33 نتیجه برای زنان
خانم عفت صادقیان، دكتر علی حیدریان پور، دكتر فرهنگ عابد،
دوره 9، شماره 2 - ( 4-1385 )
چکیده
مقدمه: تجربه ناباروری که برخی آن را بحران ناباروری نام نهادهاند با استرس فیزیکی، اقتصادی، روان شناختی و اجتماعی همراه است که تمام جنبههای زندگی افراد را تحت تاثیر قرار میدهد. این رویداد، تنشی جدی در زندگی محسوب شده و ضربه روانی شدیدی را بر زوجین وارد میسازد. این مطالعه به منظور مقایسه مشکلات روانی مردان و زنان نابارور مراجعه کننده به درمانگاه ناباروری بیمارستان فاطمیه همدان در سال 1383 صورت گرفت. روشکار: این پژوهش از نوع تحلیلی- مقطعی است. که در آن 400 زوج نابارور (200 مرد و200 زن) به روش در دسترس از بین زوجین ( زوجی که تشخیص ناباروری برای او داده شده است) انتخاب شدند. اطلاعات لازم به وسیله پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه SCL90 در قالب یک مصاحبه فردی با جلب همکاری و اعتماد آزمودنی جمع آوری گردید. اطلاعات به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی و آزمون تی مستقل تجزیه و تحلیل شد. نتایج: نتایج نشان داد که زنان نابارور اختلال روانی شدیدتری را نسبت به مردان نابارور تجربه میکنند. همچنین با 05/0p< ، زنان نابارور در 9 مقوله SCL90 از جمله افسردگی، اضطراب، ترس، جسمی سازی، حساسیت بین فردی، خصومت، افکار پارانوئید و سایکوتیک تفاوت معنیداری را نسبت به مردان نابارور نشان دادند. نتیجهگیری: میتوان گفت زنان استرس بیشتری را در زندگی شخصی، اجتماعی و جنسی خود تجربه کرده و زنان از پدیده ناباروری تاثیر پذیر تر بودند که میتواند به دلیل مسائل فرهنگی، یا آسیب پذیری روانی بیشتر آنها و یا شکل خاص تعاملات اجتماعی حاکم باشد.
دكتر بابک عشرتی، دكتر کوروش هولایی کویی نایینی، دكتر محمد کمالی، دكتر جعفر حسن زاده، دكتر مهرداد برهانی، دكتر فرشاد پور ملک، خانم فهیمه کشفی،
دوره 9، شماره 2 - ( 4-1385 )
چکیده
مقدمه: نوع عامل ایجاد کننده ناباروری خصوصاً ناباروری در زن می تواند بر نتایج درمان و شانس موفقیت آن در ایجاد باروری موثر باشد. هدف از این مطالعه بررسی رابطه وجود سابقه سل با ناباروری زنانه و اندازه اثر این عامل بر ناباروری زنانه است. روش اجرا: مطالعه حاضر یک مطالعه مورد شاهدی است که در آن گروه مورد زنان مراجعه کننده به مرکز رویان که تشخیص ناباروری زنانه برای آنها داده شده و گروه شاهد زنان مراجعه کننده به همان مرکز که علت ناباروری آنها ناباروی شوهران آنها بوده است، میباشند. ارتباط عوامل مختلف با استفاده از مدل رگرسیون لجستیک آزمون شد و میزان خطر منتسب نیز تخمین زده شد. نتایج: برای انجام کار تعداد 308 نفر به عنوان مورد و 314 نفر به عنوان شاهد که واجد شرایط ورود به مطالعه بودند، مورد بررسی قرار گرفتند. با به دست آوردن نسبت شانس (OR) و حدود اطمینان 95 درصد آن مشخص می شود بین وجود سابقه سل و ابتلا به ناباروری زنانه رابطه مستقیم وجود دارد (91/29-01/1 CI: 95% ، 7/4=OR). همچنین مقدار AR برای عامل سل 04/0±023/0 به دست آمد. نتیجه گیری: با در نظر گرفتن نتایج فوق به نظر میرسد در صورت پیشگیری از ایجاد سل در جامعه تحت مطالعه، به توان به میزان حدود 2 درصد از ایجاد ناباروری زنانه پیشگیری نمود.
