جستجو در مقالات منتشر شده


38 نتیجه برای آموزش

محبوبه خورسندی، شراره خسروی،
دوره 5، شماره 1 - ( 1-1381 )
چکیده

مقدمه: آموزش بالینی به لحاظ اهمیت، قلب آموزش حرفه ای شناخته شده است زیاد بیش از نیمی از زمان آموزشی دانشجویان پرستاری و مامایی را تشکیل می دهد و اساس کسب مهارت های حرفه ای در آنان می باشد. جهت بهبود کیفیت آموزش بالینی وضعیت آن همواره باید مورد ارزشیابی قرار گیرد.  
روش کار: این مطالعه، مطالعه ای توصیفی–تحلیلی می باشد که بر روی کلیه دانشجویان ترم چهارم کاردانی و کارشناسی ناپیوسته و ترم ششم و بالاتر کارشناسی پیوسته رشته های پرستاری و مامایی در دانشگاه علوم پزشکی اراک در سال 81-1380  انجام گرفته است. نظرات دانشجویان با استفاده از پرسشنامه ای که بر اساس منابع و متون موجود تهیه و شامل سوالات باز و بسته می باشد، جمع آوری گردیده است. این پرسشنامه مشتمل بر پنج بخش شامل اطلاعات مربوط به وضعیت دموگرافیک، دیدگاه دانشجویان درباره برنامه ریزی آموزَی مربیان آموزشی بالینی، پرسنل بهداشتی درمانی، تجهیزات و فضای آموزشی می باشد.
نتایج: نتایج حاصل از تحقیق نشان می دهد که دیدگاه دانشجویان نسبت به عملکرد مربیان 34/4% متوسط و 2/2% بسیار بد بوده است. در رابطه با وضعیت برنامه ریزی آموزشی بالینی خوب و متوسط هر کدام 38/2% بوده است. از نظر همکاری پرسنل و تیم بهداشتی درمانی دیدگاه بد 50% و دیدگاه خوب 2/2% می باشد. در ارتباط با تجهیزات آموزشی به ترتیب 37/2% خوب و 2/3% بسیار بد بوده است. از نظر مقایسه دیدگاه دانشجویان پرستاری و مامایی نسبت به عملکرد مربیان آموزش، تجهیزات و فضای آموزشی، برنامه ریزی آموزش، توزیع سطوح منفی و مثبت در دو رشته یکسان است و آزمون آماری تفاوت معناداری را نشان نمی دهد.
نتیجه گیری: در مطالعه حاضر نقش اعضای تیم بهداشتی–درمانی در اموزش دانشجویان منفی توصیف گردید. بنابراین لازم است عملکرد اعضای تیم بهداشتی–درمانی مورد بررسی بیش تر قرار گرفته و برنامه ریزی در جهت ایجاد تغییرات مطلوب صورت پذیرد.

زهره عنبری،
دوره 5، شماره 2 - ( 4-1381 )
چکیده

مقدمه: بازآموزی جامعه پزشکی به عنوان بخشی از آزمون نیروی انسانی از اهمیت خاصی برخوردار است. نظر به این که اهداف برنامه های باز آموزی صرفا محدود به کسب اگاهی نیست و ایجاد دگرگونی در روش های رفتاری، ‌استدلال، منطق و فرهنگ حرفه ای را نیز شامل می شود لذا مطالعه سطح انگیزش پزشکان و ایجاد علاقه در آنان به منظور شرکت در برنامه ها ضروری به نظر می رسد.
روش کار: هدف این پژوهش تعیین ارتباط 7 معیار به عنوان عوامل انگیزی، شامل سهولت، تناسب، توجه به فرد، خودآزمایی، علاقه، تحقیقات نظری و نظام مندی بوده است. جامعه مورد پژوهش کلیه پزشکان شاغل در مراکز بهداشتی و درمانی و بیمارستان های استان مرکزی بوده که حجم نمونه برابر حجم جامعه که 360 پزشک بود، در نظر گرفته شد. این پژوهش از نوع توصیفی–تحلیلی و ابزار گرد آوری داده ها نیر پرسشنامه 29 سوالی بوده که اعتماد علمی آن مورد تایید قرار گرفت و داده ها از طریق آزمون مجذور کای و نرم افزار SPSS  مورد تحلیل قرار گرفت.
نتایج: این پژوهش نشان داد که ارتباط معنی داری بین 7 معیار ذکر شده با عوامل ایجاد انگیزش در پزشکان عمومی وجود دارد (p<0/0001). ولی بین جنسیت و سن با عوامل فوق ارتباط معنی داری مشاهده نشد ولی بین محل خدمت با معیار سهولت و ایجاد علاقه ارتباط معنی داری مشاهده شد .(p<0/05)
نتیجه گیری: این پژوهش نشان داد که هرچه به پزشکان اجازه مشارکت و اظهار نظر در برنامه ها داده شود و برنامه ها از نظر زمانی و مکانی برای ان ها مناسب تر باشد، ایجاد انگیزه بیش تر خواهد شد. همینطور تناسب آموزش ها با نیازهای درمانی، بیماری های کثیرالوقوع و نیز ارائه شیوه های مداوای جدید و اصلاح روند تشخیص و درمان، اشتیاق آنان را برمی انگیزاند.

