محمدامین عبداله پور، فاتح رحمانی، امید عیسی نژاد،
دوره 26، شماره 4 - ( 8-1402 )
چکیده
چکیده
مقدمه: استرس ملاک مهم و تاثیرگذار بر شخصیت در سطح کلی و جزئی است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف ارزیابی نقش واسطهای استرس در دو ملاک تشخیصی اختلال شخصیت شامل سطوح کنشوری (ملاک A) و رگههای بیماریزا (ملاک B) انجام شد.
روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری دانشجویان در حال تحصیل در دانشگاه کردستان سال تحصیلی 1399-1400 بودند. با روش نمونه گیری در دسترس تعداد 313 نفر (08/50% بانوان) انتخاب و به پرسشنامههای آنلاین سنجش شخصیت (2013)، آزمون سطوح کنشوری شخصصیت (2017) و مقیاس استرس ادراک شده (1994) جواب دادند. به منظور تحلیل دادهها از روش معادلات ساختاری از نرم افزار SPSS نسخه 26 و AMOS استفاده شد.
یافتهها: نتایج حاصل از مسیر مستقیم حاکی از تاثیر نقش واسطهای استرس بر شخصیت در سطح رگههای گسستگی (85/0) و ستیزه جویی (88/0) است. درحالیکه در رگههای روانگسستهگرایی، عدم بازداری و هیجان پذیری منفی استرس نقش واسطهای را ایفا نمیکند. در کل، ارتباط مثبتی بین استرس و سطوح کنشوری (45/0) و رگههای بیماریزای شخصیت (27/0) مشاهده شد.
نتیجه گیری: تاثیر استرس بر سطوح کنشوری شخصیت و رگههای بیماریزای شخصیت غیرقابل انکار است. به طور کلی، استرس بر مدل جایگزین اختلالات شخصیت و ملاکهای A و B تاثیر دارد.
کلیدواژهها: استرس، رگههای شخصیت، سطوح کنشوری شخصیت، مدل جایگزین اختلالات شخصیت (AMPD)، طبقهبندی بین المللی بیماریهای روانی اروپا (ICD-11) .
ثریا سهیلی، راضیه پیغمبردوست،
دوره 27، شماره 2 - ( 3-1403 )
چکیده
مقدمه: دوره نفاس، یک زمان بالقوه خطرناکی برای افسردگی پس از زایمان است. از جمله ابزارهای کاهش دهنده افسردگی پس از زایمان، حمایتهای پس از زایمان میباشد. این مطالعه با هدف تعیین تأثیر حمایتهای پس از زایمان بر افسردگی زنان در دوره نفاس انجام شده است.
روش کار: این پژوهش، مطالعهای نیمه تجربی از نوع تصادفی دو گروهی است که در بیمارستان رازی شهرستان مرند انجام گرفت. تعداد 260 زن واجد شرایط پس از زایمان طبیعی به صورت تصادفی در دو گروه تجربه و کنترل قرار گرفتند، گروه مداخله (130 نفر) علاوه بر مراقبتهای روتین دوره نفاس، هفته اول دو بار، هفته دوم تا ششم یکبار در هفته مشاوره تلفنی به مدت 20 دقیقه دریافت نمودند. گروه کنترل (130 نفر) فقط مراقبتهای روتین نفاس را دریافت میکردند. ابزار گردآوری اطلاعات شامل برگه ثبت اطلاعات دموگرافیک، فرم ثبت مشکلات دوره نفاس و مقیاس غربالگری افسردگی پس از زایمان (Edinburgh postnatal depression scale) EPDS بود که روز چهل و دوم توسط پرسشگر آموزش دیده و از طریق مصاحبه حضوری تکمیل گردید. در نهایت دادهها با آزمونهای آماری
Chi-Square، Fisher's exact test، Independent sample T-test مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافتهها: بر اساس یافتههای این پژوهش، میانگین افسردگی در شش هفته پس از زایمان در گروه مداخله (15/80 ± 5/12) و در گروه کنترل (5/90 ± 18/43) بود. بین میانگین افسردگی بر اساس مقیاس EPDS در دو گروه مداخله و کنترل، اختلاف آماری معنیداری (0/0001 > P) مشاهده گردید.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش به نظر میرسد پیگیری پس از زایمان توسط ماما بتواند بر کاهش افسردگی بعد از زایمان زنان در دوره نفاس مؤثر باشد. انجام مطالعات بیشتر در این زمینه میتواند کمککننده باشد.