نرگس محمدصالحی، سید حمید رضا طباطبایی، مریم رئوفی، ابوالفضل محمد بیگی،
دوره 11، شماره 1 - ( 1-1387 )
چکیده
مقدمه: زایمان یک فرآیند فیزیولوژیک است که یک جنین از رحم به فضای بیرون رانده میشود. فریدمن (1954) نوعی الگوی مشخصه سیگموئیدی را برای زایمان توصیف نمود. این مطالعه با هدف بررسی روند پیشرفت زایمان در زنان چندزا طراحی شد. روش کار: مطالعه حاضر بر روی 336 نفر زن چندزا در طی یک سال به صورت همگروهی انجام شد که جهت محاسبه مراحل زایمان، مقدار دیلاتاسیون دهانه رحم در واحد زمان برای هر یک از شرکت کنندهها اندازهگیری شد. شرکت کنندگان به چهار گروه بدون مداخله، القا شده، بی دردی گرفته و هر دو مداخله تقسیم شدند و معیارهای مورد نظر در هر دو گروه ثبت گردید. در تحلیل آماری این مطالعه از آزمونهای آنالیز واریانس یک طرفه و از مدلهای چند سطحی رگرسیونی جهت رسم منحنی استفاده شد. نتایج: در تمام زیر گروههای زنان چندزا با افزایش اتساع سرویکس، سرعت باز شدگی دهانه رحم نیز افزایش مییابد. ارتباط معنیداری بین زیر گروههای مختلف زنان شرکت کننده در مطالعه، از نظر میانگین سرعت دیلاتاسیون، در فاز فعال مرحله اول و مرحله سوم با القا زایمان دیده شد(05/0>p). اما اختلافی از نظر میانگین مرحله دوم با القا زایمان وجود نداشت. میانگین فاز فعال و مرحله دوم در زنان مورد مطالعه، در این بررسی به شکل معنیداری بیشتر از زنان مولتی پار مورد مطالعه فریدمن بود (به ترتیب56/3 ساعت در مقابل 2/2 ساعت و 25 دقیقه در برابر 18 دقیقه) (001/0> p). به علاوه در این مطالعه، فاز رکود مشاهده نشد. نتیجه گیری: الگوی پیشرفت زایمان در عصر حاضر به شکل بارزی از منحنی فریدمن در دهه 1950 متفاوت است و به شکل سیگموئیدی نمیباشد و مهمترین فاکتور مؤثر بر مدت زمان فاز نهفته، دیلاتاسیون زمان پذیرش میباشد. لذا تعیین یک منحنی استاندارد و بدون سوگیری در زنان زائو کاری بسیار پیچیده و مشکل است و میبایست از روشهای آماری استفاده شود که اثرات ناشی از متغیرهای مخدوش کننده شرکت کنندگان را حذف نماید.
محبوبه سحادی هزاوه، بهمن صالحی، بهمن مشفقی،
دوره 11، شماره 3 - ( 7-1387 )
چکیده
مقدمه: سرطان پستان شایعترین نوع سرطان در میان زنان میباشد. از بین روشهای درمان افسردگی در سرطان میتوان به دارودرمانی و شناخت درمانی اشاره نمود. این مطالعه با هدف مقایسه تأثیر دارودرمانی ودارو-شناخت درمانی در کاهش افسردگی زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شده است. روش کار: این پژوهش یک کارآزمایی بالینی است. 78 زن مبتلا به سرطان پستان مراجعه کننده به بخش و کلینیک انکولوژی بیمارستان ولیعصر به روش آسان انتخاب شدند که با استفاده از تست افسردگی بک 42 نفر از آنان با تشخیص افسردگی به عنوان نمونه های پژوهش انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم گردیدند. هر دو گروه داروی ضد افسردگی را دریافت نمودند اما گروه مداخله علاوه بر دارو درمانی در جلسات شناخت درمانی نیز شرکت نمود. در هر دو گروه پس از 6 ماه، افسردگی مجدداً بررسی گردید. تجزیه و تحلیل اطلاعات توسط SPSS با استفاده از آزمونهای آماری تی مستقل و زوج صورت گرفت. نتایج: در این پژوهش میانگین نمره افسردگی قبل از درمان بین دو گروه مداخله و شاهد تفاوت معنیداری نداشت. همچنین بین میانگین نمره افسردگی قبل و بعد از درمان در گروه شاهد تفاوت معنیداری وجودنداشت اما میانگین نمره افسردگی گروه مداخله قبل و پس از درمان دارای تفاوت معنیدار بود(05/0>p). مقایسه میانگین نمره افسردگی پس از درمان در گروه مداخله و گروه شاهد تفاوت معنی داری را نشان داد. نتیجه گیری: در مطالعه حاضر شناخت درمانی کاهش معنی داری را در نمره افسردگی گروه مداخله ایجاد نمود.
بهمن صالحی، خاطره سیف، حمید رضا جمیلیان، فریبا قبله،
دوره 12، شماره 3 - ( 8-1388 )
چکیده
چکیده مقدمه: زنان شاغل همانند مردان به همراه کسب درآمد و خود ارزشی از مشکلات بدنی و روانی کار بی نصیب نماندهاند و تحت تاثیر این مشکلات دچار بیماریهای جسمی و روانی شده و سلامت روان آنها به خطر افتاده است. در کشور ما بیشترین میزان زنان شاغل در وزارتخانههای آموزش و پرورش و بهداشت و درمان هستند. از این رو بر آن شدیم تا سلامت روانی زنان شاغل در این دو حیطه را مورد بررسی قرار دهیم. روش کار: این پژوهش توصیفی- تحلیلی و زمینه یابی به مقایسه سطح سلامت روانی زنان شاغل در ستاد دانشگاه علوم پزشکی و کادر اداری آموزش و پرورش شهر اراک با استفاده از پرسشنامه سلامت عمومی در سال 1387 پرداخته است. آزمودنیها 131 نفر بودند. همچنین عوامل موثر برسلامت روانی براساس سن، تحصیلات، درآمد، تعداد فرزندان، سابقه بیماری روانی و جسمی، تأهل، سکونت، رضایت شغلی و سابقه کار مورد بررسی قرار گرفت و نتایج با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: میزان سلامت روانی در زنان شاغل در ستاد دانشگاه علوم پزشکی و کادر اداری آموزش و پرورش اراک با هم تفاوت نشان داد(041/0=p). همچنین درآمد، سن، سابقه بیماری روانی و رضایت از شغل، رابطه مستقیمی با سلامت روانی آنان دارند. نتیجه گیری: سطح سلامت روانی زنان شاغل در ستاد دانشگاه علوم پزشکی با زنان شاغل در کادر اداری آموزش و پرورش تفاوت معنیداری دارد و میزان درآمد، سن، سابقه کار، سابقه بیماری روانی و رضایت شغل مهمترین عوامل ایجاد اختلال روانی بودند.