منیژه کهبازی، علی چهرئی،
دوره 7، شماره 3 - ( 7-1383 )
چکیده

مقدمه: تغذیه مناسب در رشد و تکامل طبیعی کودکان نقش مهمی دارد. با عنایت به اینکه بیش ترین رشد مغزی کودک در سال های اول زندگی است اهمیت تغذیه مناسب در رشد کودک، یادگیری و کارایی کودکان غیر قابل انکار است. در کشور ما نیز اختلال رشد ناشی از مشکلات تغذیه ای از شیوع فراوانی برخوردار است. در حال حاضر آموزش تغذیه به مادران توسط مراقبین سطوح اولیه در مراکز بهداشتی صورت می گیرد و پزشکان کم ترین نقش را در این آموزش دارند. لذا در این مطالعه بر آن شدیم اثر آموزش تغذیه تکمیلی توسط پزشک را بر وزن کودکان دارای اختلال رشد مورد بررسی قرار دهیم.
روش کار: مطالعه انجام شده یک کارآزمایی بالینی به روش قبل و بعد می باشد. در این پژوهش 100 کودک 6 تا 24 ماهه دارای اختلال رشد که هیچ بیماری به عنوان علت کاهش رشد در این کودکان شناخته نشده بود، مورد بررسی قرار گرفتند. سپس آموزش در مورد تغذیه صحیح توسط پزشک به مادران داده شد و کودکان هر ماه به مدت سه ماه از نظر میزان افزایش وزن بررسی شدند و نتایج با سه ماه قبل از اموزش مقایسه گردید.
نتایج: در این مطالعه 45% افراد مورد پژوهش مذکر و مابقی مونث بودند. میانگین سنی آنها 11/83 ماه بود. اختلاف معنی داری بین میانگین اختلاف وزن انتهای دوره بدون آموزش از ابتدای آن (0/49-گرم) و میانگین اختلاف وزن در انتهای دوره آموزشی از ابتدای آن (1276 گرم ) وجود داشت  تفاوت امتیاز z انتها از ابتدای دوره آموزش (1/25) نسبت به دوره بدون آموزش (0/04) به طور معنی داری افزایش یافته بود (0/001=P).
نتیجه گیری: به طور کلی آموزش تغذیه به مادران توسط پزشک نقش موثری در بهبود اختلال رشد کودکان و افزایش زوزن آنان دارد و لذا توصیه می گردد پزشکان در برخورد با بیماران دچار اختلال رشد با وجود انجام آموزش تغذیه تکمیلی در سطوح قبلی ارجاع، در کنار بررسی های تشخیصی و حتی مقدم بر آن مجددا آموزش تغذیه تکمیلی را به طور مفصل برای مادران ایشان به اجرا درآورند.

شهرام براز، دكتر عیسی محمدی، دكتر بهروز برومند،
دوره 9، شماره 1 - ( 1-1385 )
چکیده

مقدمه: هدف اصلی درمان و مراقبت بیماران مزمن از جمله مبتلایان به نارسایی مزمن کلیه، ارتقاء سطح سلامت و بهبود کیفیت زندگی آنها است. با این حال مطالعات نشان می‌دهد که سطح سلامت، عملکرد و کیفیت زندگی در بیماران تحت درمان با همودیالیز نگه دارنده اغلب پایین تر از حد انتظار می باشد. لذا تلاش در جهت یافتن روش‌های آموزشی مؤثر که بتواند مشکلات جسمی این بیماران را کاهش دهد و کیفیت زندگی آنها را بهبود ببخشد، ضروری می‌باشد. هدف از این مطالعه مقایسه تأثیر دو روش آموزشی حضوری و غیرحضوری (بسته آموزشی) مراقبت از خود بر مشکلات و کیفیت زندگی بیماران تحت درمان با همودیالیز نگه دارنده می باشد. روش کار: این پژوهش یک مطالعه نیمه تجربی است. 63 بیمار از سه مرکز دیالیز در تهران انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه قرار داده شدند. بیماران قبل از آموزش با استفاده از پرسش‌نامه کیفیت زندگی، پرسش‌نامه تعیین نیاز آموزشی و چک لیست‌ها مورد ارزیابی قرارگرفتند. پس از تعیین نیازهای آموزشی یک برنامه آموزشی خود مراقبتی براساس الگوی خود مراقبتی اورم و اصول آموزش به بیمار و مشاوره با متخصصین طراحی و برای بیماران گروه اول به صورت آموزش حضوری اجراء گردید. هم زمان با اجرای برنامه یک سری کامل آن فیلم‌برداری شد و به صورت بسته آموزشی چند رسانه ای درآمد و در طول یک ماه هفته‌ای یک بار برای بیماران گروه دوم مطالعه در حین انجام دیالیز و نیز در منزل پخش گردید. بعد از اجرای برنامه، دو گروه توسط همان پرسش‌نامه‌ها و چک لیست‌ها ارزیابی شدند. اطلاعات به دست آمده توسط آزمون‌های آماری تی دانش آموزی، ویلکاکسون و مک نمار تجزیه و تحلیل گردید. نتایج: یافته‌ها نشان داد اکثر متغیرهای مورد بررسی شامل تست‌های آزمایشگاهی، فشار خون، اضافه وزن بین دو دیالیز، خارش پوستی، ادم و گرمی مسیر عروقی در هر یک از گروه‌های آموزش حضوری و آموزش غیرحضوری، قبل و بعد از آموزش به طور معنی‌داری تغییر نموده بود. هم‌چنین بهبود کیفیت زندگی(گروه اول با 001/0>p و گروه دوم با 002/0>p) قبل و بعد از مداخله در هر یک از گروه‌ها دیده شد. اما آزمون‌های آماری اختلاف معنی‌داری را درتفاوت میانگین‌های قبل و بعد از مداخله بین دو گروه نشان نداد. نتیجه گیری: بین دو گروه از نظر میزان اثربخشی دو روش برنامه آموزشی خود مراقبتی تفاوت چشم‌گیری مشاهده نشد. لذا با توجه به مشکلات و هزینه داربودن روش آموزش حضوری در مقایسه با آموزش غیرحضوری، روش غیرحضوری به عنوان یک روش موثر، ارزان قیمت، ساده وجذاب برای بیماران تحت درمان با همودیالیز توصیه می‌شود
غلامرضا شریفی راد، محمد مهدی هزاوه ای، اکبر حسن زاده، عبدالباسط دانش آموز،
دوره 10، شماره 1 - ( 1-1386 )
چکیده

