8 نتیجه برای تمایز
اسماعیل حسن پور، مسعود یاوری،
دوره 6، شماره 3 - ( 7-1382 )
چکیده
مقدمه: ترمیم نقائص عمیق ناحیه پاشنه و قوزک پا همواره از موضوعات بحث برانگیز جراحی پلاستیک بوده است. پاشنه پا از جمله مناطقی است که تحمل کننده وزن بدن می باشد و وجود حس برای آن حائز اهمیت است. با توجه به اینکه فلپ جزیره ای سورال با پایه انتهایی امروزه به عنوان یکی از درمان های موثر برای ترمیم این مشکلات مطرح است؛ لذا در این مطالعه به بررسی پیدایش حس در فلپ های سورال با پایه انتهایی پوشاننده نقص های این نواحی پرداخته شد.
روش کار: این بررسی به روش سری-موردی بر روی 14 بیمار که تحت عمل جراحی با فلپ سورال با پایه انتهایی قرار گرفته بودند انجام پذیرفت. در این بیماران پیدایش حس درد، حرارت، لمس سطحی و تشخیص تمایز دو نقطه در ناحیه فلپ مورد ارزیابی قرار گرفت و نتایج آن با یافته های پای سالم طرف مقابل مقایسه گردید.
نتایج: تعداد 11 مورد (9 نفر مرد و 2 نفر زن) از 14 بیمار وارد مطالعه شدند. تعداد 7 بیمار در اثر تصادف با موتور سیکلت دچار آسیب شده بودند. در 10 نفر (91 درصد) تشخیص تمایز دو نقطه در ناحیه فلپ به طور متوسط معادل 2/13 میلی متر بود که در مقایسه با پای سالم تفاوتی نداشت.
نتیجه گیری: پوشاندن نقص های 1/3 انتهایی ساق پا و پاشنه و قوزک پا با فلپ جزیره ای سورال آسان و با عوارض اندک محل دهنده و نیز با حفظ عروق مهم پا می باشند و خاصه این که حس دار شدن که عامل مهمی در مناطق تحمل کننده وزن است که در این فلپ انجام می شود.
|
امیرحسین احمدی، سید محمد امین موسوی، محمد علی حسینپور فیضی،
دوره 13، شماره 3 - ( 7-1389 )
چکیده
زمینه و هدف: به تازگی اثرات اسید بوریک در پیشگیری از سرطان و مهار رشد سلولهای سرطانی گزارش شده است. این مطالعه به منظور تعیین اثرات این ترکیب بر روی سلولهای K562 به عنوان مدلی از لوسمی میلوئید مزمن طراحی گردید. مواد و روشها: در این مطالعه تجربی آزمایشگاهی رده سلولی K562 تحت تاثیر غلظتهای 75/0 تا 12 میلی مولار اسید بوریک برای فاصلههای زمانی 24، 48، 72 و 96 ساعت کشت گردید. اثرات مهار رشدی و کشندگی اسید بوریک با استفاده از آزمون دفع رنگ تریپان بلو و احیای نمک تترازولیوم ارزیابی شد. از فلوسایتومتری برای بررسی اثرات این ماده بر چرخه سلولی استفاده گردید. برای تعیین اثرات اسید بوریک از رنگ آمیزی رایت-گیمسا و آزمون بلع ذرات لاتکس برای تعیین توانایی بیگانه خواری سلولهای تمایز یافته استفاده شد. یافتهها: اسید بوریک سبب مهار رشد سلولهای K562 به صورت وابسته به غلظت و زمان میشود، بعد از 96 ساعت تیمار با اسید بوریک در غلظت 12 میلی مولار، رشد سلولهای K562 به میزان 83 درصد مهار شد (001/0p<)؛ همچنین اسید بوریک سبب توقف چرخه سلولی در مرحله G1 گردید به طوری که مثلا در غلطت 9 میلی مولار بعد از 6 روز، 98 درصد از جمعیت سلولی در مرحله G1 قرار داشتند. رنگ آمیزی رایت- گیمسا و دادههای حاصل از تست بلع ذرات لاتکس تأیید کننده تمایز سلولی به سمت رده مونویستی- ماکروفاژی میباشد. نتیجه گیری: با توجه به خاصیت مهارکنندگی و تمایز دهندگی اسید بوریک و فقدان اثرات جانبی میتوان این ترکیب را به صورت یک دارو به تنهایی یا در کنار داروهای دیگر در تمایز درمانی لوسمی پیشنهاد نمود.