ذات الله عاصمی، محسن تقی زاده، منصوره صمیمی،
دوره 14، شماره 2 - ( 3-1390 )
چکیده
زمینه و هدف: یافته های متناقضی وجود دارد که نشان میدهد کمبود روی سرمی زنان باردار ممکن است رشد جنین را تحت تاثیر قرار دهد. لذا این مطالعه با هدف بررسی ارتباط عنصر روی سرمی زنان باردار کاشانی با فاکتورهای آنتروپومتریک نوزادان تازه متولد شده آنها در سالهای 1388-1387 انجام گرفت.
مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی از بین زنان باردار مراجعه کننده به پلی کلینیک نقوی، تعداد 128 زن باردار و نوزادان تازه متولد شده آنها انتخاب شدند. غلظت روی سرمی در زنان باردار 9-6 ماهه و فاکتورهای آنتروپومتریک نوزادان تازه متولد شده (قد، وزن و محیط دورسر) اندازهگیری شد. آنگاه شیوع کمبود آنها و ارتباط آنها با فاکتورهای آنتروپومتریک نوزادان تازه متولد شده گزارش شد. برای تحلیل دادهها از آزمون آماری تی مستقل و آنالیز رگرسیون چند گانه پلکانی استفاده شد.
یافتهها: میانگین وزن و قد نوزادانی که مادرانشان غلظت روی سرمی کمتر از مقدار نرمال در مقایسه با مقدار نرمال داشتند 1/130 گرم و 6/0 سانتیمتر کمتر بوده است. ارتباط مستقیم معنیداری بین قد نوزادان تازه متولد شده با میزان روی سرمی زنان باردار وجود داشت(02/0p=).
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه حاکی از آن است که عنصر روی سرمی مادر بر روی قد نوزادان تازه متولد شده تأثیر دارد.
مهری جمیلیان، محمد رفیعی، حمیدرضا جمیلیان، اعظم اسمخانی،
دوره 14، شماره 6 - ( 11-1390 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به نقش اساسی فرزندآوری در خانواده ایرانی، شیوع زیاد ناباروری و ابعاد فرهنگی اجتماعی آن، این مطالعه با هدف بررسی وضعیت سلامت عمومی زنان نابارور و مقایسه آن با زنان بارور انجام شده است.
مواد و روشها: پژوهش حاضر یک مطالعه مورد شاهدی بوده که بر روی 147 زن نابارور و 147 زن بارور به عنوان گروه شاهد که از لحاظ متغیرهای تأثیرگذار همسان شده بودند، انجام گرفت. ابزار جمعآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه سلامت عمومی(GHQ) بود که توسط هر دو گروه تکمیل شد. نتایج به دست آمده با استفاده از رگرسیون لجستیک، آزمون تی و کای دو با کمک نرم افزار10 STATA مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها: میانگین نمره سلامت عمومی در زنان بارور 72/924/19 و در زنان نابارور 71/1006/28 بود که میانگین نمره در زنان نابارور از زنان بارور به صورت معنیداری بیشتر بود(001/0 p<)، همچنین میانگین نمرات حیطههای علائم جسمانی، اضطراب، کنش اجتماعی و افسردگی در زنان نابارور به صورت معنیداری از زنان بارور بیشتر بود(001/0 p<). اختلاف آماری معنیداری بین میانگین سن و طول مدت ازدواج در دو گروه وجود نداشته است و توزیع سطوح تحصیلات، شغل و درآمد نیز دو گروه یکسان بوده است.
نتیجه گیری: میانگین نمره سلامت عمومی و مقیاسهای شکایات جسمانی، اضطراب، اختلال در کنش اجتماعی و افسردگی در زنان نابارور به صورت معنیداری بیشتر از این شاخص در زنان بارور بود که بیانگر ابتلای آنها به سطوحی از امراض سلامت عمومی بوده است.