مقدمه: سازمان بهداشت جهانی شیوع سیگار کشیدن را در میان دانش آموزان 15 ساله منطقه اروپایی بیش از 24 درصد اعلام نموده است. شاخص مصرف سیگار درکشور ما در افراد بالای 15 سال 9/11 درصد و در استان محل بررسی، شیوع مصرف سیگار 6/15 درصد می‌باشد. این تحقیق با هدف تعیین تأثیر برنامه آموزش بهداشت براساس مدل اعتقاد بهداشتی (H.B.M) برعملکردهای پیش‌گیری کننده از کشیدن سیگار در بین دانش آموزان انجام شده است. روش کار: این مطالعه به روش مداخله‌ای (نیمه تجربی) بر روی 248 نفر از دانش آموزان پایه اول در دبیرستان‌های شهر بوکان (119 پسر و 129 دختر) انجام گرفته است که به طور تصادفی به دو گروه شاهد و آزمون تقسیم شدند. ابزار گرد آوری اطلاعات پرسش‌نامه‌ای مشتمل بر 77 سؤال بر اساس مدل اعتقاد بهداشتی (حساسیت، شدت، منافع و موانع درک شده و نیز راهنمای عمل و عملکردهای پیش‌گیری کننده از کشیدن سیگار) می‌باشد. پس از جمع آوری اطلاعات در مرحله اول، نسبت به مداخله آموزشی براساس مدل اعتقاد بهداشتی اقدام گردید و مجدداً در مرحله دوم ( پس از مداخله) اطلاعات جمع‌آوری گردید. داده‌ها با استفاده از آزمون آماری تی با هم مقایسه گردیدند. نتایج: نتایج نشان داد که میانگین نمره تمامی اجزاء مدل اعتقاد بهداشتی شامل حساسیت، شدت، منافع درک شده و راهنمای عمل و عملکرد (غیر از موانع درک شده) در گروه آزمون، بعد از مداخله آموزشی نسبت به قبل افزایش معنی‌داری داشت. هم‌چنین همه میانگین‌های نمره عوامل مدل بعد از مداخله آموزشی در گروه مورد نسبت به گروه شاهد تفاوت معنی‌دار داشته است. نتیجه‌گیری: یافته‌های این تحقیق نشان داد که با افزایش میانگین نمره اجزاء مدل اعتقاد بهداشتی شامل حساسیت، شدت و منافع درک شده، میانگین نمره اتخاذ عملکردهای پیش‌گیری کننده از کشیدن سیگار نیز افزایش می‌یابد. لذا نتایج این تحقیق، تأثیر وکارایی مدل اعتقاد بهداشتی را در اتخاذ عملکردهای پیش‌گیری کننده ازکشیدن سیگار تأیید می‌کند.
مسعود معتمدی، عباس عطاری، منصور سیاوش، فرشته شکیبایی، محمد مسعود ازهر،
دوره 10، شماره 4 - ( 10-1386 )
چکیده

مقدمه: بررسی ارتباط بین فاکتورهای بیولوژیک و رفتارهای تخریبی در کودکان و نوجوانان دارای اهمیت می‌باشد. رفتارهای ضد اجتماعی، پرخاشگرانه و بزهکارانه در بزرگسالان اغلب در اوایل زندگی شروع می‌شود. کورتیزول پایه یک مشخصه بیولوژیک با ارزش برای کودکان با اختلال رفتار تخریبی (DBD) می‌باشد. در این مطالعه تاثیر آموزش والدین بر روی کورتیزول پایه کودکان مبتلا به DBD ارزیابی شده است. روش کار: این مطالعه یک کار آزمایی بالینی خود شاهد شده می باشد که در آن کورتیزول پایه در 19 کودک 13- 8 ساله مبتلا به DBD قبل از درمان ( آموزش والدین) و دو ماه بعد از درمان و نمره رفتار تخریبی آنها نیز قبل و بعد از درمان (2 ماه بعد از آن) با استفاده از چک لیست رفتاری کودکان (CBCL) سنجیده شد. پس از پایان مطالعه مقایسه میزان کورتیزول و نمره رفتار قبل و بعد از آموزش والدین صورت گرفت. اطلاعات به دست آمده از طریق آمار توصیفی و آزمون تی زوج و ضریب همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل شد. نتایج: میزان کورتیزول بزاق قبل از آموزش والدین 9/7 ± 6/4 و بعد از درمان 84/3 ± 46/10 نانومول در لیتر بود که اختلاف آن با 001/0>p از نظر آماری معنی‌دار بود و نمره رفتار براساس CBCL نیز قبل و بعد از درمان به ترتیب 11/10±05/72 و 89/11± 36/49 نانومول در لیتر بود که با 0001/0>p معنی‌دار بود. هم‌چنین علایم کودکان با کورتیزول پایه پایین‌تر پاسخ بهتری به درمان آموزش والدین دادند. نتیجه گیری: آموزش والدین یک روش مؤثر برای اصلاح رفتار در کودکان مبتلا به DBD است و کورتیزول را می‌توانیم به عنوان یک عامل پیش‌گویی کننده رفتار تخریبی هم‌چنین پاسخ به درمان آموزش والدین در کودکان مبتلا به DBD به کار ببریم.
اکرم بیاتی، ابوالفضل محمد بیگی، بابک عشرتی، مریم جعفری،
دوره 12، شماره 2 - ( 7-1388 )
چکیده

