166 نتیجه برای زن
سحر دهقانی، لیلا روحی، نوشا ضیاء جهرمی، رضا دهقانی، خلیل خاشعی ورنامخواستی،
دوره 24، شماره 2 - ( 3-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: قدرت تکثیر، پتانسیل تمایز به ردههای سلولی مختلف و خودنوسازی بالای سلولهای بنیادی مزانشیمی (MSCs) باعث شده تا این سلولها به عنوان ابزار مناسبی برای طب ترمیمی مورد توجه قرار گیرند، ولی یکی از مشکلاتی پیشرو، ایجاد استرس اکسیداتیو در بافت هدف و آپوپتوز سلولهای بنیادی منتقل شده پیش از ترمیم بافت مورد نظر است. پیش تیمار سلولهای بنیادی با آنتیاکسیدانها ممکن است آنها را نسبت به شرایط استرس اکسیداتیو مقاوم سازد. زنجبیل از گیاهان دارویی مهم با خاصیت آنتیاکسیدانی است. در مطالعه حاضر، اثر آنتیاکسیدانی عصاره زنجبیل بر توان زیستی و القاء آپوپتوز ناشی از استرس اکسیداتیو در سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از بافت چربی انسان و مغز استخوان موش صحرایی بررسی شد.
مواد و روش ها: در این مطالعه، سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از بافت چربی انسان و مغز استخوان موش در محیط کشت DMEM با 20 درصد سرم جنین گاوی کشت داده شدند. سلولها جهت پیش تیمار به مدت چهار و شش ساعت با غلظتهای مختلف عصاره زنجبیل (۵۰، ۱۰۰، ۲۰۰ و ۴۰۰ میلیگرم/ میلیلیتر) انکوبه و سپس با غلظت ۲۰۰ میکرومولار H2O2 به مدت دو ساعت تیمار شدند. توان زیستی با استفاده از دستگاه الایزا ریدر با روش رنگ سنجی MTS و القای آپوپتوز با استفاده از دستگاه فلوسیتومتری و کیت انکسین- پروپیدیوم یدید (Annexin-PI) طبق دستورالعمل، در هر دو زمان بررسی شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرم افزار آماری spss، ورژن 18 و آزمون آنالیز واریانس یک طرفه (ANOVA) به انجام رسید.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه، با کد اخلاق IR.IAU.SHK.REC.1397.028به تصویب کمیته اخلاق معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد رسید.
یافته ها: نتایج تست MTS، حاکی از افزایش وابسته به دوز و زمان توان زیستی سلولهای بنیادی مزانشیمی تحت تیمار، مشتق از بافت چربی انسان است. همچنین تیمار با عصاره زنجبیل، سبب کاهش وابسته به دوز و زمان، میزان آپوپتوز در سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان موش صحرایی شد.
نتیجه گیری: عصاره زنجبیل با کاهش استرس اکسیداتیو در سلولهای بنیادی مزانشیمی طول عمر آنها در بافت هدف و کارایی این سلولها در ترمیمهای بافتی را افزایش میدهد.
مسعود بخت اور، سید مهرزاد شاددل، احسان مومنی، وحیده نظری،
دوره 24، شماره 3 - ( 5-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: آسیب ناشی از سوزن (NSJ) مشکل عمده بهداشت شغلی در بین کارکنان دندانپزشکی است که آنها را در معرض خطر زیاد ابتلا به عفونتهای خطرناک منتقلشونده از خون قرار میدهد. مطالعه حاضر با هدف بررسی مواجه شغلی با NSJ و عوامل روانی همراه با آن در میان دانشجویان دندانپزشکی اراک انجام شد.
مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی مقطعی روی دانشجویان سه سال آخر دانشکده دندانپزشکی اراک، در سال 1397 انجام شد. پرسشنامهها دربرگیرنده سؤالاتی درباره میزان آگاهی دانشجویان از شرایط وقوع NSJ، فراوانی واکسیناسیون و آزمایش تیتر آنتیبادی بود. برای جمعآوری اطلاعات مربوط به بار روانی ناشی از NSJ، از پرسشنامه SCL-90 (Symptom checklist-90) در چهار بعد اضطراب، ترس، خودبیمارانگاری و افسردگی استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روشهای آماری توصیفی و آزمون کایاسکوئر انجام شد.
ملاحظات اخلاقی: کمیته اخلاق دانشگاه علومپزشکی اراک این مقاله را تأیید کرده و با شناسه اخلاق IR.ARAKMU.REC.1397.269 به ثبت رسانده است.
یافته ها: از بین هشتاد دانشجوی مورد مطالعه، 59 نفر حداقل یک بار NS شده بودند اما تنها 4/25 درصد دانشجویان وقوع NS را گزارش کرده بودند. بیشترین وقوع NS در بخش درمان ریشه رخ داده بود. 80 درصد دانشجویان واکسن هپاتیت B زده بودند. بر اساس نتایج آزمون SCL-90، بُعد اضطراب بیشتر از سایر ابعاد در معرض تأثیر NSJ قرار گرفته بود.
نتیجه گیری: با وجود شیوع زیاد NSJ در دانشجویان دندانپزشکی، میزان گزارش بعد از وقوع این حادثه بسیار کم بود، همچنین به دلیل توجه نکردن به واکسیناسیون در برخی دانشجویان، نیاز به آموزش بیشتر کنترل عفونت احساس میشود. بر اساس نتایج آزمون SCL-90، وقوع NS در بروز مشکلات روانی مؤثر است.
وحید همتی ثابت، سعیده السادات حسینی، کریم افشاری نیا، مختار عارفی،
دوره 24، شماره 4 - ( 7-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی طرحوارهدرمانی و رفتاردرمانی دیالکتیک بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به HIV بود.
مواد و روش ها: روش تحقیق، آزمایشی به شیوه پیشآزمون و پسآزمون به همراه گروه کنترل و از نظر هدف، کاربردی بود. جامعه آماری، تمام بیماران مبتلا به HIV در سال 99-98 تحت نظر کلینیکهای اختلالات رفتاری مراکز معاونت بهداشتی همدان بود که با روش نمونهگیری تصادفی ساده از درمانگاه شهدای همدان تعداد 45 نفر به صورت تصادفی گزینش و در سه گروه پانزده نفری متشکل از دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند. برای سنجش متغیرهای مورد مطالعه از پرسشنامه سبک زندگی ارتقادهنده سلامت HPLP (1987) و پرسشنامه کیفیت زندگی SF-36 (2001) استفاده شد. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس و با نرمافزار SPSS نسخه 12 تحلیل شدند.