نسرین روزبهانی، فضل الله غفرانی پور ، حسن افتخار اردبیلی، ابراهیم حاجی زاده،
دوره 15، شماره 9 - ( 11-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: زنان بعد از زایمان در معرض خطر زندگی کم تحرک هستند. بر اساس مطالعات گذشته، خودکارآمدی سازه مهمی در تعیین مراحل تغییر و رفتار فعالیت جسمانی است. هدف این مطالعه تعیین ارتباط بین خودکارآمدی و مراحل تغییر و میزان فعالیت جسمانی در مادران ایرانی است. مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی، 300 مادر بعد از زایمان به صورت تصادفی از تمام مراکز بهداشتی درمانی شهر اراک انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده شامل پرسشنامههای یادآور 7 روزه فعالیت جسمانی، مراحل تغییر رفتار فعالیت جسمانی و خودکارآمدی فعالیت جسمانی بود. تجزیه و تحلیل دادهها به وسیله نرم افزار SPSSانجام شد. یافتهها: نود و یک درصد شرکت کنندگان در مراحل پیش تفکر، تفکر و آمادگی فعالیت جسمانی قرار داشتند. میانگین فعالیت جسمانی با شدت متوسط مادران 94/38±5/40 دقیقه در هفته بود. ارتباط معنیداری بین مراحل تغییر فعالیت جسمانی و انرژی مصرفی هفتگی ناشی از فعالیتهای متوسط (001/0>p، 60/0=r) وجود داشت. همچنین ارتباط معنیدار آماری بین خودکارآمدی با مراحل تغییر(001/0>p،50/0r=)، انرژی مصرفی هفتگی ناشی از فعالیتهای متوسط (001/0>p، 40/0r=) و رفتار فعالیت جسمانی قبل از بارداری(001/0>p، 39/0 r=) به دست آمد. نتیجهگیری: میزان فعالیت جسمانی شرکت کنندگان کمتر از حداقل میزان توصیه شده فعالیت جسمانی منظم (150 دقیقه فعالیت جسمانی با شدت متوسط در هفته) بود. همچنین در این جمعیت خودکارآمدی نقش مهمی در رفتار فعالیت جسمانی بازی میکند و لازم است در طراحی مداخلات ارتقاء دهنده فعالیت جسمانی در نظر گرفته شود.
بیان فیاضی، عبدالحسین پرنو، بهروز احسن، زینب یوسفوند،
دوره 16، شماره 1 - ( 1-1392 )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروز یک بیماری مزمن دمیلیناسیون سیستم اعصاب مرکزی است که موجب تخریب میلین (مغز و نخاع) میشود. بنابراین، هدف از پژوهش حاضر، مطالعه تاثیر تمرین هوازی بر ظرفیتهای عملکردی و درصد چربی بدن بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز بود.
مواد و روشها: در این مطالعه مداخلهای، تعداد 15 نفر (22/8±68/33 سال) از زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروز با EDSS کمتر از 4 به طور تصادفی به دو گروه کنترل (7 نفر) و مداخله (8 نفر) تقسیم شدند. در گروه مداخله فعالیت هوازی به مدت 8 هفته، سه روز در هفته، هر روز 40-20 دقیقه و با شدت 80-60 درصد حداکثر ضربان قلب روی نوارگردان به طول انجامید. برخی از ظرفیتهای عملکردی بیماران شامل سرعت راه رفتن، استقامت راه رفتن، تعادل و حداکثر اکسیژن مصرفی و همچنین درصد چربی بدن قبل و بعد از هشت هفته تمرین در هر دو گروه اندازهگیری شد.
یافتهها: نتایج نشان دادند که 8 هفته تمرین هوازی موجب افزایش معنیدار استقامت راه رفتن، سرعت راه رفتن، تعادل و حداکثر اکسیژن مصرفی در گروه مداخله میشود(001/0>p)، در حالی که این عوامل در گروه کنترل به طور معنیداری کاهش یافت(05/0>p). علاوه بر این، بعد تمرینات، درصد چربی بدن در گروه مداخله کاهش معنیدار نشان داد(005/0p=) و در مقابل، این شاخص در گروه کنترل به طور معنیداری افزایش یافت(002/0p=).
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای این پژوهش میتوان بیان کرد که تمرینات ورزشی هوازی میتواند منجر به بهبود ظرفیتهای عملکردی بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروز شود و همچنین میزان درصد چربی بدن افراد مبتلا را کاهش دهد.
عباس صارمی، نادر شوندی، مونا درزفولیان،
دوره 16، شماره 2 - ( 2-1392 )
چکیده
زمینه و هدف: هورمون آنتی مولرین یک مارکر معتبر برای ذخیره تخمدانی و ظرفیت باروری است. هدف این مطالعه بررسی تفاوتهای در هورمون آنتی مولرین بین زنان فعال بدنی و غیرفعال بود.
مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی، هشتاد و دو زن در سنین باروری (18 تا 50 سال) شرکت کردند (42 نفر فعال و 40 نفر غیرفعال). سطح فعالیت بدنی از طریق پرسشنامه بین المللی فعالیت بدنی تخمین زده شد. اطلاعات درباره شاخصهای باروری از ثبتهای بالینی به دست آمد. هورمون آنتی مولرین سرمی با استفاده از روش الایزا اندازهگیری شد.
یافتهها: اختلاف معنیداری بر حسب میانگین سن بین دو گروه وجود نداشت(05/0p>). اختلاف معنیداری میان زنان فعال بدنی و غیر فعال در ارتباط با غلظت سرمی هورمون آنتی مولرین وجود داشت (به ترتیب 75/0±99/3 در مقابل 53/0±63/1 نانوگرم/میلی لیتر) (03/0>p). میزان سقط جنین به طور معنیدار بین زنان فعال بدنی و غیر فعال متفاوت بود (به ترتیب 26/0±13/0 بار در مقابل 51/0±40/0 بار) (05/0>p).
نتیجهگیری: این یافتهها نشان میدهد که فعالیت بدنی ممکن است ظرفیت باروری را در بین زنان سالم از طریق حفظ هورمون آنتی مولرین بهبود بخشد.