مقدمه: کلیه افراد جامعه در برابر سلامت خود و دیگران مسئولیت دارند و تامین سلامتی فقط بر عهده سازمان های دولتی نیست. رابطین بهداشت به صورت داوطلبانه به یاری پرسنل مراک ز بهداشتی درمانی می شتابند و با افزایش آگاهی های مردم در راه تامین سلامت آنان کوشش می نمایند. مطالعه حاضر به منظور مقایسه سطح آگاهی و عملکرد رابطین بهداشت قبل و بلافاصله بعد از آموزش انجام و سپس نتایج برنامه آموزش در طولانی مدت طراحی و اجرا شد. روش کار : ی ک مطالعه مداخله ای (نیمه تجربی ) بر روی 78 نفر رابط بهداشتی داوطلب به روش سرشماری در شهر اراک انجام شد . محورهای آموزش شامل چگونگی کنترل علایم حیاتی و روش های امداد در حوادث با استفاده از شیوه های سخنرانی، بحث گروهی و مطرح نمودن مشکلات محله در قالب مسئله و آ موزش عملی مهارت ها در اتاق پراتیک صورت گرفت. جهت جمع آوری داده ها از پرسش نامه و چک لیست استفاده شد و با استفاده از آزمون های تی زوجی و همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل داد هها صورت گرفت. در .(p<0/ نتایج: میانگین نمرات آگاهی و عملکرد، قبل و بلافاصله بعد از آموزش تفاوت م عنی دار آماری نشان داد ( 001 ارزشیابی نتایج یک سال بعد، بین نمره عملکرد بلافاصله بعد از آموزش با یک سال بعد از آموزش در هنگام امدادرسانی بر اساس آزمون همبستگی پیرسون با وجود همبستگی مستقیم ارتباط معن یدار آماری به دست نیامد. نتیجه گیری : ارتقاء آگاهی و عملکرد رابطین بهداشت م ی تواند در تغییر رفتار بهداشتی، کاهش هزینه مراقبت های بهداشتی، بهبود وضعیت بهداشت وسلامت جامعه موثر باشد.
رحمت اله جدیدی، افسانه نوروزی، اسماعیل مشیری،
دوره 12، شماره 2 - ( 7-1388 )
چکیده

مقدمه: شناخت عوامل مرتبط با مرگ بیماران در بخش‌های مراقبت ویژه می‌تواند منجربه افزایش کارایی و اثر بخشی آنها شود. این پژوهش با هدف تعیین ارتباط منابع انسانی و ساختار فیزیکی این بخش‌ها با میزان مرگ و میر انجام شد. روش کار: در این مطالعه مقطعی جامعه پژوهش، کلیه بخش های مراقبت ویژه بیمارستان‌های استان مرکزی و ابزار جمع‌آوری داده‌ها، پرسش‌نامه‌ها و چک لیست‌های ارزشیابی منابع انسانی، فیزیکی وآموزشی بودکه اعتبار و پایایی آن مورد تأیید وزارت بهداشت می‌باشد. میزان مرگ و میر بعد از 24ساعت مرتبط با منابع و فعالیت‌های بیمارستانی بررسی گردید. برای آنالیز داده‌ها از آزمون‌های آماری استفاده شد. نتایج: مجموع امتیاز منابع انسانی، فیزیکی وآموزشی در بخش‌های مراقبت ویژه بیمارستان‌های استان مرکزی 55 درصد میزان نرمال استاندارد کشوری بود. نسبت مرگ و میر بعد از 24 ساعت به کل بستری شدگان در بخش مراقبت ویژه بیمارستان ولیعصر اراک بیشترین میزان (25 درصد) و در بیمارستان شهید چمران ساوه کمترین میزان (5 درصد) بود. اختلاف معنی‌داری از نظر میزان مرگ و میر بعد از 24 ساعت بین بیمارستان‌ها وجود نداشت. بین میزان امتیاز هر یک از منابع انسانی، فیزیکی و آموزشی در بیمارستان‌های تابعه دانشگاه، بیمارستان‌های وابسته به تامین اجتماعی و بیمارستان قدس با میزان مرگ و میر بعد از 24 ساعت ارتباط معنی‌داری مشاهده نشد. نتیجه گیری: هر چند منابع انسانی، فیزیکی وآموزشی در کاهش مرگ و میر بعد از 24 ساعت بخش‌های مراقبت ویژه به طور مستقیم تاثیر ندارد ولی بستر لازم برای ارائه خدمات با کیفیت‌تر را فراهم می‌کند، لذا ارتقای کمی و کیفی این منابع ضروری است.
ثریا شکوری، غلام رضا شریفی راد، پرستو گلشیری، اکبر حسن زاده، محمد شافع شکوری،
دوره 12، شماره 3 - ( 8-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: بیش از 2 بیلیون نفر از مردم جهان از کمبود آهن رنج می‌برند. دختران نوجوان از جمله گروه‌های آسیب‌پذیر در این زمینه هستند. آموزش بهداشت با روش‌های گوناگون، وسیله‌ای مناسب جهت ایجاد انگیزه و اصلاح عملکردهای نادرست است. هدف از این پژوهش تعیین تاثیر برنامه آموزش بهداشت براساس الگوی پرسید برآگاهی، نگرش و ایجاد رفتار مطلوب در جهت کاهش کم خونی فقر آهن می‌باشد. روش کار: این پژوهش از نوع مطالعات نیمه تجربی و دو مرحله‌ای است که بر روی 72 دانش آموز که به طور تصادفی در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند در سال تحصیلی 87-86 انجام شد. مداخله در سه جلسه 45 دقیقه ای برگزار شد و 3 ماه بعد از مداخله آموزشی پی‌گیری صورت گرفت. ابزار گرد آوری اطلاعات شامل پرسش‌نامه براساس اجزاء مدل پرسید و انجام آزمایشات خونی هموگلوبین، هماتوکریک و فریتین بود. به منظور دستیابی به نتایج از آزمون‌های تی زوج، تی مستقل و من ویتنی و کای دو استفاده گردید. نتایج: پس از مداخله آموزشی در گروه مورد نسبت به گروه شاهد میانگین نمره آگاهی(001/0p<) و میانگین نمره نگرش(001/0p<) (عوامل مستعد کننده)، استفاده از منابع آموزشی، تشکیل کلاس آموزشی و شرکت در کلاس آموزشی (عوامل قادر کننده) و تشویق خانواده و معلمین (عوامل تقویت کننده) و رفتارهای پیش‌گیری کننده از کم خونی فقر آهن افزایش معنی‌دار یافته‌اند. نتیجه‌گیری: نتایج فوق نشان دهنده تاثیر مثبت برنامه مداخله آموزشی براساس الگوی پرسید و اجزای اصلی آن (عوامل مستعد کننده، قادر کننده و تقویت کننده)در افزایش رفتارهای پیش‌گیری کننده از کم خونی فقر آهن در جامعه مورد مطالعه می‌باشد.
بهمن صالحی، خاطره سیف، حمید رضا جمیلیان، فریبا قبله،
دوره 12، شماره 3 - ( 8-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: زنان شاغل همانند مردان به همراه کسب درآمد و خود ارزشی از مشکلات بدنی و روانی کار بی نصیب نمانده‌اند و تحت تاثیر این مشکلات دچار بیماری‌های جسمی و روانی شده و سلامت روان آنها به خطر افتاده است. در کشور ما بیشترین میزان زنان شاغل در وزارتخانه‌های آموزش و پرورش و بهداشت و درمان هستند. از این رو بر آن شدیم تا سلامت روانی زنان شاغل در این دو حیطه را مورد بررسی قرار دهیم. روش کار: این پژوهش توصیفی- تحلیلی و زمینه یابی به مقایسه سطح سلامت روانی زنان شاغل در ستاد دانشگاه علوم پزشکی و کادر اداری آموزش و پرورش شهر اراک با استفاده از پرسش‌نامه سلامت عمومی در سال 1387 پرداخته است. آزمودنی‌ها 131 نفر بودند. هم‌چنین عوامل موثر برسلامت روانی براساس سن، تحصیلات، درآمد، تعداد فرزندان، سابقه بیماری روانی و جسمی، تأهل، سکونت، رضایت شغلی و سابقه کار مورد بررسی قرار گرفت و نتایج با استفاده از آمار توصیفی و تحلیلی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: میزان سلامت روانی در زنان شاغل در ستاد دانشگاه علوم پزشکی و کادر اداری آموزش و پرورش اراک با هم تفاوت نشان داد(041/0=p). هم‌چنین درآمد، سن، سابقه بیماری روانی و رضایت از شغل، رابطه مستقیمی با سلامت روانی آنان دارند. نتیجه گیری: سطح سلامت روانی زنان شاغل در ستاد دانشگاه علوم پزشکی با زنان شاغل در کادر اداری آموزش و پرورش تفاوت معنی‌داری دارد و میزان درآمد، سن، سابقه کار، سابقه بیماری روانی و رضایت شغل مهم‌ترین عوامل ایجاد اختلال روانی بودند.
ملیحه نوری سیستانی، عفت السادات مرقاتی خوئی،
دوره 12، شماره 4 - ( 12-1388 )
چکیده