ملاحظات اخلاقی: کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی همدان مطالعه را تایید کرد (کد: IR.UMSHA.REC.1398.1063). این مطالعه در دفتر ثبت کارآزمایی های بالینی ایران (کد: IRCT20120215009014N348) به ثبت رسیده است.
یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد طرحوارهدرمانی و رفتاردرمانی دیالکتیک بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی اثرگذار است و بین دو گروه، تفاوت معناداری وجود داشت (P<0.001).
نتیجه گیری: نتایج نشان دادند که هرچند هر دو درمان در متغیرهای مورد نظر مؤثر است، اما طرحوارهدرمانی اثربخشی بیشتری بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی، نسبت به رفتاردرمانی دیالکتیک دارد.
رحمت اله مرادزاده، ایمان نویدی، مریم زمانیان،
دوره 24، شماره 5 - ( 9-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: ایدز بیماری کشندهای است که سیستم ایمنی بدن انسان را تحتتأیر قرار میدهد این مطالعه با هدف ارزیابی کیفیت زندگی بیماران ویروس نقص ایمنی انسانی در استان مرکزی انجام شد.
مواد و روش ها: این مطالعه از نوع مقطعی است که در سالهای 1398 تا 1399 در استان مرکزی انجام شده است. برای تعیین کیفیت زندگی در بیماران ویروس نقص ایمنی انسانی از پرسشنامه سازمان جهانی بهداشت استفاده شده است. این پرسشنامه شامل حیطههای جسمانی، حیطه روانی، سطح استقلال، رابطه اجتماعی، محیط و روحی است. تحلیلهای آماری در نرمافزار STATA انجام گرفت.
ملاحظات اخلاقی: این پژوهش پس از تأیید کمیته اخلاق دانشگاه علومپزشکی اراک با کد اخلاق: IR.ARAKMU.REC.1398.008 اجرا شد.
یافته ها: در این مطالعه در کل 126 فرد دارای ویروس نقص ایمنی انسانی در مطالعه وارد شدند. میانگین سنی افراد وارد شده در مطالعه 2/10±4/40 سال بوده است. میانگین نمره هر یک از حیطههای جسمانی 3/3±14/4، روانی 3/2±11/7، استقلال 3/8±13/3، اجتماعی 3/1±2/11، محیط 3/0±10/8، روحی 3/3±13/2و نمره کل کیفیت زندگی 2/6±12/1بوده است. در آنالیز رگرسیون خطی چندمتغیره وضعیت اقتصادی اجتماعی بالاتر و سابقه زندانی نشدن بهطور معناداری نمرات بالاتری از کیفیت زندگی کل را پیشبینی کرده است.
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد نمره کل کیفیت زندگی در هر یک از حیطههای آن در افراد دارای HIV در استان مرکزی از میانگین متوسطی برخوردار است. از جمله عوامل مرتبط با افزایش نمره کیفیت زندگی میتوان به جنسیت مرد، وضعیت اقتصادی-اجتماعی بالاتر و سابقه زندانی نشدن اشاره کرد. پیشنهاد میشود ارزیابی کیفیت زندگی این بیماران به پروتکلهای مراقبتی آنها اضافه شود تا بتوان اقدامات مؤثری در جهت ارتقای آن کرد.
فاطمه خانی، مهرنوش اینانلو، فاطمه گنجی، حمید حقانی،
دوره 24، شماره 5 - ( 9-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: زنان ستون اصلی توسعه اجتماعی و محور اصلی سلامت خانواده هستند. موفقیت، بقا و ارتقای جامعه به سلامت زنان جامعه وابسته است. از آنجایی که سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و بهزیستی روانشناختی از تعیینکنندههای مهم سلامت هستند، این پژوهش با هدف تعیین سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و بهزیستی روانشناختی در زنان مراجعهکننده به پایگاههای سلامت اراک در سال 1398 انجام شد.
مواد و روش ها: در این مطالعه مقطعی از بین زنان مراجعهکننده به پایگاههای سلامت شهر اراک، 221 خانم که معیار ورود به مطالعه را داشتند به صورت نمونهگیری مستمر وارد مطالعه شده و فرم اطلاعات جمعیتشناختی، پرسشنامه سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و پرسشنامه بهزیستی روانشناختی را تکمیل کردند. توصیف دادهها با استفاده از آمارههای توصیفی فراوانی، درصد فراوانی، میانگین، انحراف معیار و تحلیل دادهها به وسیله آزمونهای آنالیز واریانس، تی مستقل و رگرسیون با استفاده از نسخه 19 نرمافزار نسخه SPSS انجام شد.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با کد اخلاقIR.IUMS.REC.1398.609 به تصویب کمیته اخلاق معاونت پژوهشی دانشگاه علومپزشکی ایران رسیده است.
یافته ها: میانگین سبک زندگی ارتقادهنده سلامت در واحدهای موردپژوهش 135/96 بود. مؤلفههای فعالیت بدنی با میانگین 16/31 و تغذیه با میانگین 26/41، به ترتیب کمترین و بیشترین امتیاز را داشتند. میانگین بهزیستی روانشناختی در واحدهای موردپژوهش 72/29 بود. مؤلفههای هدفمندی با میانگین 10/76 و رشد فردی با میانگین 13/19 به ترتیب کمترین و بیشترین امتیاز را داشتند. سن، بیماریهای مزمن، اشتغال، تعداد فرزندان و مصرف الکل با سبک زندگی ارتقادهنده سلامت ارتباط معنادار منفی و تحصیلات زن و همسرش با سبک زندگی ارتقادهنده سلامت ارتباط معنادار مثبت داشتند. درمجموع، متغیرهای جمعیتشناختی در حد 13 درصد سبک زندگی ارتقادهنده سلامت را پیشبینی میکند. سن، تعداد فرزندان، وجود بیماریهای مزمن جسمی و بیماریهای اعصاب و روان با بهزیستی روانشناختی ارتباط معنادار منفی و وضعیت اقتصادی، تحصیلات زن و همسرش با بهزیستی روانشناختی ارتباط معنادار مثبت داشت. درمجموع، متغیرهای جمعیتشناختی تا ده درصد بهزیستی روانشناختی را پیشبینی میکنند.
نتیجه گیری:با توجه به اینکه سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و بهزیستی روانشناختی دو تعیینکننده مهم سلامت محسوب میشوند، بررسی این شاخصها وعوامل مؤثر بر آنها میتواند به برنامهریزی مداخلات برای ارتقای سلامت جسمی و روانی زنان کمک کند.
