، سیمامحمدخان کرمانشاهی، ربابه معماریان،
دوره 15، شماره 6 - ( 8-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری مزمن و تحلیل برنده سلولهای عصبی مرکزی است که به دلایلی از جمله ماهیت مزمن، نداشتن پیش آگهی و درمان قطعی باعث استرس در بیماران میشود. لذا این مطالعه با هدف بررسی تاثیر برنامه آموزش گروه همتا بر استرس بیماران مولتیپل اسکلروزیس در سال 1390 انجام شد. مواد و روشها: در این مطالعه کارآزمایی بالینی، 110 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس به صورت تصادفی به دو گروه آزمون و شاهد (هر گروه 55 نفر) تقسیم شدند. بعد از آماده کردن گروه همتا، 6 جلسه آموزشی توسط افراد همتا برای گروه آزمون در طول دو ماه انجام شد. ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامه 21 DASS بود که جهت سنجش استرس بیماران قبل و بعد از 4 ماه در هر دو گروه تکمیل گردید. جهت تحلیل یافتهها از نرم افزار SPSS نسخه 16 استفاده شد. یافتهها: نتایج اختلاف معنیداری در نمره استرس بیماران گروه آزمون و شاهد قبل از مداخله نشان ندادند (24/0=p)، این در حالی است که بعد از اجرای مداخله اختلاف نمره استرس در دو گروه معنیداری شد (001/0=p). همچنین نمره استرس در گروه آزمون بعد از مداخله معنیداری بود (001/0p=) اما اختلاف معنیداری در نمره استرس بیماران گروه شاهد مشاهده نشد (39/0p=). نتیجهگیری: برنامه آموزش گروه همتا موجب کاهش استرس بیماران مولتیپل اسکلروزیس گردید. از این رو پیشنهاد میشود جهت آموزش بیماران مولتیپل اسکلروزیس از گروه همتا استفاده شود
مانا شجاع پور، قاسم مسیبی، فردین فرجی، کیوان قسامی، علی قضاوی،
دوره 17، شماره 3 - ( 3-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری خود ایمن با اتیولوژی نامشخص میباشد. فاکتورهای محیطی و ژنتیکی در استعداد ابتلا به بیماری نقش دارند. مطالعات ژنتیکی نشان میدهد که ژنهای کد کننده آنتی ژنهای سازگار نسجی (HLA) با بروز برخی از بیماریهای خود ایمن از جمله مولتیپل اسکلروزیس ارتباط دارند. مطالعات انجام شده نشان میدهد که در جوامع مختلف بین همراهی این ژنها و بیماری مغایرت وجود دارد. با توجه به تفاوت نژادی افراد در جوامع مختلف و مطالعات محدود انجام شده در جمعیت ایرانی و شیوع روز افزون بیماری مولتیپل اسکلروزیس، فراوانی آللهای HLA در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مورد بررسی قرار گرفت.
مواد و روشها: در این مطالعه مورد- شاهدی، به منظور تعیین آللهای HLA-DR و HLA-DQ از روش PCR-SSP بر روی 60 بیمار مبتلا به بیماری مولتیپل اسکروزیس و 40 فرد سالم با زمینه نژادی و جغرافیایی مشابه استفاده گردید.
یافتهها: در این مطالعه بیشترین فراوانی آنتی ژنهای HLA(DR) کلاس 2 و HLA(DQ) کلاس 2 در بیماران، به ترتیب مربوط به آنتی ژن DRB1*03 و آنتی ژن DQB1*02 بود. اختلاف معنیداری در سایر آللهای HLA-DR و HLA-DQ بین دو گروه مشاهد نشد.
نتیجهگیری: در این مطالعه نشان داده شد که آللهای DRB1*03 و DQB1*02 در جمعیت مورد مطالعه با استعداد ابتلا به بیماری ارتباط دارند. در هر صورت به دلیل تفاوت نژادی در نقاط مختلف ایران نیاز است مطالعات بیشتری صورت گیرد.
منیره اسدی قلعه نی، آتنا شمس، حمیدرضا طاهری،
دوره 18، شماره 1 - ( 1-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس یک بیماری مزمن پیشرونده سیستم اعصاب مرکزی است و از علائم و نشانههای آن خستگی و عدم تعادل میباشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر یک دوره برنامه تمرینی بر روی سطح طرح دار بر تعادل بیماران مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روشها: پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون – پس آزمون بود. آزمودنیها با دامنه سنی 27 تا 42 و مقیاس ناتوانی جسمانی 1-4 و هدفمندانه و داوطبانه انتخاب و به صورت تصادفی به گروههای تجربی و کنترل تقسیم شدند. تمرینات به مدت 3 هفته و 5 جلسه در هفته انجام گرفت و مدت هر جلسه حداقل یک ساعت بود. برای اندازهگیری تعادل از مقیاس تعادل برگ استفاده شد. دادهها با استفاده از آزمون تی مستقل و وابسته در سطح p<0.05 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: نتایج نشان داد که بهبود قابل توجهی در تعادل مشاهده شده است(p<0.05). همچنین نتایج حاکی از تفاوت معنیداری بین دادههای پس آزمون آزمودنیها در هر دو گروه تجربی و گروه کنترل بود(p<0.05).