مقدمه: نوجوانان به عنوان بخش عظیمی از جمعیت جهان، در دوران بلوغ با بسیاری از مشکلات جسمی، روانی و اجتماعی مواجه هستند. آموزش بهداشت متناسب با نیازهای آنان و با شیوه‌های نوین آموزشی از اهمیت بسیاری برخوردار است. هدف اصلی این پژوهش بررسی تاثیر آموزش با رویکرد گروه همسالان بر عملکرد جسمی دختران پیرامون سلامت بلوغ است. روش کار: در این مطالعه تجربی 100 نفر از دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی شهر تهران در دو گروه 50 تایی آزمایش و شاهد مورد بررسی قرار گرفتند. روش نمونه‌گیری به صورت خوشه‌ای تصادفی بود. مداخله طراحی بسته آموزشی مبتنی بر رویکرد گروه همسالان بود و بعد از گذشت یک ماه و نیم میزان عملکرد از طریق پس آزمون سنجیده و با پیش آزمون در دو گروه مقایسه گردید. مبنای تقسیم بندی نمرات عملکرد 100 بود؛ نمرات زیر 50 درصد عملکرد ضعیف، بین 50 تا 75 درصد متوسط و بالای 75 درصد عملکرد خوب در نظر گرفته شد. نتایج: شیوه‌های آموزشی با رویکرد گروه همسالان باعث ارتقاء سلامت جسمی دختران نوجوان شد، آزمون‌های آماری نیز اختلاف معنی‌داری را در میانگین نمرات آگاهی و عملکرد افراد نشان داد( 001/0p<). نتیجه گیری: رویکرد گروه همسالان باعث توانمند ساختن نوجوانان و ارایه فرصت‌هایی به آنان جهت مشارکت در فعالیت‌ها و بهبود ارتباطات بین مادران و دختران می‌شود.
خدیجه نصری، منی‍‍‍‍‍زه کهبازی، افسانه نوروزی، شکوفه نصری،
دوره 12، شماره 4 - ( 11-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: این مطالعه با هدف تعیین موانع و مشکلات آموزشی و راهکارهای بهبود مشکلات از دید دانشجویان پزشکی شهر اراک در سال86-1385 انجام شده است. روش کار: در این مطالعه توصیفی- مقطعی بین کلیه کارورزان(28 نفر) و کارآموزان(44 نفر) پرسش‌نامه‌ای روا و پایا متشکل از 71 سوال پیرامون مشکلات مربوط به آموزش، تجهیزات، پرسنل، اساتید، انگیزه و شیوه ارزشیابی توزیع شد. نتایج: 1/68 درصد نامناسب بودن مدت آموزش علوم پایه، 1/86 درصد زیاد بودن دروس عمومی، 5/84 درصد عدم ارائه شرح وظایف و طرح درس(7/91 درصد) را در شروع دوره آموزشی مطرح نمودند. اکثریت دانشجویان خواستار یادگیری مهارت بالینی بر روی ماکت قبل از شروع کارآموزی(5/84 درصد) و کارورزی (7/79 درصد) بودند. بیشتر دانشجویان معتقد به تدریس پاتولوژی(1/86 درصد) و فارماکولوژی (2/97 درصد) هرکورس به همراه خود کورس دربالین بودند. آنها عدم تنوع کافی (8/71 درصد) وسائل کمک آموزشی و نامناسب بودن فضای سالن کنفرانس (9/54 درصد) و کتابخانه (1/76 درصد)، را بیان نمودند. 7/81 درصد نامناسب بودن رفتار و همکاری (6/58 درصد) پرسنل با دانشجو را گزارش کردند. در مقوله اساتید میانگین1/5 ±8/16 بود (از حداکثر 30). اکثریت دانشجویان نگران آینده شغلی مبهم (1/87 درصد) بودند و 6/78 درصد معتقد بودند که امتحانات سواد آنان را ارزیابی نمی‌کند. نتیجه گیری: ارائه طرح درس در شروع هر دوره آموزشی و فراگیری مهارت بالینی بر روی ماکت قبل از شروع کارآموزی و کارورزی نیز از جمله در خواست‌های دانشجویان است که به راحتی قابل انجام است. ادغام دروس پایه و بالینی و تدریس پاتولوژی و فارماکولوژی هرکورس به همراه خود کورس در بالین در صورت اجرا می‌تواند فرا گیری دروس علوم پایه و بالینی را تسهیل کند.
فرشته نارنجی، نسرین روزبهانی، لیلا امیری،
دوره 12، شماره 4 - ( 11-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: بررسی دیدگاه دانشجویان و مدرسین پرستاری و مامایی به عنوان دو عضو مهم درگیر در امر آموزش می‌تواند گام موثری در تدوین برنامه آموزشی و ارزشیابی موثر و اثربخش این رشته‌ها باشد. هدف از این پژوهش بررسی دیدگاه دانشجویان و مدرسین بالینی پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی اراک در رابطه با برنامه آموزشی و ارزشیابی بالینی موثر بریادگیری بالینی است. روش کار: در طی یک پژوهش توصیفی در سال 1387 کلیه دانشجویان و مدرسین بالینی (84 نفر) وارد مطالعه شدند. ابزارگردآوری اطلاعات پرسش‌نامه واحدی مشتمل بر سه بخش اطلاعات دموگرافیک، برنامه آموزشی بالینی و ارزشیابی بالینی بود. نتایج: میانگین سنی مدرسین و دانشجویان به ترتیب 7/38 ± 14/3 و 2/22± 18/2 سال و میانگین سابقه تدریس تئوری و بالینی مدرسین به ترتیب 04/6 ± 48/2 و 95/10± 9/2 سال بود. بیشترین درصد مدرسین (3/91) به میزان زیاد و خیلی زیاد بر لحاظ شدن آموزش مهارت‌های ارتباطی در برنامه آموزشی تأکید داشتند. بیشترین درصد دانشجویان (2/85) لحاظ کردن تفکر انتقادی و تقویت روحیه دانشجو را به میزان زیاد و خیلی زیاد در برنامه آموزشی بالینی با اهمیت شمردند. هم‌چنین بیشترین درصد مدرسین (3/78) ارزشیابی گام به گام دانشجو را به میزان زیاد و خیلی زیاد مهم دانستند. در حالی که بیشترین درصد دانشجویان (2/90) ارزشیابی از مدرسین و بازخورد به آنان را به میزان زیاد و بسیار زیاد در ارزشیابی برنامه آموزشی موثر شناختند. نتیجه گیری: امید است نتایج این پژوهش بتواند در طراحی برنامه آموزشی و ارزشیابی بالینی موثر بر یادگیری بالینی دانشجویان پرستاری مامایی مفید واقع گردد.
نیره باغچقی، حمیدرضا کوهستانی،
دوره 12، شماره 4 - ( 11-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: اشتباهات دارویی اعضاء تیم بهداشتی و درمانی می‌تواند سلامتی بیماران را به طور جدی به خطر بیاندازد. هدف از این تحقیق تعیین نظرات مربیان پرستاری در رابطه با علل و راهکارهای کاهش خطاهای دارویی دانشجویان پرستاری می‌باشد. روش کار: این پژوهش یک مطالعه توصیفی بود که در سال 1386 انجام شد. جامعه آن را مربیان بالینی دانشجویان پرستاری دانشکده پرستاری و مامایی اراک، تشکیل می‌داد. 22 مربی بالینی پرستاری به روش سرشماری وارد مطالعه شدند. جهت جمع‌آوری اطلاعات از یک پرسش‌نامه خود ساخته استفاده شد که شامل دو بخش اطلاعات دموگرافیک و سوالات مربوط به علل و راهکارهای کاهش خطاهای دارویی دانشجویان پرستاری بود. نتایج: به ترتیب 50 و 100 درصد از مربیان حداقل یک بار شاهد اشتباهات دارویی اتفاق افتاده و در شرف وقوع بودند. شایع‌ترین علت اشتباهات دارویی دانشجویان پرستاری شامل کمبود اطلاعات داروشناسی، مهارت ضعیف محاسبات دارویی و بد خط بودن دستورات در کاردکس یا کارت دارویی بود. نتیجه گیری: میزان اشتباهات دارویی دانشجویان پرستاری بالا می‌باشد. به نظر می‌رسد بعضی از علل آن مانند کمبود اطلاعات داروشناسی و محاسبات دارویی غلط با آموزش پرستار در زمان تحصیل ارتباط دارد. با استفاده از نتایج این تحقیق می‌توانیم به نقاط ضعف دانشجویان و یا نقاط ضعف نظام آموزشی خود آگاه شویم و در جهت رفع آن کوشا باشیم.
رحمت اله جدیدی، مسعود فاضلی، زهره عنبری،
دوره 12، شماره 4 - ( 11-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: ضرورت بازنگری مستمر در برنامه‌های آموزش مداوم و روزآمد کردن اطلاعات پزشکان متناسب با نیازهای جامعه ضروری است. پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان تطبیق محتوای برنامه آموزشی مدون گروه رادیولوژی با نیازهای آموزشی مشمولین آموزش مداوم انجام شد. روش کار: در این پژوهش مقطعی در سال 1387 دیدگاه‌های40 نفر از پزشکان مشمول قانون آموزش مداوم که برای شرکت در برنامه مدون ثبت نام کرده بودند از طریق پرسش‌نامه‌ای بامقیاس لیکرت دربیش از30 عنوان آموزشی جمع‌آوری گردید. قبل از اجرا برنامه آموزشی اولویت‌های آموزشی نیازسنجی و بعد ازاجرا میزان پوشش وتطابق نیازها با محتوای برنامه ارائه شده بررسی شد. نتایج: بیشترین نیاز آموزشی اندیکاسیون درخواست عکس قفسه سینه با میانگین 21/4 وکمترین نیاز ام.آر.آی مچ دست با میانگین 42/2 اعلام شد. پس از اجرای برنامه، بیشترین تطابق نیاز با محتوای آموزشی «اندیکاسیون درخواست ماموگرافی» (با میانگین17/4) و کمترین تطابق ام.آر.آی شانه و مچ دست با میانگین76/2 به دست آمد. هرچند همبستگی کلی بین نیاز و پوشش محتوای ارائه شده در هر دو قسمت اندیکاسیون درخواست و تفسیرگرافی‌ها وجود داشت ولی براساس اولویت نیازها نبود. ارتباط معنی‌داری بین سن پزشکان بانیازهای آموزشی وجود داشت(001/0p<). ولی در مورد جنس و سابقه خدمت این ارتباط معنی‌دار نبود. نتیجه گیری: عدم پوشش کامل نیازها متناسب با اولویت‌های آموزشی اعلام شده از سوی مشمولان، توجه و تاکید بیشتر دبیران علمی و سخنرانان را برتامین نیازها درقالب اهداف ویژه آموزشی طلب می‌کند تا اثر بخشی آموزش‌های مداوم افزایش یابد.
حیدر فراهانی، مهدی رهجونیا،
دوره 12، شماره 4 - ( 11-1388 )
چکیده

