144 نتیجه برای رت
توحید خانواری، فرامرز سرداری، بابک رضایی،
دوره 23، شماره 3 - ( 5-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: انجام فعالیتهای ورزشی هوازی با افزایش کراتین کیناز و لاکتات خون بلافاصله پس از فعالیت همراه است که باعث افزایش آسیبهای عضلانی و تغییرات نامطلوب بسیاری از شاخصهای آسیب سلولی از جمله کراتین کیناز تام سرمی میشود. در چنین مواقعی مصرف مواد و مکملهای تغذیهای مانند کوآنزیم Q10 با افزایش توان بافری احتمالاً از آسیبهای فشار متابولیکی پیشگیری میکند. با این حال، در رابطه با اثرات این ماده غذایی بر شاخصهای آسیب عضلانی و خستگی ناشی از انجام فعالیتهای ورزشی، مطالعات جامعی صورت نگرفته است.
مواد و روش ها: به همین منظور بیست مرد غیرفعال داوطلب به طور تصادفی و دوسویهکور در دو گروه دهنفره مکمل کوآنزیم Q10 (2/5 میلیگرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) و شبهدارو (2/5 میلیگرم دکستروز به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) تقسیم شدند. همه آزمودنیها پس از چهارده روز مکملسازی در قرارداد تمرینی آزمون بروس شرکت کردند. خونگیری در چهار مرحله شامل حالت پایه، پس از مکملسازی، بلافاصله پس از فعالیت ورزشی و دو ساعت پس از فعالیت، انجام شد. شاخصهای کراتین کیناز، لاکتات و کورتیزول هر دو گروه طی این چهار مرحله اندازهگیری شد. دادهها به صورت میانگین و انحراف استاندارد با استفاده از آزمونهای تحلیل واریانس مکرر، تعقیبی بونفرونی و تی مستقل با کمک نرمافزار SPSS نسخه 17 در سطح معنیداری 0/05 بررسی شد.
ملاحظات اخلاقی: این مقاله با کد اخلاق IRCT201203104663N8 به تصویب کمیته اخلاق دانشکده علوم پزشکی تبریز رسیده است.
یافته ها: نتایج حاکی است که مصرف چهارده روزه مکمل کوآنزیم Q10 در حالت پایه بر میزان کورتیزول تأثیر معنیداری میگذارد (0/05>P). به علاوه، یک جلسه فعالیت هوازی واماندهساز باعث افزایش کراتین کیناز و لاکتات شد (0/05>P). از طرفی، کراتینکیناز دو گروه تفاوت معنیداری پس از فعالیت ورزشی نداشت (0/05
نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعه حاضر، مکملسازی چهاردهروزه کوآنزیم Q10 ممکن است بتواند از آسیب سلولی ناشی از فعالیت هوازی واماندهساز در مردان غیرفعال کاسته و از افزایش میزان لاکتات خون ممانعت به عمل آورد.
اعظم هاشمیان مقدم، حمیدرضا آقامحمدیان شعرباف، محمدسعید عبدخدایی، حسین کارشکی،
دوره 23، شماره 4 - ( 7-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: مقابله در برابر استرس یکی از مهمترین حوزههای پژوهش در روانشناسی سلامت است. انجام پژوهش در این راستا مستلزم وجود ابزاری با ویژگیهای روانسنجی پرقدرت و رواسازی در فرهنگ ایرانی است. هدف از این مطالعه بررسی ساختار عاملی پرکاربردترین مقیاس خلاصهشده یعنی فرم کوتاه مقابله کارور بود.