فاطمه پیریایی، مینا رمضانی، فهیمه پیریایی،
دوره 14، شماره 2 - ( 3-1390 )
چکیده
زمینه و هدف: به دلیل اهمیت کاربردی سلولهای بنیادی، هدف مطالعه حاضر کشت و جدا سازی سلولهای مزانشیمی جوجه از مغز استخوان دو نژاد متفاوت (گوشتی و تخمگذار) و مطالعه تاثیر نژاد و سن جوجه بر مورفولوژی و تمایز سلولهای حاصل است.
مواد و روشها: در این پژوهش بنیادی، سلولهای مغز استخوان جوجههای نژاد Raf (گوشتی) و نژاد Hiline(تخمگذار) در سنین متغییر 3 تا 25 روزه در محیط کشتDMEM با درصد گلوکز پایین و سرم جنین گاوی10 درصد کشت شدند. سپس، سلولهای پاساژ 3 حاصل از مغز استخوان دو نژاد جوجه، از لحاظ مورفولوژی، تمایز به استخوان، چربی و غضروف مقایسه شدند. تجزیه و تحلیل دادهها نیز با استفاده از نرم افزار SPSS انجام گرفت.
یافتهها: در کشت سلولهای مغز استخوان جوجه نژاد گوشتی، بر خلاف کشت سلولهای مغز استخوان جوجه نژاد تخمگذار، کلون زایی اتفاق افتاد و اغلب سلولها مورفولوژی فیبروبلاستی داشتند. نتایج تمایز نشان داد که درصد بیشتری از سلولهای حاصل از کشت سلولهای مغز استخوان جوجه نژاد گوشتی، در مقایسه با کشت سلولهای مغز استخوان جوجه نژاد تخمگذار، به استخوان، چربی و غضروف تمایز یافتند که این تفاوتها از لحاظ آماری معنیدار بود. همچنین مناسبترین سن برای جدا سازی سلولهای بنیادی مزانشیمی در جوجه 15 روزه بود.
نتیجهگیری: جدا سازی و تکثیر سلولهای بنیادی مزانشیمی از مغز استخوان جوجه نژاد گوشتی با سن 15 روز، منبع مناسبی برای تخلیص وتمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان جوجه محسوب میشود.
سارا صادق مقدم عباسپور، ناصر مهدوی شهری ، سیدمحمد علی شریعت زاده ،
دوره 15، شماره 3 - ( 5-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: یکی از روشهای مهندسی بافت برای ایجاد ساختارهای بافتی جایگزین، جدا کردن سلولها از فرد بیمار، گسترش دادن جمعیت سلولی روی یک داربست و در نهایت پیوند زدن بافت حاصل به فرد بیمار میباشد. یکی از منابع سلولی، بافت بلاستما است. در این مطالعه سعی شد از بافت لثه انسان در تهیه داربست استفاده شود و اینترکشنهای بین این داربست سه بعدی با بافت بلاستما بررسی شود. مواد و روشها: در این مطالعه تجربی، ابتدا لثه انسان تهیه شد و سپس با روش Snap freezing و استفاده از دترژنت سدیم دودسیل سولفات (SDS) Sodium Dodecyl Sulfateو Triton X-100 بافت حاصل سلولزدایی گردید. بررسیهای بافتشناسی با رنگ آمیزیهای مربوطه انجام شد. سپس داربستهای تهیه شده درون حلقههای بلاستمایی 2 روزه خرگوش قرار داده شد و در محیط کشت به مدت 25 روز نگهداری شدند. نمونهبرداری از بافت بلاستما و داربست همراه آن هر 5 روز یک بار صورت گرفت. یافتهها: نتایج، حذف سلولها از داربست آماده شده را تایید نمود. علاوه بر این نتایج بافتی در روز پنجم و دهم، نفوذ سلولهای بلاستمایی به داخل داربست را نشان داد. در روز پانزدهم علاوه بر نفوذ، تقسیم و تمایز احتمالی سلولهای بلاستمایی مشاهده گردید. همچنین اپیدرم زایی نیز قابل مشاهده بود. در روز بیستم و بیست و پنجم، روند نفوذ، تقسیم و تمایز سلولها همچنان ادامه داشت. نتیجهگیری: نتایج نشان دادند که امکان تهیه یک داربست طبیعی از لثه انسان به این روش وجود دارد. این داربست میتواند دارای اثر القایی بر رفتارهای سلولی از قبیل مهاجرت، چسبندگی، تقسیم و احتمالاً تمایز باشد. هر چند مطالعات بیشتری برای اثبات هویت سلولها و سایر ویژگیهای این داربست و همچنین امکان استفاده از آن در روشهای مهندسی بافت لثهای مورد نیاز است.