چکیده مقدمه: آنچه یک پزشک را به طبیبی حاذق تبدیل می‌کند، همراهی علم و اخلاق خصوصاً رعایت شئونات مذهبی بیمار می‌باشد. لذا مطالعه حاضر جهت بررسی آگاهی دانشجویان مقاطع مختلف علوم پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اراک از احکام دینی در خصوص پزشکی صورت پذیرفته است. روش کار: در یک مطالعه توصیفی مقطعی، پرسش‌نامه‌ای تهیه شد که حاوی 50 سؤال از احکام پزشکی بود. پس از تکمیل آن توسط 227 نفر از دانشجویان مقاطع مختلف پاسخ‌ها به طور محرمانه در صندوقی جمع‌آوری شد. در مرحله بعد،کتاب احکام پزشکی چهار تن از مراجع به شرکت کنندگان داده شد و پس از دو هفته مطالعه آن مجدداً 50 سؤال احکام پزشکی تهیه و در اختیار آنها قرار داده شد. نتایج: 9/81 درصد زن و 1/18 درصد مرد بودند. دانشجویان مقطع علوم پایه قبل از آموزش کتاب دارای ضعیف‌ترین آگاهی بودند و دانشجویان مقطع مامایی در این مرحله دارای آگاهی بالاتری بودند(43 درصد). درصد تغییرات آگاهی تمام گروه‌ها از احکام پزشکی در مرحله دوم نسبت به مرحله اول از نظر آماری معنی‌دار بوده است(001/0>p). نتیجه‌گیری: آگاهی دانشجویان مقاطع مختلف از احکام پزشکی معنی‌دار نبوده است. لیکن پس از آموزش آنان تغییرات قابل ملاحظه‌ای در آگاهی آنها از احکام پزشکی رخ داده است. لذا پیشنهاد می‌گردد در کنار آموزش علمی و عملی به دانشجویان مقاطع مختلف علوم پزشکی، آموزش احکام پزشکی نیز مورد توجه قرار گیرد.
غلامرضا شریفی راد، پرستو گلشیری، حسین شهنازی، مریم براتی، اکبر حسن زاده،
دوره 13، شماره 1 - ( 2-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: امروزه مادران تحت تأثیر عواملی شیردهی را قطع کرده و تغذیه مصنوعی یا کمکی را برای کودک خود آغاز می‌کنند. این مسئله باعث صدمات جسمی و روانی بر کودکان و آسیب‌های اقتصادی و اجتماعی در جوامع می‌شود. این تحقیق با هدف ارزیابی تأثیر آموزش بر اساس مدل بزنف در برقراری شیردهی موفق در زنان باردار شهر اراک انجام شد. مواد و روش ها: مطالعه حاضر یک مطالعه نیمه تجربی می‌باشد که بر روی 88 نفر از مادران باردار شهر اراک انجام شد. نمونه‌ها به طور تصادفی در گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. آموزش بر اساس اجزای مدل بزنف و اهداف رفتاری مشخص و در طی چهار جلسه آموزشی صورت گرفت. در نهایت اطلاعات حاصل با استفاده از آزمون‌های آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته‌ها: نمرات آگاهی، نگرش، عوامل قادرساز و هنجارهای انتزاعی در گروه مورد بعد از مداخله تفاوت معنی‌داری را نسبت به گروه شاهد نشان داد(001/0p<). نتیجه‌گیری: آموزش مبتنی بر مدل دارای تاثیر مثبت در بهبود رفتار است. بنابراین پیشنهاد می‌گردد در برنامه‌های بهداشتی به جای استفاده از آموزش‌های سنتی از آموزش برنامه‌ریزی شده با استفاده از مدل‌های آموزش بهداشت بهره گرفته شود که تأثیر آن قابل اندازه‌گیری و استناد می‌باشد.
زهره عنبری، مجید رمضانی،
دوره 13، شماره 2 - ( 4-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: شناسایی مسایل موجود در آموزش بالینی و اقدام برای اصلاح آن موجب ارتقاء کیفیت خدمات پزشکی خواهد گردید. این پژوهش نیز در این راستا انجام شد. مواد و روش ها: در این مطالعه توصیفی در سال 1387 دیدگاه کلیه کارآموزان و کارورزان پزشکی که حداقل 2 بخش بالینی ماژور را در دانشگاه علوم پزشکی اراک گذرانده بودند از طریق پرسش‌نامه 56 سئوالی پیرامون موانع از6 بعد مکان‌های آموزش، امکانات محیط آموزشی، روش های ارزشیابی، شیوه‌های یاددهی، همکاری پرسنل بهداشتی درمانی و نیز نحوه برنامه‌ریزی آموزش بالینی مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته ها: وضعیت آموزش بالینی از دیدگاه کارآموزان و کارورزان پزشکی به ترتیب با میانگین 41 و 48 درصد در حد متوسط ارزیابی گردید. کارآموزان وضعیت روش های ارزشیابی بالینی را با میانگین 7/28 درصد و کارورزان با میانگین 32 درصد وکیفیت استفاده از مکان‌های آموزش بالینی را به ترتیب با میانگین 3/29 و 7/31 درصد در حد ضعیف ارزیابی نمودند. وضعیت روش های آموزش بالینی، امکانات محیط آموزشی، همکاری پرسنل و نیز برنامه آموزش محتوای بالینی در حد متوسط ارزیابی شد. نتیجه گیری: این پژوهش بر تعیین دقیق تجارب یادگیری، به کارگیری روش‌های آموزشی مناسب، انجام ارزیابی‌های تکوینی به طور مستمر، استفاده از محیط‌های شبیه سازی شده و مکان‌های آموزشی متناسب با شرایط کاری آینده فارغ التحصیلان و ارتقاء سطح انگیزش دانشجویان به عنوان استراتژی‌های اثر بخش در جهت ارتقاء کیفیت آموزش پزشکی تاکید می نماید.
محمد مهدی هزاوه ای، محمد علی عروجی، عبدالرحمان چرکزی، اکبر حسن زاده،
دوره 13، شماره 4 - ( 11-1389 )
چکیده