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این مطالعه، به کارگیری برنامه تمرینی راه رفتن بر روی سطح طرح دار میتواند عاملی تاثیرگذار در بهبود تعادل بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس باشد. با توجه به این نتایج، متخصصان مربوطه میتوانند از این تمرینات به عنوان یک مکمل در کنار درمانهای دارویی برای بیماران ام .اس استفاده کنند.
نسرین شهبازی، حسن خلجی، محسن ابراهیمی منفرد،
دوره 19، شماره 1 - ( 1-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: پژوهش هادر بزرگسالان نشان دادهاند که دستورالعمل کانون توجه بیرونی نسبت به دستورالعمل کانون توجه درونی، در یادگیری حرکتی کارآمدتر میباشد. از این رو، هدف این تحقیق، بررسی اثر کانون توجه- خودگفتاری بر تعادل زنان مبتلا به MS میباشد.
مواد و روشها: در این مطالعه نیمهتجربی، جامعه آماری شامل زنان مبتلا به MS مراجعه کننده به انجمن اماس اراک بودند که به تشخیص نورولوژیست و به علت اختلال تعادلی واجد شرایط شرکت در این پژوهش شدند. بیماران به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفره کنترل، کانون توجه بیرونی- خودگفتاری و کانون توجه درونی- خودگفتاری تقسیم شده و از طریق آزمون تعادلی برگ مورد ارزیابی قرار گرفتند. 42 نفر به عنوان نمونه مراحل اجرایی تحقیق را تمام کردند. شرکتکنندگان هر گروه به مدت 9 روز تکالیف تعادلی را تمرین کردند، سپس از آنها پسآزمون گرفته شد. برای مقایسه نمره تعادل گروهها از آزمون آنووا و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنیداری کمتر از 05/0 استفاده شد.
یافتهها: تعادل شرکتکنندگان در هر سه گروه بهبود پیدا کرد و با این که کانون توجه بیرونی بهتر از دو گروه دیگر عمل کرد، اما اختلاف معنیداری بین دو گروه تجربی مشاهده نشد.
نتیجهگیری: نتایج مطالعه، تأثیر تمرین در بهبود مهارت تعادل را تأیید نمود و همچنین برتری دو گروه تجربی نسبت به گروه کنترل را نشان داد. احتمالاً دستکاری نوع کانون توجه به صورت خودگفتاری تأثیر چندانی بر تعادل زنان مبتلا به MS ندارد.
شیوا صائبی، داریوش خواجوی، فردین فرجی،
دوره 19، شماره 10 - ( 10-1395 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: ﺧﻮدﮔﻔﺘﺎری از ﻣﺪاﺧﻼت روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮاند ﺑﺮ عملکرد ﺣﺮﻛﺘﻲ فرد مؤثر ﺑﺎﺷﺪ. از این رو، هدف این پژوهش بررسی تأثیر تمرین تعادلی همراه با خودگفتاری انگیزشی و آموزشی بر تعادل زنان مبتلا به MS در شهر اراک بود.
مواد و روشها: اﻳﻦ پژوهش از ﻧﻮع ﻧﻴﻤﻪﺗﺠﺮﺑﻲ و با طرح پیشآزمون - ﭘﺲآزﻣﻮن بود. جامعه آماری شامل زنان مبتلا به MS در شهر اراک بود. 42 بیمار با دامنه سنی20 تا 50 سال به عنوان نمونه انتخاب شدند انتخاب و به صورت تصادفی ساده به سه گروه کنترل، گروه خودگفتاری آموزشی و خودگفتاری انگیزشی تقسیم شده و از طریق آزمون تعادلی برگ مورد ارزیابی قرار گرفتند. گروههای تجربی به مدت یک ماه، هفتهای سه جلسه و هر جلسه 45 دقیقه، تکالیف تعادلی را تمرین کردند. سپس از آنها پس آزمون گرفته شد. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه جمعیت شناختی، آزمون تعادلی برگ، آزمون تعادل یک پا و آزمون ستاره استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از آزمون آنووا و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنیداری کمتر از 05/0 و نرم افزار SPSS نسخه 23 صورت گرفت.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد که میانگین نمره تعادل گروه خودگفتاری آموزشی در پس آزمون نسبت به دو گروه خودگفتاری انگیزشی(045/0p=) و کنترل (800/0p=) به طور معنیداری بالاتر بود. همچنین بین میانگین نمره پس آزمون عملکرد تعادلی، گروههای خودگفتاری انگیزشی و کنترل تفاوت معنیداری مشاهده نشد (689/0p=).