علی خواجه لندی، حسین جعفری، امین محمدی دمیه، پروین برزیده،
دوره 16، شماره 5 - ( 5-1392 )
چکیده
زمینه و هدف : پروتئینهای شوک گرمائی ( HSP ) خانوادهای از پروتیئنها هستند که نقش حیاتی در نگهداری هموستاز سلولی و محافظت سلول در شرایط استرس زای مزمن و حاد بازی میکنند. هدف تحقیق حاضر بررسی تغییرات پروتئین شوک گرمایی ( HSP70) پس از دو آزمون وینگیت و آستراند در دانشجویان دختر میباشد.
مواد وروش ها: در این مطالعه نیمه تجربی،تعداد 40 دختر (20 نفر ورزشکار و 20 نفر غیر ورزشکار) بصورت داوطلبانه، به ترتیب با میانگین و انحراف معیار، سن (3 ± 3/22) و (2 ± 2/23) سال، قد (5 ± 2/159) و (4 ± 2/161) سانتیمتر و وزن (3 ± 3/59) و (2 ± 4/65) کیلوگرم، انتخاب شدند. آزمودنیها دو آزمون وینگیت و آستراند را با فاصله زمانی 3 روز انجام دادند. نمونه خونی قبل و بلافاصله پس از اجرای آزمونها و به مقدار 5 سی سی از سیاهرگ بازویی گرفته شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از روش اندازهگیری مکرر بهره گرفته شد.
یافته ها: نتایج نشان داد در میزان HSP70 پس از آزمون هوازی آستراند، افزایش معناداری در بین ورزشکاران و غیرورزشکاران وجود دارد (01/0> P ). اما پس از آزمون بیهوازی وینگیت، افزایش معنادار تنها در ورزشکاران (05/0 p< ) مشخص گردید و در غیر ورزشکاران تغییر معناداری مشاهده نشد.
نتیجه گیری: مدت فعالیت ورزشی نسبت به شدت آن، بر میزان تولید پروتئین شوک حرارتی، از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد.
سعیده ضیایی، سارا ضیاغم، معصومه سیاحی،
دوره 16، شماره 5 - ( 5-1392 )
چکیده
زمینه و هدف: یائسگی بحرانی ترین دوره تغییرات نامطلوب آنتروپومتریک و پارامترهای متابولیک بوده که با خطر بیماریهای قلبی _عروقی همراه می باشد. سندرم متابولیک نقش کلیدی در ایجاد بیماری قلبی- عروقی دارشته و بعنوان یک مشکل عمده در بسیاری از کشورها درآمده است. با توجه به شیوع بالای سندرم متابولیک بخصوص در زنان بعد از یائسگی، این مطالعه با هدف تعیین ارتباط بین سن یائسگی و سندرم متابولیک در زنان یائسه، انجام شد.
مواد و روش ها: این مطالعه بصورت مقطعی برروی 140 زن یائسه سالم غیر چاق که BMIکمتر ازKg/m2 30 داشتند، درسال 1388 درشهر اهواز انجام شد و داده ها از طریق مصاحبه که حاوی اطلاعات دموگرافیک، سن یائسگی، اندکس توده بدن( (BMIو اندازه گیری مقادیرHDL-C ، FBS ,TG سرم بعد از 12 ساعت ناشتا و اندازه گیری فشار خون و دور کمر بدست آمدند و با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و مدل رگرسیون چندگانه توسط نرم افزار spss 15 آنالیز شدند. .و از تعریف سندرم متابولیک که توسط پنل سوم درمان بزرگسال (&Iota&Iota&IotaAdult Treatment Panel) ارائه شده، استفاده شد.
یافته ها: بین سن یائسگی و گلوکز ناشتای خون(04/0P=) که یکی از اجزای سندرم متابولیک است ارتباط معنادار منفی مشاهده شد، ولی سن یائسگی با سایر اجزای سندرم متابولیک که شامل تری گلیسرید(28/0P=)، فشار خون سیستول (80/0P=)، فشارخون دیاستول(48/0P=)، دورکمر (08/0P=) و HDL-C (65/0P=) ارتباط معناداری نداشت.
نتیجه گیری: افزایش سن یائسگی(یائسگی دیر رس) اثر حفاظتی در برابر قند خون ناشتا دارد.
داود حکمت پو، فرزانه جهانی، فاطمه بهزادی،
دوره 17، شماره 2 - ( 2-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: روند رو به افزایش جمعیت سالمندی ایران و همراه بودن پدیده سالمندی با بروز اختلالات جسمی و روحی ضرورت تعیین کیفیت زندگی این قشر را افزایش داده است. کیفیت زندگی زنان سالمند به لحاظ آسیب پذیری بیشتر تحت تاثیر عوامل گوناگون است. بدین منظور این مطالعه با هدف بررسی کیفیت زندگی زنان سالمند شهر اراک طراحی گردید.
مواد و روشها: این پژوهش از نوع مقطعی است که در سال 1392 بر روی 271 نفر از زنان سالمند شهر اراک به روش نمونه گیری طبقهای صورت گرفت. روش جمع آوری اطلاعات پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه کیفیت زندگی(SF-36) بود. دادهها از طریق نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: میانگین (انحراف معیار) سنی افراد شرکت کننده 02/7±5/67 و میانگین (انحراف معیار) کیفیت زندگی، سلامت روان و سلامت جسمی به ترتیب 39/18±22/50، 38/19±54/58 و 82/20±35/46 بود. میانگین (انحراف معیار) امتیاز ابعاد هشت گانه کیفیت زندگی به این شرح بود: سلامت عمومی79/10±52/45، عملکرد اجتماعی94/24±58/56، درد جسمی 27/28±60/47، عملکرد جسمی 05/27±46/51، محدودیت جسمی 67/42±10/38، مشکلات روحی 11/42±22/46، نشاط 09/19±16/50 و سلامت روانی 38/19±54/58 بود. بین کیفیت زندگی، تاهل و درآمد ماهیانه رابطه آماری معنی داری مشاهده گردید(05/0p<).