زمینه و هدف: مصرف روغن‎های جامد گیاهی به دلیل این که حاوی مقادیر بالایی از اسیدهای چرب اشباع و ترانس هستند، یکی از مهم‎ترین ریسک فاکتورهای بیماری‎های قلبی و عروقی به حساب می‎آیند. هدف از این مطالعه اصلاح الگوی مصرف روغن بر اساس الگوی پرسید در خانوارهای تحت پوشش مراکز بهداشتی و درمانی شهر خمین می باشد. مواد و روش‎ها: این مطالعه به صورت نیمه تجربی مورد- شاهدی می باشد. جمعیت مورد مطالعه 136نفر از زنان خانوار شهرهای خمین و محلات بودند که به طور تصادفی در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسش‎نامه محقق ساخته بر اساس سازه‎های الگوی پرسید بود. مداخله آموزشی در طی سه جلسه، به صورت یک بار در هفته و به مدت 60 الی 90 دقیقه بر اساس سازه‎های مدل پرسید صورت گرفت و نمونه‎های پژوهش به مدت 2 ماه پی‎گیری شدند. یافته‎ها: میانگین نمرات عوامل مستعد کننده(آگاهی و نگرش)، عوامل تقویت کننده، عوامل قادر ساز در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل تفاوت معنی‎دار آماری را نشان داد(05/0>p). همچنین میزان مصرف روغن جامد از 72 درصد به63 درصد کاهش و روغن مایع از28درصد به 37درصدافزایش نشان داد(05/0>p). نتیجه گیری: طراحی و اجرای برنامه آموزشی بر اساس الگوی پرسید می‎تواند در کاهش مصرف روغن‎های جامد موثر باشد.
مهدی مسیبی، فرشته زمانی علویجه، محمود رضا خزاعی،
دوره 14، شماره 3 - ( 5-1390 )
چکیده