کلثوم محمدنیامطلق، محسن شمسی، نسرین روزبهانی، محمود کریمی، رحمت اله مرادزاده،
دوره 24، شماره 5 - ( 9-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به اینکه عدم تغذیه سالم ابتدا سبب بروز حالت پرهدیابت و سپس دیابت آشکار میشود و هر ساله حدود پنج تا ده درصد افراد مبتلا به عدم تحمل گلوکز به دیابت نوع2 مبتلا میشوند، این پژوهش با هدف شناخت عوامل مؤثر بر مصرف مواد غذایی سالم (بر اساس هرم غذایی) توسط زنان پرهدیابتی بر اساس تئوری رفتار برنامهریزیشده انجام شد.
مواد و روش ها: مطالعه مقطعیتحلیلی حاضر بر روی 99 نفر از زنان میانسال پرهدیابتی مراجعهکننده به مراکز سلامت شهر اراک در سال 1398 انجام شد. روش جمعآوری اطلاعات در این مطالعه از طریق پرسشنامهای مبتنی بر تئوری رفتار برنامهریزیشده و چکلیست مصرف مواد غذایی سالم بود. دادهها از طریق تحلیل همبستگی اسپیرمن و تحلیل رگرسیون خطی تجزیهوتحلیل شدند.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با کد IR.ARAKMU.REC.1398.07 به تصویب کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علومپزشکی اراک رسیده است.
یافته ها میانگین نمره رفتار رژیم غذایی 0/28±1/34 بود و 41 درصد از افراد حداقل یک بار در هفته و 35 درصد حداقل یک بار در ماه، مواد قندی مانند کیک، شیرینی و شکلات را مصرف میکردند. تحلیل رگرسیون نشان میدهد با افزایش یک انحراف معیار در نمره قصد رفتاری، نمره رفتار رژیم غذایی سالم 0/22 انحراف معیار افزایش خواهد یافت (0/05>P).
نتیجه گیری: برای دستیابی به سبک زندگی سالم در گروه آسیبپذیر و افراد پیشدیابتی، تأکید بر افزایش توانمندی آنان در زمینه انتخاب غذای سالم و تقویت انگیزههای فردی در راستای نیل به تصمیمگیری صحیح و درنهایت رعایت مصرف صحیح مواد غذایی میتواند در برنامهریزیهای آموزشی مسئولین بهداشتی جهت کاهش ابتلا به دیابت مورد توجه قرار گیرد.
انیس مرادی، پویا رامین،
دوره 24، شماره 5 - ( 9-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: مطالعات اپیدمیولوژیک نـشان میدهد که مصرف دخانیات علاوه بر بروز عوارض قلبی و تنفسی، خطر پریودنتیت را نیز افزایش میدهد. سیگار خطر پوسیدگی دندان را افزایش داده و عاملی مهم در بیماری پریودنتال است. اختلال فوق بیش از نیمی از موارد پریودنتال در انسان را تشکیل میدهد. یافتههای میدانی و کوهورت، استعمال دخانیات را عاملی خطرناک در پریودنتیت اپیکال دانسته، اما هنوز چنین ارتباطی کاملاً قطعی نشده است. بنابراین این مطالعه در راستای تعیین ارتباط بین مصرف تنباکو و پریودنتیت اپیکال در روش تصویربرداری پانورامیک در بندرعباس انجام شد.
مواد و روش ها: ۱۹۸ تصویر پانورامیک در گروه فاقد و دارای پریودنتیت مطالعه شدند. تصاویر توسط متخصص از نظر تعداد دندان، دندان با درمان ریشه، کیفیت و طول پُرکردگی ریشه به صورت مناسب یا نامناسب بررسی شدند. سن، جنس، تعداد دندانها، مصرف سیگار، قلیان و جرم دندان مشخص شدند. دادهها توسط مربع کای، تی مستقل و رگرسیون لجستیک آنالیز شدند.
ملاحظات اخلاقی: با توجه به عدم مداخله درمانی و محفوظ بودن مشخصات بیماران (مشاهدهگر و محقق مشخصات بیمار را مد نظر قرار ندادهاند) ملاحظات اخلاقی با کد اخلاق IR.HUMS.REC.1399.384 شامل حال این پژوهش نیست.
یافته ها: تنباکو، قلیان، تعداد دندان و تعداد دندان با درمان نامناسب در بین گروهها معنیدار (P<0/01) بود، ولی سیگار، جرم دندان، ریشه درمانشده و تعداد آنها و سن متفاوت نبودند. خانمها در گروه پریودنتیت، مصرف تنباکو، قلیان و تعداد دندان با درمان نامناسب بیشتری (P<0/05) داشتند. رگرسیون لجستیک نشان داد بر اساس نسبت شانس (Odd Ratio) تعداد دندان با درمان ریشه (7/39)، تعداد دندان با درمان نامناسب (36/8)، قلیان (8/1)، تنباکو (6/57)، جرم دندان (3/62)، سیگار (3/59)، دندان با درمان ریشه (1/4) و تعداد دندان (0/98) بالاترین تأثیر (P<0/01) را داشتند. سن و جنس بدون تأثیر بودند.
نتیجه گیری: مصرف قلیان در مقایسه با سیگار، بیشترین تأثیر منفی را در بافت پریاپیکال داشت. کاهش تعداد دندانها، افزایش جرم دندانها و دندانهای با درمان ریشه، از عوارض مصرف دخانیات بر بافت پریاپیکال بود. پریودنتیت اپیکال با سن و جنس مرتبط نیست.
طیبه مختاری سرخانی، کتایون علیدوستی، عاطفه احمدی، مقدمه میرزایی، ویکتوریا حبیب زاده،
دوره 24، شماره 6 - ( 11-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: ناباروری به عنوان ناتوانی در حامله شدن با وجود مقاربت منظم جنسی بیش از یکسال بدون استفاده از روشهای پیشگیری تعریف شده است. ناباروری بر کیفیت زندگی زوجین نابارور اثرمنفی دارد. این مطالعه با هدف انجام مشاوره نازایی در راستای ارتقاء کیفیت زندگی زوجین نابارور انجام شد.
مواد و روش ها: این کارآزمایی بالینی تصادفی روی شصت زوج نابارور مبتلا به ناباروری اولیه درسال1395انجام شد. نمونه ها به صورت تصادفی ساده به گروه مداخله (30 زوج) و گروه کنترل (30 زوج) اختصاص یافتند. در روزهای زوج هفته اول، نمونه های گروه مداخله و روزهای فرد، نمونه های گروه کنترل انتخاب شدند و در هفته بعد نمونه گیری برعکس انجام شد و کار تا تکمیل نمونه ها ادامه یافت. گروه مداخله به مدت شش جلسه چهل و پنج دقیقه ای هفته ای دو بار مشاوره ناباروری دریافت کردند و گروه کنترل تحت مراقبت معمول قرار گرفتند. پرسشنامه فرتیکول قبل و بعد از مداخله تکمیل شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار 19- SPSSو آزمون آماری تی جفتی، من ویتنی و کای دواستفاده شد.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با کد اخلاق IR.KMU.REC.1395.678در دانشگاه علوم پزشکی کرمان ثبت شده است.