محمد مصلح آیادی فراهانی، ناصر امیری زاده، آرزو اودی، مونا خورشید فر، مهین نیکوگفتار ظریف،
دوره 17، شماره 7 - ( 7-1393 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه پیوند سلولهای بنیادی خونساز به طور گستردهای برای درمان بیماران مبتلا به سرطان و دیگر اختلالات خونی استفاده میگردد. استئوبلاستها بخشی از سلولهای استرومال مغز استخوان میباشند که خون سازی را با تشکیل نیچ حمایت میکنند. عقیده بر این است که سلولهای خونساز و استئوبلاستها، فعالیتهای یکدیگر را تنظیم میکنند. ثابت شده است که از دست دادن حاد خون در مدلهای حیوانی، تشکیل استخوان و توسعه نیچ را به دلیل تحریک اریتروپویتین فعال میکند. در این مطالعه تجربی تاثیر سلولهای بنیادی خونساز جدا شده از خون بند ناف که با اریتروپویتین تیمار شدهاند، روی تمایز استئوبلاستیک سلولهای بنیادی مزانشیمال بررسی شد.
مواد و روشها: در این مطالعه تجربی سلولهای بنیادی مزانشیمال از مغز استخوان جدا و با سلولهای بنیادی خونساز CD34+,CD38- خون بند ناف، تحت تاثیر دوزهای متفاوت اریتروپویتین به مدت 14 روز کشت همزمان داده شد، RNA سلولهای مزانشیمال استخراج و از روش RT-PCR برای ارزیابی بیان ژنهای استئوپونتین و استئوکلسین استفاده گردید. رنگ آمیزیهای آلکالین فسفاتاز و آلیزارین رد و فلوسایتومتری بر روی سلولهای تمایز یافته صورت گرفت.
یافتهها: نتایج نشان دادند ژنهای استئوپونتین و استئوکلسین در سلولهای مزانشیمال بیان شدند، رنگ آمیزیهای آلکالین فسفاتاز و آلیزارین رد مثبت بود. سلولهای تمایز یافته مارکرهای استئوبلاستها را عرضه کردند.
نتیجهگیری: بر اساس این نتایج اریتروپویتین از طریق تاثیر بر سلولهای بنیادی خونساز در کشت همزمان، باعث تمایز استئوبلاستیک سلولهای مزانشیمال مغز استخوان میگردد.
فاطمه قطره سامانی، علی نوریان، لعیا فرزدی،
دوره 20، شماره 10 - ( 10-1396 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: سونوگرافی مهمترین روش تصویربرداری در تشخیص هر دو حاملگی داخل رحمی و اکتوپیک است. هدف از این مطالعه، مقایسه نتایج سونوگرافی ترانس واژینال با سطح سرمی BHCG در تشخیص حاملگی نابجا در بیماران علامتدار می باشد.
مواد و روش ها: در مجموع، 210 بیمار با تشخیص قطعی حاملگی اکتوپیک به طور آیندهنگر وارد مطالعه شدند. تمامی بیماران توسط یک رادیولوژیست متبحر که از نتیجه نهایی بیمار بی خبر بود، به وسیله سونوگرافی ترانس واژینال بررسی شدند. سطوح سرمی β-hCG و فاصله زمانی بین سونوگرافی و آخرین قاعدگی بین بیماران با نتایج مثبت و منفی سونوگرافی مقایسه شدند.
یافته ها: سونوگرافی در 194 بیمار (4/92 درصد) نتیجه مثبت و در بقیه 16 بیمار (6/7 درصد) نتیجه منفی به همراه داشت. دو گروه از نظر سن همسان بودند (میانه: به ترتیب 31 در برابر 5/30 سال؛ 57/0=p). میانه هر دو متغیر فاصله زمانی بین سونوگرافی و LMP (میانه: 43 در برابر 34 روز، 03/0=p) و سطح سرمی β-hCG (میانه1027 mIU/ml در برابر 5/172 mIU/ml)، 001/0>p) به طور معنیداری در بیماران با نتایج مثبت سونوگرافی بیشتر بودند. هردو متغیر سطح سرمی β-hCG و فاصله زمانی بین سونوگرافی و LMP در آنالیز چندمتغیری از یکدیگر مستقل بودند. بهترین ناحیه تمایزی سطح سرمیβ-hCG 326mIU/ml با حساسیت 6/86 درصد و ویژگی 5/87 درصد بود.