نتیجهگیری: نتایج نشان داد که زنان سالمند شهر اراک از کیفیت زندگی متوسطی برخوردار بوده و عواملی مانند تاهل، سطح درآمد، نوع سکونت، سطح تحصیلات و سن بر کیفیت زندگی آنان تاثیر مستقیم دارند.
سعید راضی، حمید صالحی نیا، مهری فتحعلی لوی دیزجی،
دوره 18، شماره 2 - ( 2-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان یکی از شایعترین علل مرگ و میر در جهان میباشد و میزان بروز و شیوع آن در حال افزایش است. باتوجه به این که بررسی جامعی بر روی سرطانهای شایع در زنان ایرانی صورت نگرفته، این مطالعه با هدف تعیین روند بروز 10 سرطان شایع در بین زنان ایرانی از سال 1382 تا 1388 انجام گرفته است.
مواد و روشها: مطالعه حاضر به صورت مقطعی و با استفاده از تحلیل دادههای موجود صورت گرفته و از دادههای منتشر شده سیستم ثبت کشوری موارد سرطان استفاده گردیده است. در این مطالعه کلیه موارد ثبت شده کشوری سرطان در زنان طی سالهای 82 تا 88 در کل کشور مورد بررسی قرار گرفت. میزان موارد سنی گزارش شده بروز سرطان با روش استاندارد سازی مستقیم و با استفاده از جمعیت استاندارد جهان محاسبه شده است. آزمون روند خطی کوکران-آرمیتاژ نیز جهت بررسی تغییرات روند میزان بروز و با استفاده از نرم افزار Winpepi انجام شد.
یافتهها: یافتهها نشان میدهد که نسبت کل سرطانها در زنان در مقایسه با کل جمعیت در حال افزایش است. سرطانهای پستان، پوست، کولورکتال، معده، مری، تیروئید، لوکومیا، تخمدان، مغز و رحم به ترتیب شایعترین سرطانها در بین زنان ایرانی بودهاند. در طول سالهای مورد بررسی روند افزایشی این سرطانها به طور قابل توجهی نمایان است.
نتیجهگیری: براساس یافتههای این مطالعه، میزان بروز انواع سرطانها در زنان دارای سیر صعودی است. به کارگیری برنامههای غربالگری در کاهش روند این بیماریها میتواند مفید باشد.
زکیه قربانی، حمیدرضا وزیری، زیبا ظهیری،
دوره 18، شماره 2 - ( 2-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه کاهش میزان زاد و ولد یکی از مهمترین مشکلات اجتماعی جوامع در حال توسعه میباشد. «ناباروری» به عدم بارداری پس از یک سال مقاربت متوالی و منظم زوجین بدون استفاده از روشهای پیشگیری اطلاق میشود. لپتین در تنظیم عملکرد طبیعی سیستم تولید مثل زنان شامل تولید شیر، ایجاد فولیکولها، تولید استروئیدهای تخمدانی، حفظ عملکرد و مورفولوژی غدد شیری، رشد و بقای فولیکولها و اووسیت ها، بلوغ اندومتر رحم و تنظیم چرخه قاعدگی نقش به سزایی دارد. پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی T>C در اگزون شماره 3 منجر به جانشینی Arg>Trp در کدون 105 میگردد (R105W). در این پژوهش مورد- شاهدی به بررسی ارتباط این پلی مورفیسم و ناباروری زنان در جمعیت گیلان پرداخته شد.
مواد و روشها: نمونههای خون از 86 زن مبتلا به ناباروری و 60 فرد سالم جمعآوری شد و با استفاده از پرایمرهای اختصاصی طراحی شده تحت AS-PCR قرار گرفت. همچنین به منظور بررسی ارتباط بین فراوانی ژنوتیپی و اللی در دو گروه بیمار و کنترل از آزمون کای مربع استفاده گردید.
یافتهها: بررسیهای مربوط به دو گروه بیمار و کنترل نشان داد با توجه به مقدار 21/0p= و همچنین 2/0p= آللی، ارتباطی بین پلی مورفیسم کدون 105 ژن لپتین (Arg105Trp) و ناباروری زنان در جمعیت مورد مطالعه وجود ندارد.
نتیجهگیری: یافتهها حاکی از عدم ارتباط معنیدار بین پلی مورفیسم Arg105Trp و ناباروری زنان بود (21/0p=). با این وجود، تایید نتایج به دست آمده مستلزم بررسیهای بیشتری است.