یافتهها: مقایسه اختلاف میانگین نمره کیفیت زندگی در گروه مداخله و کنترل قبل از مشاوره نشان داد، مشاوره نازایی سبب افزایش معنی دار کیفیت زندگی در گروه مداخله شده است (P<0/001).
نتیجه گیری: نتایج بیانگر آن است که مشاوره نازایی باعث افزایش کیفیت زندگی زوجین نابارور می شود لذا به نظر می رسد گنجاندن برنامه های مشاوره ای بتواند باعث ارتقا کیفیت زندگی و رضایتمندی و همکاری بیشتر در امر درمان ناباروری گردد.
عباس صارمی، رحمت اله مرادزاده، عیرضا بهرامی،
دوره 24، شماره 6 - ( 11-1400 )
چکیده
زمینه و هدف فعالیت بدنی فواید متعددی برای سلامتی دارد، اما ارتباط آن با باروری زنان نامشخص است. با توجه به تأثیرات حیاتی شیوه زندگی بر سلامت باروری زنان، این مطالعه با هدف مقایسه سطح فعالیت بدنی و ترکیب بدنی زنان بارور و نابارور شهر اراک در سال 1400 انجام شد.
مواد و روش ها مطالعه حاضر از نوع مورد-شاهد است که بر روی 200 زن بارور و نابارور (20 تا 40 ساله) مراجعهکننده به مرکز ناباروری اراک که از طریق نمونهگیری دردسترس انتخاب شدند، انجام شد. شرکتکنندگان پرسشنامههای خودآزمایی در مورد ویژگیهای جمعیتشناختی اجتماعی، شیوه زندگی، فعالیت بدنی و رفتارهای کم تحرک تکمیل کردند. ویژگیهای آنتروپومتریک و ترکیب بدنی نیز اندازهگیری شد. از رگرسیون لجستیک چند متغیره برای تجزیهوتحلیل ارتباط باروری با سطح فعالیت بدنی، رفتار کم تحرک و ترکیب بدن استفاده شد.
ملاحظات اخلاقی این مطالعه با کد اخلاق IR.ARAKMU.REC.1400.050 به تصویب کمیته اخلاق معاونت پژوهشی دانشگاه علومپزشکی اراک رسید.
یافته ها سطح فعالیت بدنی (0/001=P) و شاخص توده بدنی (0/03=P) در زنان نابارور در مقایسه با زنان بارور به ترتیب کمتر و بیشتر بود. در زنان با سطح فعالیت بدنی متوسط (نسبت شانس 4/42 و فاصله اطمینان 95 درصدی: 1/60، 12/99 و 0/004=P) شانس ناباروری کاهش مییابد. زنانی که بیش از 300 دقیقه در روز را بدون تحرک میگذرانند، 2/07 برابر بیشتر از زنان فعال جسمی دچار مشکلات باروری میشوند (نسبت شانس 2/07 و فاصله اطمینان 95 درصدی: 1/36، 3/14 و 0/001=P).
نتیجه گیری این مطالعه نشان میدهد فعالیت بدنی پایین، رفتار بیتحرک و چاقی از عوامل خطر مستقل مرتبط با ناباروری هستند. بنابراین باید به رفتارهای شیوه زندگی در زنان برای پیشگیری و حتی درمان ناباروری توجه بیشتری شود.
اعظم ناظمی هرندی، شادی جزایری، هایده صابری،
دوره 25، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف در زندگی مدرن امروزی مشکلات هیجانی و اجتماعی بالاترین رتبه را در بین بیماریهای روانی به خود اختصاص دادهاند. ازاینرو پژوهش حاضر با هدف ارائه مدل علّی پیشبینی مشکلات هیجانیاجتماعی کودکان براساس سبکهای فرزندپروری با تأکید بر نقش واسطهای حمایت اجتماعی انجام شد
مواد و روش ها پژوهش حاضر بهصورت مقطعیتحلیلی بود. جامعه تحت مطالعه شامل 230 نفر از والدین دارای کودکان زیر 5 سال با مشکلات رفتاریهیجانی و مراجعهکننده به مراکز سلامت شهر پردیس در سال 1399 بود که با روش نمونهگیری دردسترس، 230 نفر انتخاب شدند. ابزارهای اندازهگیری شامل پرسشنامه سبکهای فرزندپروری، پرسشنامه حمایت اجتماعی و پرسشنامه مشکلات هیجانی-جتماعی بود. برای تحلیل دادهها از مدلسازی معادلات ساختاری و بهرهگیری از نرمافزار SmartPLS استفاده شد.
ملاحظات اخلاقی این مقاله در دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم تحقیقات تهران با کد 99527 تصویب و تأیید شده است.
یافته ها میانگین سنی مادران 7/86±32/87 بود. از طرفی 60 درصد کودکان را پسران و 40 درصد را دختران با میانگین سنی0/87±4/12تشکیل دادند. میانگین و انحراف معیار مشکلات هیجانیاجتماعی 4/37±40/16، معیار سبکهای فرزندپروری 18/10±152/23و حمایت اجتماعی 6/49±34/66 به دست آمد. سبکهای فرزندپروری در پیشبینی مشکلات هیجانیاجتماعی کودکان با واسطهگری حمایت اجتماعی نقش معناداری داشت (0/05>P). همچنین شاخصهای برازش مدل نیز ازطریق پایایی ترکیبی و آلفای کرونباخ نشان از برازش مناسب مدل داشت.
نتیجه گیری نتایج پژوهش حاضر بر نقش حساس اوایل زندگی انسان (کودک) و لزوم متمرکز کردن امکانات حمایتی برای زوج مادر و کودک در این سن تأکید دارد. بهنحویکه تأمین مداخلات روانی و حمایتی برای مادران با استرس بالا به سازگاری و سلامت روان والد و به دنبال آن رشد بهنجار کودک میانجامد.
بختیار ترتیبیان، لیلا فصیحی، دکتر رسول اسلامی،
دوره 25، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف یائسگی، دورانی از زندگی زنان است که ازنظر جسمانی میتواند آسیبرسان باشد. بااینحال تأثیر آن بر تراکم مواد معدنی استخوان هنوز قابلبحث است. بنابراین هدف از این مطالعه، بررسی ارتباط بین کلسیم، فسفر و آلکالین فسفاتاز سرمی با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در زنان یائسه فعال و غیرفعال بود.