مواد و روش ها: این پژوهش یک مطالعه مقطعی و روششناختی از نوع آزمونسازی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان مشغول به تحصیل در سال 1397-1398 دانشگاه بیرجند بودند. نمونهگیری به روش در دسترس بود. شرط ورود به پژوهش تجربه یک استرس در خلال حداقل شش ماه گذشته بود. پس از کسب نمره متوسط یا زیاد در میزان استرس ادراکشده، 629 دانشجو فرم 28 سؤالی را تکمیل کردند. دادهها با استفاده از نسخه 15 نرمافزار SPSS و نرمافزار لیزرل نسخه 8/8 تجزیه و تحلیل شدند. تحلیل عاملی اکتشافی به منظور تعیین ساختارعاملی پرسشنامه انجام شد. به منظور تأیید عوامل بهدستآمده از تحلیلی عاملی تأییدی استفاده شد. پایایی از طریق بازآزمایی و همسانی درونی انجام شد.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه بخشی از پایاننامه دکتری است که با کد اخلاقIR.UM.REC. 3/50099 در دانشگاه فردوسی مشهد به ثبت رسیده است. قبل از ورود به پژوهش رضایت آگاهانه از شرکتکنندگان کسب شد.
یافته ها: پس از تأیید روایی صوری و محتوایی به صورت کمی و کیفی، نتایج حاصل از تحلیل عاملی اکتشافی پس از چرخش واریماکس نشان داد 139/55 درصد از واریانس کلی توسط هشت عامل اول با ارزش ویژه بالاتر از یک تبیین شدهاند. اما در تحلیل عاملی تأییدی مرحله اول دو عامل چهار و هفت به دلیل عدم قدرت کافی در تبیین متغیرهای مکنون حذف شدند و نهایتاً شاخصهای نیکویی برازش RMSEA ,PNFI, GFI, IFI, CFI, AGFI، برازندگی ساختار ششعاملی با دادهها را تأیید کردند. پایایی ابزار با روش همسانی درونی (0/73=α) و بازآزمایی (0/59=r) نیز مورد تأیید قرار گرفت.
نتیجه گیری: فرم کوتاهشده ششعاملی ترجیح اعمال مقابلهای کارور، از روایی و پایایی مطلوب در نمونه دانشجویی برخوردار بود و میتوان از این ابزار در مطالعات حوزه روانشناسی سلامت بهره جست.
طه فریدونی، سعید حاجی هاشمی، پارسا یوسفی چایجان، علی رهبری،
دوره 23، شماره 6 - ( 9-1399 )
چکیده
زمینه و هدف: دفراسیروکس (اکسجید) یک داروی شلاتکننده آهن است که در بیماران بتا تالاسمی ماژور استفاده میشود. مصرف دفراسیروکس به دلیل ایجاد استرس اکسیداتیو و افزایش میزان آپوپتوز سلولها سبب ایجاد اختلال عملکرد در توبولهای کلیوی و ایجاد سمیت کلیوی میشود. در این مطالعه با توجه به خصوصیات آنتیاکسیدانی و ضدالتهابی اثر ویتامین C روی آسیب کلیوی ایجادشده توسط دفراسیروکس بررسی شد.
مواد و روش ها: این مطالعه روی سی رَت از نژاد ویستار در سه گروه کنترل، دفراسیروکس و دفراسیروکس همرا ه با ویتامین C صورت گرفت. جهت ایجاد سمیت کلیوی از دفراسیروکس (75 mg/kg/day) به صورت تزریق داخل صفاقی استفاده شده است. میزان غلظت یونهای سدیم، پتاسیم و منیزیم در نمونههای پلاسما و ادرار با دستگاه فلیم فتومتر اندازهگیری شد. در ادامه اسمولالیته و (BUN) پلاسما و ادرار محاسبه و سپس میزان کلیرانس کلیوی کراتینین (Cr)، دفع مطلق و نسبی سدیم و پتاسیم اندازهگیری شد. بعد از خارج کردن کلیهها جهت مطالعه بافتی و رنگآمیزیH&E و جهت مطالعه بیوشیمیایی FRAP و MDA مورد استفاده قرار گرفتند.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با کد اخلاق IR.ARAKMU.REC.1396.309در کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علومپزشکی اراک به ثبت رسیده است.
یافته ها: مصرف همزمان ویتامین C همراه با دفراسیروکس باعث کاهش معناداری در میزان مالون دیآلدهید بافت کلیوی (0001>P)، دفع نسبی و مطلق سدیم (0/001>P)، پتاسیم (0/001>P) و اسمولالیته ادرار (0/001>P) شد که در اثر تجویز دفراسیروکس افزایش یافته بودند، همچنین باعث افزایش کلیرانس کراتینین و میزان توان آنتیاکسیدانی احیای آهن بافت کلیوی (0/001>P) شد که در اثر تجویز دفراسیروکس کاهش یافته بودند.