نتیجه گیری: بر اساس یافته های ما، میانه سطح سرمی β-hCG و فاصله زمانی از LMP در بیمارانی که در آنها سونوگرافی به اشتباه حاملگی اکتوپیک را تشخیص نداده بود، به طور معنی داری کمتر از مواردی بود که در آن ها تشخیص صحیح صورت گرفته بود و ناحیه تمایزی سطح سرمی β-hCG پیشنهادی در مطالعه حاضر در مقایسه با مطالعات قبلی متفاوت بود؛ از این رو، مطالعات بیشتر در این زمینه به ویژه در بیماران علامتدار مشکوک به حاملگی خارج رحمی لازم به نظر می رسد.
محسن خاکی، حمید ابطحی، قاسم مسیبی،
دوره 22، شماره 6 - ( 11-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: مهمترین مشکل تولید پروتئینهای نوترکیب در سلولهای پروکاریوتیک، اختلال در عملکرد این پروتئینها به دلیل تغییر ساختار طبیعی آنهاست. هدف این مطالعه انتخاب بهترین مواد شیمیایی به عنوان ترکیبات مکمل بافر دیالیز، جهت اصلاح ساختار فضایی فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (VEGF) نوترکیب است.
مواد و روش ها: در این مطالعه تجربی، با بهرهگیری از نرمافزارها، مواد شیمیایی مکمل مختلف انتخاب شدند. با افزودن این ترکیبات به بافر دیالیز VEGF نوترکیب، عملکرد این مواد در تاخوردگی مجدد پروتئین نوترکیب و ایجاد تمایز در سلولهای پایه مزانشیمال به سلولهای اندوتلیال، با روش فلوسایتومتری، ارزیابی شد.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با شناسه ARAKMU. REC.۱۳۹۴.۱۹۹، در کمیته پژوهشی دانشگاه علومپزشکی اراک، به ثبت رسیده است.
یافته ها: نتایج نشان داد که اضافهکردن آرژنین، سیستئین و DDT، باعث افزایش تمایز سلولهای مزانشیمال به اندوتلیال میشود. با حضور آرژنین، سیستئین، DDT و NaCl، در بافر دیالیز، میزان شاخصهای تمایزی اختصاصی (CD) مربوط به سلولهای اندوتلیال (CD۳۱/۱۴۴)، در بالاترین میزان بود.
نتیجه گیری: حضورآرژنین، سیستئین، DDT و NaCl در بافر دیالیز VEGF نوترکیب، بیشترین تأثیر را در تمایز سلول مزانشیمال به اندوتلیال دارد.
محسن کمالینیا، کیانوش زهراکار، مهدی عربزاده،
دوره 27، شماره 6 - ( 11-1403 )
چکیده
مقدمه: تابآوری، مؤلفهای تأثیرگذار بر متغیرهای مختلف روانی، عاطفی و هیجانی است و نقش مهمی بر مسائل شغلی، فردی و خانوادگی دارد.
روش کار: پژوهش حاضر از لحاظ هدف، بنیادی است و از نظر نحوه جمعآوری اطلاعات، توصیفی ازنوع همبستگی با مدل معادلات ساختاری است. جامعه آماری پژوهش نیز شامل کلیه پرستاران زن متأهل مراکز درمانی و بیمارستانی دولتی استان البرز که در سال 1401 مشغول به فعالیت بودند که از بین آنان 400 نفر به شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای به عنوان نمونه انتخاب شدند. از پرسشنامههای تابآوری کانر و دیویدسون (2003)، فرم کوتاه تجدید نظر شده پرسشنامه تمایز یافتگی خود اسکورن و اسمیت (2003) و پرسشنامه صمیمیت زناشویی باگاروزی (2001) جهت جمعآوری اطلاعات استفاده گردید.
یافتهها: بین تمایزیافتگی خود (0/01 P >، 0/732 = r) صمیمیت زناشویی ( 0/01 P >، 0/856 = r) با تابآوری، رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد. همچنین انحراف استاندارد، چولگی و کشیدگی متغیر تمایزیافتگی خود 20/686، 0/212 و 0/941-؛ متغیر صمیمیت زناشویی 89/597، 887/0- و 0/019- و متغیر تابآوری 30/055، 0/202- و 1/131-) بدست آمد.
نتیجهگیری: نتایج نشان داد، دادهها با مدل مفهومی پژوهش برازش دارند و همچنین نقش واسطهگری صمیمیت زناشویی در رابطه بین تمایزیافتگی خود بر تابآوری مورد تأیید واقع شد. لذا جهت افزایش تابآوری پرستاران زن متأهل به مسؤولین کادر درمان پیشنهاد میگردد به متغیرهای شناختی، هیجانی و عاطفی این قشر توجه ویژه داشته باشند.