مواد و روش ها تعداد آزمودنیها 55 نفر زن یائسه فعال و 60 نفر زن یائسه غیرفعال 45 تا 85 سال بود. شاخصهای سرمی کلسیم، فسفر و الکالین فسفاتاز و ویژگیهای آنتروپومتریک آزمودنیها بررسی شد. برای تجزیهوتحلیل دادههای تحقیق از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و از نرمافزار SPSS نسخه 26 استفاده شد.
ملاحظات اخلاقی این مطالعه در کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علامه طباطبابی با شناسه IR.ATU.REC.1399.038 تأیید شده است.
یافته ها نتایج نشان داد همبستگی معناداری بین سطح سرمی شاخصهای، آلکالین فسفاتاز (P=0/021)، کلسیم (P=0/019) و فسفر (P=0/011) با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در گروه زنان یائسه فعال و همچین بین شاخص توده بدنی با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در هر 2 گروه زنان یائسه فعال (P=0/014) و غیرفعال (P=0/038) وجود دارد. بین سایر شاخصها ارتباط معناداری یافت نشد.
نتیجه گیری با توجه به نتایج تحقیق حاضر احتمالاً فعال بودن آثار مفیدی بر متابولیسم استخوانی برجای گذاشته و سبب وضعیت بهتر تراکم مواد معدنی استخوانی شده است. شاید این موضوع بتواند کمک کند تا از متغیرهای خونی و آنتروپومتریکی در شناسایی افراد در معرض خطر پوکی استخوان در دوران بزرگسالی و سالمندی استفاده کرد.
نغمه شکوهی نژاد، محمدرضا بیات، فیروزه زنگنه مطلق،
دوره 25، شماره 1 - ( 1-1401 )
چکیده
زمینه و هدف سندرم فیبرومیالژیا یک بیماری مزمن همراه با درد گسترده اسکلتیعضلانی است که در درجه اول زنان را مبتلا میکند و بر بسیاری از ابعاد زندگی روانشناختی و اجتماعی فرد تأثیر منفی میگذارد. این پژوهش با هدف همسنجی شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی و شفقتدرمانی بر افکارخودآیند منفی، علائم روانشناختی، شدت درد و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به فیبرومیالژیا انجام شد.
مواد و روش ها این مطالعه، یک مطالعه نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمونـپسآزمون با 2 گروه آزمایش و 1 گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش را تمامی افراد دارای علائم فیبرومیالژیای مراجعهکننده به کلینیک درد مهرگان منطقه 3 میرداماد، کلیلینک درد سیدخندان منطقه 4 تهران و کلینیک درد بیمارستان طالقانی منطقه 1 تهران تشکیل دادند. از این جامعه 30 نفر بهصورت دردسترس انتخاب شدند و بهصورت تصادفی ساده در 3 گروه آزمایشی 1، گروه آزمایشی 2 و کنترل قرار داده شدند. تعداد افراد نمونه 30 نفر بودند که هرکدام از این گروهها شامل 10 نفر بودند. ابزارهای بهکاررفته در این پژوهش شامل پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی، پرسشنامه شدت درد، پرسشنامه علائم روانشناختی (اضطراب، استرس و افسردگی) ، پرسشنامه افکارخودآیند منفی بود.
ملاحظات اخلاقی این مطالعه با شناسه IR. IAU. ARAK. REC. 1400.005 به تصویب کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک رسیده است.
یافته ها تجزیهوتحلیل دادهها بهروش تحلیل کوواریانس اثربخشی هر دو مداخله شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی و شفقتدرمانی بر 4 متغیر شدت درد، علائم روانشناختی، افکار خودآیند منفی و کیفیت زندگی را تأیید کرد (0/05>P). مقایسه دو روش مداخله نشان داد دو مداخله اجراشده، اثربخشی تقریباً یکسانی بر شدت درد، علائم روانشناختی و افکار خودآیند منفی داشتند (0/05
P).
نتیجه گیری نتایج بیانگر آن است که رویکردهای درمانی شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی و شفقتدرمانی برای افراد دارای بیماری فیبرومیالژیای تحت درمان مناسب است.
صادق عباسیان، علی اصغر رواسی، رحمن سوری، سیروس چوبینه،
دوره 25، شماره 2 - ( 3-1401 )
چکیده
زمینه و هدف آدروپین، هورمون جدیدی است که در بهبود متابولیسم لیپیدی و اخیراً در محافظت عملکرد عروقی نقش مهمی ایفا میکند. هدف از تحقیق حاضر، تعیین تأثیر 8 هفته آزمایش تناوبی شدید بر آدروپین و متابولیتهای نیتریک اکسید مردان دچار اضافه وزن بود.
مواد و روش ها مطالعه حاضر از نوع نیمهتجربی و با طرح پیشآزمون و پسآزمون بود. آزمودنی های تحقیق را 32 مرد دچار اضافه وزن (میانگین سنی3/07±30/56 سال و میانگین شاخص توده بدنی 4/2±27/93) تشکیل میدادند. پس از انتخاب آزمودنیها، آزمون حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه انجام شد و آزمودنیها به صورت تصادفی به 2 گروه آزمایش تناوبی شدید (16 نفر) و کنترل (16 نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش تناوبی شدید، تمرینات تناوبی با شدت بالا را 8 هفته و 3 جلسه در هفته و هر جلسه 20 تکرار 30 ثانیهای با 13 ثانیه استراحت بین هر تکرار انجام دادند. سپس ارزیابی ترکیب بدن (با دستگاه تجزیهوتحلیل ترکیب بدن به روش مقاومت الکتریکی زیستی) و نمونه گیری خونی برای ارزیابی آدروپین و متابولیتهای نیتریک اکسید (با روش الیزا) قبل و بعد از 8 هفته آزمایش تمرینی انجام شد. تجزیهوتحلیل آماری با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازههای تکراری در سطح 0/05>P انجام شد.
ملاحظات اخلاقی مطالعه حاضر با دریافت مجوز و دریافت کد اخلاق از کمیته اخلاق در پژوهش با شماره IR.UT.REC.1395007 انجام و در همه مراحل تحقیق، اصول بیانیه هلسینکی و اخلاق در پژوهش رعایت شد.
یافته ها نتایج تحقیق حاضر بیانگر آن بود که بین آدروپین گروه آزمایش تناوبی شدید و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود داشت
(0CI/26-1/ng/ml 5 و 95 درصد: 0/256±0/88). همچنین بین متابولیتهای نیتریک اکسید (نیتریت و نیترات) گروه آزمایش تناوبی شدید و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود داشت ( 0CI/85-14/μmol/L 15 و 95 درصد: 3/032±7/5). همچنین نتایج بیانگر وجود ارتباط مستقیم معنادار بین آدروپین سرمی و متابولیتهای نیتریک اکسید در آزمودنیهای دچار اضافه وزن بود (P=0/001 و r=0/498).