نتیجه گیری: تجویز همزمان ویتامین C اثر محافظتی قابل ملاحظهای روی سمیت کلیوی حاصل از دفراسیروکس دارد. خاصیت آنتیاکسیدانی ویتامین C با کاهش دادن استرس اکسیداتیو و کاهش میزان پراکسیداسیون لیپیدی میتواند مؤثر باشد.
راحیل میرزایی، مهدی جواد چاوش، مهدی رجب نیا، ولی الله آرش، علی بیژنی، میثم میرزایی، محمد مهدی نقیبی سیستانی،
دوره 24، شماره 1 - ( 1-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: به منظور جلوگیری از پوسیدگی ناشی از دمینرالیزاسیون مینای اطراف اتصالات ارتودنسی ثابت با باکتریهای شایع پوسیدگیزا نظیر استرپتوکوکوس موتانس و سوبرینوس و عدم وجود تحقیقات کافی در زمینه سمانهای مورد استفاده در ارتودنسی بر آن شدیم تا خواص ضدباکتریایی سه سمان شایع در ارتودنسی (گلاس آینومر، زینک فسفات و پلی کربوکسیلات) را روی دو باکتری شایع پوسیدگیزا (استرپتوکوکوس موتانس و سوبرینوس) بررسی کنیم.
مواد و روش ها: در این مطالعه آزمایشگاهی بعد از کشت دو سویه استاندارد باکتریهای استرپتوکوکوس موتانس و سوبرینوس و تغلیظ و به رقت رساندن آنها، از تست تماس مستقیم برای بررسی خواص ضدباکتریایی سمانها استفاده شد. گروهها (5=n) شامل: سه نوع سمان گلاس آینومر Resilience، زینک فسفات Hoffman’s و پلی کربوکسیلات Hoffman’s و سه سمان گلاس اینومر، زینک فسفات و کربوکسیلات از کارخانه آریا دنت ایران بودند. دادههای حاصل با نرمافزار SPSS نسخه 20 تجزیه و تحلیل شدند.
ملاحظات اخلاقی: مطالعه حاضر با کد اخلاقی 7/1391.MUBABOL.REC در دانشگاه علوم پزشکی بابل ثبت شد.
یافته ها در هر دو نوع محیط کشت حاوی باکتریهای استرپتوکوک موتانس و استرپتوکوک سوبرینوس میان محیطهای کشت حاوی سه گروه سمانها از نظر قطر هاله عدم رشد باکتری، تفاوت آماری معنادار مشاهده شد (P<0/001). به طور کلی میانگین قطر هاله عدم رشد در سمان پلی کربوکسیلات ایرانی از نوع خارجی آن بیشتر بود (P<0/001).
نتیجه گیری: اثر آنتی باکتریال سمان گلاس آینومر بیشتر از دو نوع سمان زینک فسفات و پلی کربوکسیلات بود. اثر آنتیباکتریال سمانهای مورد بررسی بر باکتری استرپتوکوک سوبرینوس قوی تر از باکتری استرپتوکوک موتانس بوده است. همچنین به نظر میرسد سمان پلی کربوکسیلات ایرانی در هر دو نوع محیط کشت، نسبت به نوع خارجی آن اثر آنتیباکتریال بهتری دارد.
مرجان حاجی مرادی جاورسیانی، جواد ساجدیان فرد، شقایق حق جوی جوانمرد،
دوره 24، شماره 3 - ( 5-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان را نمیتوان تنها با تغییرات ژنتیکی توضیح داد، بلکه شامل فرایندهای اپی ژنتیکی نیز میشود. ترمیم هیستونها با استیلاسیون نقش کلیدی در تنظیم اپی ژنتیک بیان ژن دارد و توسط تعادل بین هیستون داستیلاسیونها (HDAC) و هیستون استیل ترانسفرازها (HAT) کنترل میشود. بیان و فعالیت هیستون داستیلازها به وسیله چندین مکانیسم باعث تومورزایی میشود و مهارکنندههای HDAC سبب بیان ژنهای آپوپتوزی شده، بنابراین مهار آنها موجب توقف تکثیر سلولهای سرطانی و مهاجرت میشود.