سحر محرابی، مریم شکرپور، مهری جمیلیان، حمیدرضا سخی،
دوره 18، شماره 7 - ( 7-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: اپیزیوتومی یکی از متداول ترین اعمال جراحی زنان و زایمان است که در مرحله دوم زایمان جهت تسهیل زایمان انجام می شود. برش این ناحیه با درد و ناراحتی همراه است. ترمیم زخم موجب رهایی از درد و بازگشت سریع تر به فعالیت های روزانه می گردد. با توجه به میزان بالای عفونت محل اپیزیوتومی، تصمیم گرفتیم که اثرات از کرم زعفران 20 درصد را در زنانی که تحت اپیزیوتومی قرار گرفتهاند بررسی نماییم.
مواد و روش ها: این کار آزمایی بالینی تصادفی دو سوکور روی 60 زن باردار نخست زا انجام شد که طی سال های 1392 تا 1393 در مرکز آموزشی درمانی طالقانی اراک تحت زایمان طبیعی و اپیزیوتومی قرار گرفته بودند. گروه مداخله، هر روز 3 بار به مدت 2 هفته کرم موضعی عصاره زعفران20 درصد دریافت کردند و گروه شاهد کرم موضعی پلاسبو دریافت نمودند. وضعیت زخم و ترمیم آن در روز اول، هفتم و چهاردهم بعد از زایمان بررسی شد.
یافتهها: از نظر ترمیم محل اپیزیوتومی در روزهای هفتم (054/0 = p ) و چهاردهم (003/0 = p ) و روند پیوستگی لبه زخم در روزهای اول (015/0 = p )، هفتم (013/0 = p ) و چهاردهم (001/0 = p ) در دو گروه اختلاف معنی داری دیده شد. از نظر باز شدن زخم در روز اول (492/0 = p ) اختلاف آماری معنیداری وجود نداشت، اما در روزهای هفتم (001/0 = p ) و چهاردهم (026/0 = p ) یک اختلاف آماری معنی دار بین دو گروه مشاهده شد.
نتیجه
گیری: این مطالعه نشان داد که مصرف کرم عصاره زعفران 20 درصد برای ترمیم زخم اپیزیوتومی و پیوستگی لبههای زخم میتواند موثر باشد.
سیدرضا عطارزاده حسینی، مرتضی مطهری راد، نویده معین نیا،
دوره 19، شماره 7 - ( 7-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: هدف از انجام این مطالعه بررسی مقایسه تأثیر یک دوره تمرین مقاومتی با شدتهای مختلف بر سطوح سرمی فولیستاتین و مایوستاتین سرمی زنان غیرفعال بود.
مواد و روشها: در این مطالعه کاربردی و نیمه تجربی، 24 زن جوان غیرفعال 20 تا 30 سال با نمایه توده بدن 22 تا 25 کیلوگرم بر مترمربع به روش نمونهگیری دسترس و هدفدار انتخاب شدند؛ سپس به روش تصادفی به دو گروه تمرین مقاومتی کمشدت (60-40 درصد یک تکرار بیشینه) و تمرین مقاومتی شدید (90-70 درصد یک تکرار بیشینه) تقسیم شدند. پروتکل تمرینی سه جلسه در هفته به مدت هشت هفته اجرا شد. نمونههای خونی پیش و 48 ساعت پس از مداخله تمرینی (پنج سیسی) جمعآوری شد؛ همچنین مقادیر سرمی فولیستاتین و مایوستاتین به روش الایزا اندازهگیری شد. دادهها با استفاده از آزمون آنالیز واریانس اندازههای مکرر با نرم افزار SPSS در سطح معنیداری(05/0p<) تحلیل شدند.
یافتهها: مقادیر فولیستاتین و نسبت فولیستاتین به مایوستاتین گروه تمرین شدید افزایش معنیداری یافت(05/0p≤)؛ همچنین مقادیر مایوستاتین در این گروه کاهش معنیداری را نشان میداد(05/0p≤)؛ این در حالی بود که مقادیر فولیستاتین، مایوستاتین و نسبت فولیستاتین به مایوستاتین در گروه تمرین کمشدت به لحاظ آماری معنیدار نبود(05/0p≥)؛ همچنین مقایسه تغییرات دو گروه در متغیرهای فوق به لحاظ آماری معنیدار نبود(05/0p≥).
نتیجهگیری: به نظر میرسد فعالسازی عوامل مهم مایوژنیک و مایواستاتیک در زنان جوان غیرفعال نیاز به انجام تمرینات مقاومتی با شدت بالا دارد.
بهلول قربانیان، احمد بارانی،
دوره 20، شماره 1 - ( 1-1396 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: دیابت ملیتوس از شایعترین بیماریها در جوامع بشری است که مقابله با عوارض ناشی از آن هزینه هنگفتی را به سیستم درمانی تحمیل مینماید. مطالعات نشان دادهاند که مارکرهای بیوشیمیایی استخوان میتوانند جهت ارزیابی میزان پاسخ متابولیسم استخوان به فعالیت بدنی استفاده شوند. هدف از این مطالعه، ارزیابی تأثیر 10هفته تمرین هوازی فزاینده بر سطوح استئوکلسین، پاراتورمون و شاخصهای گلیسمی و تن سنجی در زنان یائسه دیابتی نوع 2 میباشد.