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این پژوهش، تمرین تعادلی همراه با خودگفتاری آموزشی بر تعادل افراد مبتلا به MS تأثیر دارد. بنابر این، تمرین تعادلی همراه با خودگفتاری آموزشی میتواند شیوﮤ مناسبی برای بهبود تعادل زنان مبتلا به MS باشد.
فرشید فرزین، مسعود گلپایگانی، فردین فرجی، دکتر شهناز شهرجردی، پرستو قاسمی،
دوره 21، شماره 2 - ( 2-1397 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس ناشی از تخریب میلین در سیستم عصبی مرکزی است که منجر به ضایعات کارکـردی میشود. مشکلات تعادلی از اختلالات شایع و سرگیجه بـه عنوان اولین تظاهر در این بیماران محسوب میشود. هدف این پژوهش بررسی تأثیر توانبخشی وستیبولار از طریق تمرینات کوکسی و کاوتورن بر تعادل و میزان معلولیت ناشی از سرگیجه بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش ها: این پژوهش از نوع نیمه تجربی و با طرح پیش آزمون و پس آزمون بود. 30 زن مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بدون در نظر گرفتن نوع ام اس و سرگیجه در دو گروه کنترل و تجربی قرار گرفتند که گروه تجربی تمرینات را به مدت 12 هفته و 3 جلسه در روز به مدت 5 تا 15 دقیقه اجرا کردند. جهت ارزیابی تعادل و معلولیت ناشی از سرگیجه قبل و بعد از مداخله از آزمونهای برگ و پرسشنامه معلولیت ناشی از سرگیجه (DHI) استفاده شد.
یافته ها: یافته ها حاکی از آن بود که پس از اتمام پروتکل تمرینی در گروه تجربی بین میزان تعادل و معلولیت ناشی از سرگیجه بیماران، قبل و بعد از اجرای تمرینات اختلاف معنیداری وجود داشت، در حالی که در گروه کنترل تفاوت معنیداری مشاهده نشد.
نتیجه گیری: تمرینات کوکسی و کاوتورن میتواند بـه عنوان یک روش درمانی غیر تهاجمی، عامل موثر در بهبود تعادل و معلولیت ناشی از سرگیجه مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس شود.
جواد نخ زری خداخیر، امیرحسین حقیقی، محمدرضا حامدی نیا،
دوره 21، شماره 3 - ( 3-1397 )
چکیده
زمینه و هدف: فعالیت بدنی و ورزش یکی از عوامل تحریک ترشح فاکتورهای رشد عصبی در بیماران ام اس میباشد. بنابراین هدف این پژوهش، مطالعه اثر تمرین ترکیبی با غالب هوازی و مصرف مکمل کوآنزیم Q10 بر مقادیر سرمی BDNF و NGF در مبتلایان به مولتیپل اسکلروزیس بود.
مواد و روش ها: در این مطالعه نیمه تجربی، 28 بیمار ام اس (5-3=EDSS) با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه تجربی (تمرین ترکیبی+ مکمل Q10، تمرین ترکیبی+ دارونما، مکمل Q10) و یک گروه کنترل (دارونما) تقسیم شدند. دو گروه تجربی یک برنامه تمرین ترکیبی شامل دو جلسه تمرین هوازی و یک جلسه تمرین مقاومتی را سه جلسه در هفته به مدت هشت هفته انجام دادند. مکمل Q10 به مقدار روزانه 200 میلیگرم تجویز شد. نمونه خون 24 ساعت قبل از اولین جلسه و همچنین 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین و پس از 10 ساعت ناشتایی شبانه به منظور اندازهگیری مقادیر سرمی BDNF و NGF جمعآوری شد. داده ها با استفاده از آزمونهای تحلیل کواریانس و تی همبسته در سطح معنیداری 05/0>p تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها: نتایج حاکی از عدم تغییر معنیدار مقادیر سرمی BDNF و NGF در هر سه گروه تجربی نسبت به گروه کنترل بود (05/0 ≤ p).
نتیجه گیری: تمرین ترکیبی همراه با مصرف مکمل Q10 منجر به تغییر غلظت BDNF و NGF در بیماران مبتلا به ام اس نشد. بنابراین، لازم است مدت و شدت این نوع تمرینات و همچنین دوز مکمل Q10 تغییر یابد.