زمینه و هدف: هدف از این پژوهش تعیین تاثیر آموزش بهداشت در چارچوب مدل اعتقاد بهداشتی بر اتخاذ رفتارهای پیش‌گیری کننده از عفونت ژیاردیا لامبلیا در دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر اراک بود. مواد و روش‌ها: در طی یک مطالعه نیمه تجربی شاهد دار تصادفی از 12 مدرسه ابتدایی، تعداد 1200 دانش آموز به طور تصادفی در دو گروه 600 نفره آزمون (تحت آموزش) و کنترل (بدون آموزش) قرار گرفتند. حجم نمونه برای انجام آزمایشات انگل شناسی 300 نفر بود که به روش تصادفی و به طور مساوی از دو گروه آزمون و کنترل انتخاب شدند. آموزش سلامت بر اساس مدل اعتقاد بهداشتی بود و تأثیر آن بر الگوهای رفتاری مرتبط با سبک زندگی دانش آموزان بررسی شد. یافته ها: کوتاه نگهداشتن ناخن در گروه آزمون، پس از آموزش افزایش و در گروه کنترل به طور معنی‌داری کاهش یافته بود. تعداد کودکانی که برای آب خوردن لیوان به همراه داشتند، در گروه آزمون به مقدار کمی افزایش و در گروه کنترل به طور معنی‌داری کاهش پیدا کرده بود. تعداد کودکانی که از صابون پس از دستشویی درمدرسه استفاده می‌کردند در هر دو گروه آزمون و کنترل به طور معنی‌داری افزایش داشت. ارتباط کوتاه نکردن ناخن و آلودگی به ژیاردیا؛ هم چنین کاهش نسبت آلودگی به ژیاردیا در گروه آزمون و افزایش آن در گروه کنترل پس از آموزش معنی‌دار بود. نتیجه گیری: رفتارهای پیش‌گیری کننده به طور معنی‌داری افزایش یافته و بر کاهش آلودگی به ژیاردیا در دانش آموزان موثر بود. استفاده از مدل اعتقاد بهداشتی در پیش‌گیری از آلودگی‌های انگلی همراه آموزش والدین پیشنهاد می‌شود.

صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC 4.0 | Journal of Arak University of Medical Sciences

Designed & Developed by : Yektaweb