مواد و روشها: در این مطالعه نیمه تجربی، 40 زن یائسه دیابتی نوع 2 (40 تا 60 سال) به صورت آزمودنیهای در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه تجربی(20) و کنترل(20) قرار گرفتند. تمرین هوازی فزاینده شامل حرکات ایروبیک و پیاده روی به مدت 10 هفته(3 جلسه در هفته، 45 تا60 دقیقه در روز با شدت 45 تا 60 درصد ضربان قلب ذخیره) بود. نمونههای خونی قبل و بعد تمرین جهت اندازهگیری متغیرهای سرمی گرفته شد. دادهها به وسیله آزمون آماری تی تست در سطح معناداری 05/0>p تحلیل شدند.
یافتهها: تمرین باعث افزایش معنادار استئوکلسین (037/0=p) و کاهش معنادار شاخص مقاومت انسولینی(001/0=p)، انسولین(002/0=p) و قند خون ناشتا(001/0=p) در گروه تجربی شد(05/0>p). تغییرات پاراتورمون، هموگلوبین گلیکوزیله و شاخصهای تن سنجی معنادار نبود(05/0<p).
نتیجهگیری: با توجه به اثرات مطلوب تمرین روی استئوکلسین و شاخصهای گلسیمی، به نظر میرسد این شیوهی تمرین را میتوان به عنوان روش درمانی غیر تهاجمی برای حفظ تراکم استخوان و کنترل قند خون در بیماران دیابتی توصیه کرد.
احمد راهبر، ذبیح اله قارلی پور، شهرام ارسنگ جنگ، علی ابرازه، زهره کزازلو،
دوره 20، شماره 2 - ( 2-1396 )
چکیده
زمینه و هدف: مصرف خودسرانه دارو یکی از بزرگترین مشکلات اجتماعی، بهداشتی و اقتصادی جوامع مختلف از جمله ایران به شمار میآید. هدف این مطالعه، تعیین منافع و موانع درک شده در خصوص مصرف خودسرانه داروها در زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی شهر قم بود.
مواد و روشها: این مطالعه از نوع توصیفی- تحلیلی مقطعی بود که روی زنان مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر قم انجام شد. نمونهگیری به صورت چند مرحلهای انجام شد و تعداد 226 نفر از بین مراکز بهداشتی درمانی انتخاب شدند. دادهها با استفاده از پرسشنامه استاندارد مربوط به آگاهی از پیامدهای مصرف خودسرانه دارو، منافع و موانع درک شده و مصرف خودسرانه دارو و به کمک نرم افزارSPSS نسخهی 20 از طریق آزمونهای آماری تی مستقل وکای اسکوئر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: طبق یافته های این مطالعه، 3/74 درصد از زنان سابقه مصرف خودسرانه دارو داشتند که 8/43 درصد از آنان به 6 ماه گذشته مربوط بوده است. میانگین نمره آگاهی از پیامدهای مصرف خودسرانه دارو و موانع درک شده در افرادی که سابقه مصرف خودسرانه دارو داشتند به طور معنی دار بیشتر از افرادی بود که سابقه مصرف خودسرانه دارو نداشتند(05/0>p). درحالی که بین منافع درک شده با سابقه مصرف خودسرانه دارو ارتباط آماری معنیداری مشاهده نشد(79/0p=).
نتیجهگیری: با توجه به شیوع بالای مصرف خودسرانه دارو و وجود ارتباط بین آگاهی و موانع درک شده با مصرف خودسرانه دارو، ارائه برنامههای آموزشی لازم از طریق رسانهها برای زنان در خصوص عوارض و پیامدهای مصرف خودسرانه دارو ضروری به نظر میرسد.
زهرا رحیمی، احمد راهبر، فاطمه خیراللهی، علی ابرازه، ذبیح اله قارلی پور،
دوره 20، شماره 7 - ( 7-1396 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: تعیین میزان و نوع روغنهای مصرفی میتواند کمک موثری در جهت افزایش آگاهی افراد جامعه از چگونگی مصرف این نوع ماده غذایی ارائه دهد. مطالعه حاضر با هدف تعیین الگوی مصرف انواع روغنهای خوراکی و عوامل موثر بر آن بر اساس الگوی پرسید طراحی شده است.
مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی-تحلیلی به صورت مقطعی بوده و بر روی۳۰۰ زن شهری و روستایی مراجعه کننده به مراکز بهداشتی استان قم که به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شده بودند، انجام گرفته است. داده ها از طریق پرسشنامه استاندارد الگوی پرسید جمع آوری شد و به کمک نرم افزار آماریSPSS نسخه 20 و با استفاده از آزمون های تی مستقل، تی زوجی، آنووا و ضریب همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که 4/46 درصد زنان شهری و 6/53 درصد زنان روستایی روغن جامد مصرف می کنند. از نظر مصرف روغن دنبه تفاوت آماری معنی داری در خانواده های شهری و روستایی وجود داشت (05/0p<)، به طوری که مصرف روغن دنبه در خانواده های روستایی بیشتر از خانواده های شهری بود. میانگین نمرات عملکرد مصرف روغن های خوراکی سالم و عوامل تقویت کننده در زنان شهری و روستایی اختلاف معنی داری را نشان داد (05/0p<)، به طوری که میانگین نمرات زنان شهری بیشتر از زنان روستایی بود.
نتیجه گیری: اجرای برنامه های آموزشی با استفاده از مدل های آموزشی مانند مدل پرسید در جهت اصلاح الگوی مصرف روغن های خوراکی به خصوص در مناطق روستایی در ارتقاء سطح سلامت جامعه موثر می باشد.