نرگس انسان، اسحق رحیمیان بوگر، سیاوش طالع پسند، فریبرز استیلایی،
دوره 22، شماره 5 - ( 9-1398 )
چکیده
زمینه و هدف بیماری مولتیپل اسکلروزیس، پیشبینی نشدنی و یکی از بیماریهای تغییردهنده زندگی فرد است. بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر ناتوانی کارکردی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس است.
مواد و روش ها جامعه آماری، کلیه زنان و مردان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس شهرستان نیشابور بودند. در این پژوهش، نمونه شامل ۴۷ نفر (۲۲ نفر گروه آزمایش، ۲۵ نفر گروه کنترل) بود، که به صورت تصادفی انتخاب شدند. طرح پژوهش از نوع پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. گروه آزمایش، مداخله کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی را به مدت هشت جلسه دریافت کردند، گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکردند. پیگیری نیز بعد از یک ماه صورت گرفت. آزمودنیها به پرسشنامه ارزیابی ناتوانی سازمان جهانی بهداشت پاسخ دادند و دادهها با آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیریهای مکرر با استفاده از نسخه ۲۱ نرمافزار SPSS تحلیل شد.
ملاحظات اخلاقی این مطالعه با شناسه IR. NUMS.REC.۱۳۹۷.۰۰۴ به تصویب کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علوم پزشکی نیشابور رسیده است.
یافته ها نتایج حاصل از تحلیل واریانس آمیخته بدین شرح است: آزمون تکمتغیره در مورد اثر زمان، حاکی از آن است که اثر زمان بر مؤلفه ناتوانی کارکردی معنیدار است. اثر تعاملی زمان و گروه بر مؤلفه ناتوانی کارکردی معنیدار است. نتایج تحلیل واریانس بینگروهی در میان دو گروه آزمایش و کنترل (۰/۰۵>P) نشان میدهد که بین دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (۰/۰۵>P). مقایسه زوجی اثر تعاملی زمان و گروه نشان داد بین مرحله پیشآزمون با پسآزمون و پیگیری تفاوت معناداری وجود دارد (P=۰/۰۰۱)، اما میان مرحله پسآزمون با پیگیری تفاوت معناداری وجود ندارد.
نتیجه گیری بر طبق نتایج، درمان کاهش استرس مبتنی بر ذهنآگاهی بر کاهش ناتوانی کارکردی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس اثرگذار و پایدار بوده است که از دلایل این پایداری میتوان به سادگی درمان و آموزش سریعتر بیمار و همچنین کوتاهمدتبودن جلسات مداخله اشاره کرد.
داریوش خواجوی، حدیث طهماسبی ارشلوپور، فردین فرجی،
دوره 28، شماره 2 - ( 2-1404 )
چکیده
مقدمه: مولتیپل اسکلروزیس (MS) شایعترین اختلال سیستم عصبی در جوانان است و مشکلات تعادلی ناشی از آن میتواند باعث ایجاد اختلال در حفظ وضعیت ایستاده، محدودیت در راه رفتن و نهایتاً اُفتادن بیماران مبتلا شود. هدف این پژوهش بررسی تأثیر مداخله حرکتی و شناختی بر تعادل و اعتماد به تعادل بیماران مولتیپل اسکلروزیس بود.
روش کار: جامعۀ آماری پژوهش افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس (با دامنه سنی 60-20 و نمره مقیاس ناتوانی بین 4-2) مراجعهکننده به انجمن مولتیپل اسکلروزیس شهر اراک بودند که 30 آزمودنی به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. آزمودنیها در پیشآزمون، آزمونهای برخاستن و حرکت کردن زماندار و ایستادن روی یک پا را انجام دادند و مقیاس اعتماد به تعادل ویژۀ فعالیتها را تکمیل کردند. پس از اعمال برنامۀ مداخله ترکیبی حرکتی و شناختی، پسآزمون انجام شد. دادهها با نرمافزار SPSS نسخۀ 21 و آزﻣون t زوﺟﯽ و آزمون t مستقل تحلیل شدند.
یافتهها: میانگین نمرۀ گروه تجربی در آزمونهای برخاستن و رفتن زماندار و ایستادن روی یک پا به طور معنیداری بهبود یافت (p≤0/05). در پس آزمون، بین میانگین نمره مقیاس اعتماد به تعادل ویژۀ فعالیتهای دو گروه تجربی و کنترل تفاوتی معنیداری مشاهده نشد (p≤0/05).
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای این پژوهش، استفاده از برنامۀ مداخله ترکیبی حرکتی و شناختی بر بهبود چابکی و تعادل پویا و ایستای بیماران مولتیپل اسکلروزیس، پیشنهاد میشود. به نظر میرسد برای افزایش اعتماد به تعادل بیماران به دلیل ذهنی بودن به مدت زمان بیشتری برای تمرین نیاز است.