نتیجه گیری به نظر میرسد آزمایش تناوبی شدید با شدت و مدت یادشده توانایی کاهش خطرات قلبیعروقی را از طریق افزایش آدروپین و نیتریک اکسید داراست. به علاوه، به نظر میرسد آزمایش تناوبی شدید قادر به تغییرات مطلوبی بر آمادگی قلبیعروقی حداکثر اکسیژن مصرفی و ترکیب بدنی مردان دچار اضافه وزن است.
نونا فضل الله زاده، معصومه حبیبیان، بابی سان عسکری،
دوره 25، شماره 2 - ( 3-1401 )
چکیده
زمینه و هدف براساس شواهد، کمبود ویتامینD و افزایش وزن با اختلال در بهزیستی جسمی و روانی همراه میباشند. هدف از مطالعه حاضر بررسی تأثیر مداخلههای تمرین پیلاتس و مصرف ویتامینD بر کیفیت زندگی و سلامت روان مردان دارای اضافه وزن بود.
مواد و روش ها این مطالعه کارآزمایی بالینی بـا طرح پیش و پسآزمون انجام شد. در ابتدا 50 مرد دارای اضافه وزن به روش نمونهگیری دردسترس انتخاب، سپس بهطور تصادفی به 4 گروه شامل کنترل، تمرین، ویتامین D و ترکیبی تقسیم شدند. گروههای تمرین و ترکیبی، 8 هفته تمرین پیلاتس با شدت 50-75 درصد ضربان قلب ذخیره، 3 جلسه در هفته انجام دادند. گروههای ویتامینD و ترکیبی، 50000 واحد ویتامین D در هفته و بهمدت 8 هفته دریافت کردند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامههای کیفیت زندگی (SF-36) و سلامت عمومی (GHQ) بوده است. برای تحلیل دادهها از آزمونهای تیزوجی، آنوای یکطرفه و کروسکال والیس استفاده شد (0/05>P).
ملاحظات اخلاقی این مطالعه با کد IR.IAU.BABOL.REC.1398.088 در کمیته پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بابل ثبت شده است.
یافته ها وضعیت ویتامین D در آزمودنیها پایینتر از حد نرمال بود (کمتر از 30نانوگرم/میلی لیتر). 8 هفته تمرین پیلاتس، مصرف ویتامینD و مداخله ترکیبی با بهبود کیفیت زندگی(بهترتیب 10/57، 9/26 و 15/75 درصد) و افزایش سلامت روان (بهترتیب 12/66، 10/72 و 17/90 درصد) همراه بود، اما شیوه متمرکز بر مداخله ترکیبی تأثیر بیشتری بر بهبود کیفیت زندگی (0/001>P) و سلامت روان (0/001>P)، در مقایسه با 2 مداخله دیگر داشت.
نتیجه گیری براساس یافتهها، به نظر میرسد هریک از مداخلههای تمرین پیلاتس، مصرف ویتامینD و ترکیبی می وانند منجر به بهبود کیفیت زندگی و سلامت روان در افراد دارای اضافه وزن با سطوح پایین ویتامینD شوند، اما مداخله ترکیبی با اثربخشی بیشتری بر این متغیرها همراه میباشد.
فاطمه کرمانشاهی، مهدی زارع بهرامآبادی، حسن حیدری، حسین داودی،
دوره 25، شماره 2 - ( 3-1401 )
چکیده
زمینه و هدف سالمندی یکی از مراحل مهم زندگی است که با پیشرفت علم و بهبود شرایط بهداشتی، آمار سالمندان در جوامع گوناگون روبهافزایش است. از اینرو برای ارتقای سازگاری سالمندان، توجه به رضایت از زندگی آنان و نگرش به سالمندی لازم است. بنابراین پژوهش حاضر بهمنظور اثربخشی توانمندسازی روانشناختی بر رضایت از زندگی و نگرش به سالمندی زنان سالمند شهر تهران انجام شده است.
مواد و روش ها جامعه آماری شامل کلیه زنان 60 تا 70 ساله شهر تهران در سال 1400-1399 بود. تعداد 24 نفر (12 نفر گروه کنترل و 12 نفر گروه آزمایش) به شیوه نمونهگیری دردسترس بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. با بهرهگیری از یک طرح آزمایشی پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل، سالمندان ابتدا پرسشنامههای رضایت از زندگی و نگرش به سالمندی را تکمیل کردند؛ سپس کاربندی آزمایشی توانمندسازی روانشناختی در 8 جلسه بر روی گروه آزمایش، اجرا و بعد از اتمام جلسات پسآزمون برای هر دو گروه ارائه شد. برای تحلیل دادهها از روش تحلیل کواریانس چندمتغیری به کمک نسخه 19 نرمافزارSPSS استفاده شد.
ملاحظات اخلاقی کسب رضایت آگاهانه از اصول اخلاقی در این پژوهش بود. این مطالعه با کد IR.IAU.ARAK.REC.1400.027 به تصویب کمیته اخلاق دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک رسیده است.
یافته ها نتایج نشان داد که برنامه آموزشی توانمندسازی روانشناختی بر رضایت از زندگی (9/673=F و 0/006=p) و نگرش به سالمندی (8/385=F و 0/009=p) بین دو گروه در دو مرحله ارزیابی تفاوت معناداری ایجاد کرده است؛ به این معنی که برنامه توانمندسازی روانشناختی باعث ارتقای رضایت از زندگی و نگرش به سالمندی افراد نمونه شد.
نتیجه گیری براساس نتایج این پژوهش میتوان گفت، برنامه توانمندسازی روانشناختی بر رضایت از زندگی و نگرش به سالمندی زنان سالمند اثربخش بوده و آگاهی متخصصان حوزههای مشاوره، سالمندی، روانشناسی و سلامت از این آموزشها میتواند کمککننده باشد.
اسما سلیمانی، محمد فتحی،
دوره 25، شماره 2 - ( 3-1401 )
چکیده
زمینه و هدف به تازگی مایوکاینی به نام آیریزین کشف شده که ازطریق قهوهای کردن بافت چربی سفید و گرمازایی برچاقی، متابولیسم و هموستازگلوکز اثرمیگذارد. هدف این پژوهش بررسی تأثیر 4 هفته مصرف مکمل زنجبیل بر آیریزین، شاخص مقاومت انسولین و نیمرخ لیپیدی زنان چاق به دنبال فعالیت حاد برونگرا و درونگرا بود.
مواد و روش ها تعداد40دختر با نمایه توده بدنی بالای30 کیلوگرم بر مترمربع، سن 2/87±24/86سال، قد 4/20±159/66 سانتیمتر و وزن 4/61±87/42 کیلوگرم درتحقیق شرکت کردند. بعد از اندازهگیری حداکثر اکسیژن مصرفی، آزمودنیها بهطورتصادفی به 5 گروه مکمل و دارونما تقسیم شدند. پروتکل تمرینی شامل 2 جلسه فعالیت حاد فعالیت حاد (برونگرا و درونگرا) اجراشد.گروه مکمل روزانه 2 گرم پودرزنجبیل را بهمدت 4 هفته مصرف میکردند. نمونههای خونی قبل و بلافاصله پس از هر نوع فعالیت جمعآوری شد. دادهها بااستفاده ازآزمون تی وابسته وتحلیل واریانس یکطرفه تجزیهوحلیل شد.
ملاحظات اخلاقی این تحقیق باکد IRCT201104246178N1 در سامانه کارآزمایی بالینی ایران ثبت شد و ازکلیه شرکتکنندگان برای شرکت درمطالعه رضایتنامه کتبی دریافت شد.
یافته ها باتوجهبه نتایج آزمون آماری مشخص شدکه میزان آیریزین، انسولین بین 2 نوع فعالیت برونگرا و درونگرا همراه با مصرف زنجبیل در همه گروهها بهترتیب افزایش معنادار و میزان گلوکز کاهش معناداری یافته است (0/05>P). همچنین مشخص شد شاخص مقاومت به انسولین بین 2 نوع تمرین همراه با مصرف زنجبیل در همه گروهها افزایش جزئی و غیرمعناداراست (0/05>P). علاوهبراین براساس نتایج تحلیل واریانس یکطرفه در بین 2 تمرین همراه با مصرف زنجبیل در همه گروهها سطوح چربی باچگالی بالا افزایش غیرمعنادار (0/05>P) و سطوح تریگلیسیرید وکلسترول با چگالی کم کاهش معناداری یافته است (0/05>P). همچنین نتایج نشان داد تغییرات سطوح کلسترول تام در بین 2 نوع تمرین همراه با مصرف زنجبیل درگروههای تمرین کاهش غیرمعنادار (0/05>P)وگروههای مکمل کاهش معنادار یافته است (0/05>P).
نتیجه گیری ﺑﺮاﺳﺎس ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺑﻪدﺳﺖآﻣﺪه ﭘﻴﺸﻨﻬﺎد میﺷﻮد ﻣﺼﺮف ﻃﻮﻻنی ﻣﺪت زﻧﺠﺒﻴﻞ به همراه ﺗﻤﺮﻳﻨﺎت ورزشی مداوم میﺗﻮاﻧﺪ ﺷﻴﻮه درﻣﺎنی ﻣﺆﺛﺮی ﺑﺮای کاهش گلوکز و ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻣﻄﻠﻮب در آیریزین، ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﺑﻪ اﻧﺴﻮﻟﻴﻦ و نیمرخهای لیپیدی در زنان چاق ﺑﺎﺷﺪ.
خانم راضیه پیغمبردوست، خانم ثریا سهیلی،
دوره 25، شماره 4 - ( 6-1401 )
چکیده
مقدمه: نوزادان کم وزن، گروه در معرض خطرات زیادی نسبت به نوزادان طبیعی هستند و برای کسب روند رشد طبیعی نیازمند مراقبت هستند. این مطالعه با هدف بررسی تأثیر مراقبت پیگیرپس از زایمان، در منزل بر رشد و تکامل نوزادان کم وزن انجام شده است.
روش کار: مطالعه حاضر نوع کارآزمایی بالینی یک سویه کور بود که برای 90 نوزاد کم وزن انجام گرفت. ابزار گردآوری دادهها شامل برگه ثبت اطلاعات دموگرافیک و فرم ثبت شاخصهای رشد و پرسشنامه تکامل نوزاد کم وزن بود. تجزیه وتحلیل دادهها بهوسیله نرمافزار SPSS نسخه 20 و با استفاده از آزمونهای آماری توصیفی و استنباطی انجام شد. سطح معناداری 05/0>P میباشد. ملاحظات اخلاقی: این مطالعه دارای کد اخلاق به شماره 4217/4/5 از دانشگاه علوم پزشکی تبریز است.
یافتهها: میانگین وزن نوزادان گروه مداخله 12/223±08/2313 و گروه کنترل 61/247 ± 84/2308 گرم بود. بعد از مداخله میانگین وزن و دور سر نوزادان در دو گروه اختلاف معنیداری نداشتند؛ اما میانگین قد و دور سینه در دو گروه مداخله و کنترل در ماه دوم و سوم اختلاف معنادار آماری داشت (05/0>P). همچنین میانگین امتیاز کل تکامل (0001/0P<) نوزادان کم وزن در ماه سوم بر اساس فرم (ASQ Ages Stages Questionnaires) در دو گروه تفاوت معنا دار داشت، به طوری که میانگین امتیاز حیطه حل مسئله، حیطه شخصی و اجتماعی و میانگین امتیاز تکامل نوزادان در ماه سوم در گروه مداخله بیشتر از کنترل بود.
نتیجه گیری: مراقبت پیگیر بس از زایمان باعث رشد شاخصهای تکامل نوزادان کم وزن میشود.
آقای محمدمهدی خشمین، خانم فرحناز حسینی، خانم سمیرا جعفری، خانم سپیده نجف زاده، آقای هومن قاسمی، خانم نیلوفر درویشی، خانم عسل گلچین،
دوره 25، شماره 4 - ( 6-1401 )
چکیده
مقدمه: افسردگی یک آسیب در سیستم عصبی مرکزی است که ناشی از عوامل متعددی است که تعداد زیادی از مردم در سراسر جهان را درگیر کرده است. تنظیم هیجان به فرایندهایی اشاره میکند که به وسیله آن ما بر این که چه هیجاناتی را تجربه کنیم، چه موقع آنها را تجربه کنیم و چگونه آنهارا بیان کنیم تأثیر میگذارد. این مطالعه با هدف بررسی نقش تنظیم هیجان در پیش بینی نشانههای افسردگی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه انجام شد
روش کار: پژوهش حاضر یک پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش تمام دانشجویان دانشکده پرستاری مامایی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه در سال تحصیلی 1401-1400. بودند. از میان آنها 305 نفر، به روش نمونه گیری در دسترس و به طور تصادفی، انتخاب شدند. پس از کسب رضایت آگاهانه شرکت کنندگان مقیاس افسردگی بک – ویرایش دوم – (BDI-II) و فرم کوتاه مقیاس تنظیم شناختی هیجان (CERQ-18) را تکمیل کردند. این پژوهش در کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه بررسی و با شناسه اخلاقی IR.KUMS.REC.1400.623 مصوب گردید.
یافتهها: در این تحقیق، جمعیت مورد مطالعه 305 نفر بوده که 9 مورد به دلیل پاسخهای ناقص از تحلیلهای آماری کنار گذاشته شدند. میانگین سنی کل افراد 191.30 ± 50.08 بود. از این تعداد، 198 نفر (9/66 درصد) زن و 98 نفر (1/33 درصد) مرد بودند. راهبردهای خود سرزنشی (0.001 ≥ P، 0.31 = β)، ارزیابی مجدد مثبت (0.001 ≥ P، 26/0- = β)، فاجعه انگاری (0.001 ≥ P، 26/0 = β)، کم اهمیت شماری (0.001 ≥ P، 12/0- = β) و تمرکز مجدد مثبت (0.001 ≥ P، 10/0- = β) در پنج گام 40% از واریانس افسردگی را پیش بینی میکند. به طوری که راهبردهای ناسازگارانه مثل خود سرزنشی و فاجعه انگاری به صورت مستقیم و ارزیابی مجدد مثبت، کم اهمیت شماری و تمرکز مجدد مثبت به طور معکوس پیش بینی کننده افسردگی هستند. جهت بررسی مقادیر پرت چند متغیری از فاصله مهالانوبیس (Mahalanobis distance) استفاده شد. مفروضههای آماری با اجرای یک تحلیل رگرسیون اولیه و ارزیابی نمودار پراکندگی باقی ماندهها مورد سنجش قرار گرفت. بعد از اطمینان از برقراری مفروضههای رگرسیون، دادهها با استفاده از همبستگی پیرسون و رگرسیون گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
نتیجه گیری: یافتههای مطالعه ما نشان داد که بین سرزنش خود و فاجعه انگاری به عنوان راهبردهای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان با افسردگی رابطه مستقیم معناداری وجود دارد. همچنین در مطالعه ما از بین راهبردهای سازگارانه تنظیم هیجان؛ تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مجدد مثبت و کم اهمیت شماری با افسردگی همبستگی منفی معناداری داشتند. به همین دلیل لازم است سیاست گذاران نظام سلامت تقویت راهبردهای سازگارانهی تنظیم هیجان باید در طراحی و اصلاح مداخلات مربوط به افسردگی مورد توجه واقع شود.
آقای عباس بیات اصغری، آقای جواد جواهری، آقای علیرضا منظری توکلی، آقای حمید ملایی زرندی،
دوره 25، شماره 6 - ( 12-1401 )
چکیده
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان شناختی – رفتاری و مصاحبه انگیزشی بر عزت نفس در زنان مطلقه بود.
روش کار: پژوهش حاضر یک طرح مداخلهای از نوع نیمه تجربی بود. جامعه اماری 260 نفر از زنان مطلقه 20 تا 50 سال بودند. 60 نفر از زنان مذکور بر اساس معیارهای ورود انتخاب و به طور تصادفی به سه گروه درمان شناختی – رفتاری، درمان مصاحبه انگیزشی و گروه شاهد تقسیم شدند. ابزار جمع آوری دادهها پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ بود. برای گروههای آزمایش، جلسات درمان به تعداد ۱۲ جلسه ۷۵ دقیقهای برگزار شد. قبل از انجام مداخلات و در پایان مطالعه افراد در تمام گروهها، پرسشنامه عزت نفس را پر کردند. دادهها به کمک نرم افزار SPSS نسخه 25 و با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: در مقایسه میانگین نمره متغیر عزت نفس بین سه گروه درمان شناختی-رفتاری، مصاحبه انگیزشی و گروه کنترل تفاوت معنی داری وجود داشت (05/0>P). همچنین در مقایسه تک به تک گروههای درمان شناختی-رفتاری و درمان مصاحبه انگیزشی با گروه کنترل در مرحله پسآزمون اختلاف معنی داری وجود داشت (05/0>P). ملاحظات اخلاقی: در این پژوهش به اصل راز داری، حفظ اطلاعات شخصی وفاش نشدن هویت شرکت کنندگان اطمینان داده شد و یاد آوری گردید که از اطلاعات به دست آمده فقط استفاده آماری خواهد شد.
نتیجه گیری: یافتهها حاکی از آن است که روشهای درمان شناختی – رفتاری و مصاحبه انگیزشی بر افزایش میزان عزت نفس در زنان مطلقه مؤثر هستند. پیشنهاد میشود در کنار سایر مداخلات روانشناختی و دارویی، از این دو روش به منظور تقویت عزت نفس در زنان مطلقه به عنوان یک مداخله بالینی استفاده گردد.
خانم فرزانه مریمی، خانم ثریا سهیلی، خانم زهره مریمی،
دوره 26، شماره 0 - ( 5-1402 )
چکیده
مقدمه :افسردگی پس از زایمان یکی از شایعترین اختلالات خلقی وروانی پس از زایمان است که نه تنها بر رشد کودک وزندگی زناشویی اثرات منفی خواهد داشت، بلکه کیفیت زندگی وسلامت مادران را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. لذا این پژوهش با هدف تعیین ارتباط کیفیت زندگی زنان با افسردگی پس از زایمان انجام گرفت.
روش کار: این مطالعه توصیفی تحلیلی بر روی 200 مادر مراجعه کننده به مراکز بهداشت شهرستان تربت حیدریه در سال 1396 به صورت نمونه گیری در دسترس در هفته 6 بعد از زایمان انجام گرفت. مادران به دوگروه افسرده وغیرافسرده براساس مقیاس ادینبورگ تقسیم شدند. سپس پرسشنامه sf36 برای هر دوگروه تکمیل گردید. داده ها با استفاده از پرسشنامه اطلاعات فردی،پرسشنامه افسردگی ادینبورگ وپرسشنامه کیفیت زندگی sf36 با استفاده از شاخصهای توصیفی وآزمون تی مستقل با استفاده از نرم افزار نسخه 22 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.
یافته ها:تفاوت آماری معنی داری در همه ابعاد کیفیت زندگی زنان غیرافسرده وافسرده پس از زایمان بدست آمد. 0.05 P<
نتیجه گیری: افسردگی پس از زایمان با کاهش کیفیت زندگی زنان همراه است . لذا با شناسایی زودهنگام اختلالات ذهنی وروانی مادران وپیشگیری از آنها سلامت روانی مادران وکیفیت زندگی آنها بعد از زایمان بهبود می یابد.