مواد و روش ها: کویزینوستات (Quisinostat) یک داروی مهارکننده نسل دوم از هیدروکسامیک اسید است که میتواند بر گروه یک و دو آنزیمهای داستیلاز تأثیر بگذارد. این دارو به دلیل کارایی بالا در IC 50 پایین برای این تحقیق انتخاب شد. سلولهای سرطانی با کوئیزینوستات 200 nM تیمار و میزان مهاجرت سلولی به کمک میکروسکوپ فلوروسنت اندازهگیری شد.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه حاصل حاصل طرح تحقیق با شماره 96GCU3M1293 از دانشگاه شیراز است.
یافته ها: دادهها نشان داد که تیمار سلولهای سرطانی با کویزینوستات موجب کاهش معنیدار (0/05>P) مهاجرت سلولی میشود. DMSO تأثیری بر کاهش مهاجرت سلولی نداشته است.
نتیجه گیری: در این مطالعه سعی شده است تا اثر مهارکنندههای HDACs بر کنترل مهاجرت سلولهای سرطانی کولون بررسی شود. این مطالعه نشان داد کویزینوستات مهاجرت سلولی را به طور معناداری کاهش میدهد.
وحید همتی ثابت، سعیده السادات حسینی، کریم افشاری نیا، مختار عارفی،
دوره 24، شماره 4 - ( 7-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی طرحوارهدرمانی و رفتاردرمانی دیالکتیک بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به HIV بود.
مواد و روش ها: روش تحقیق، آزمایشی به شیوه پیشآزمون و پسآزمون به همراه گروه کنترل و از نظر هدف، کاربردی بود. جامعه آماری، تمام بیماران مبتلا به HIV در سال 99-98 تحت نظر کلینیکهای اختلالات رفتاری مراکز معاونت بهداشتی همدان بود که با روش نمونهگیری تصادفی ساده از درمانگاه شهدای همدان تعداد 45 نفر به صورت تصادفی گزینش و در سه گروه پانزده نفری متشکل از دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند. برای سنجش متغیرهای مورد مطالعه از پرسشنامه سبک زندگی ارتقادهنده سلامت HPLP (1987) و پرسشنامه کیفیت زندگی SF-36 (2001) استفاده شد. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس و با نرمافزار SPSS نسخه 12 تحلیل شدند.
ملاحظات اخلاقی: کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی همدان مطالعه را تایید کرد (کد: IR.UMSHA.REC.1398.1063). این مطالعه در دفتر ثبت کارآزمایی های بالینی ایران (کد: IRCT20120215009014N348) به ثبت رسیده است.
یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد طرحوارهدرمانی و رفتاردرمانی دیالکتیک بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی اثرگذار است و بین دو گروه، تفاوت معناداری وجود داشت (P<0.001).
نتیجه گیری: نتایج نشان دادند که هرچند هر دو درمان در متغیرهای مورد نظر مؤثر است، اما طرحوارهدرمانی اثربخشی بیشتری بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و کیفیت زندگی، نسبت به رفتاردرمانی دیالکتیک دارد.
عطیه السادات هاشمی نژاد، مهدیه شفیعی تبار، صغری اکبری چرمهینی،
دوره 24، شماره 4 - ( 7-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: تحقیقات نشان داده است که قدرت اجتماعی از بسیاری جهات بر پردازش اطلاعات تأثیر میگذارد و میتوان آن را از طریق حرکات یا ژشتهای قدرتمند القا کرد. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر وانمود کردن ژست قدرت بر تغییر آستانه درد گروهی از دانشجویان دختر انجام گرفت.
مواد و روش ها: روش پژوهش حاضر نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش شامل همه دانشجویان دختر دانشگاه اراک در سال تحصیلی 1398-1399 بود، که از این جامعه شصت نفر به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه ژست قدرت بالا (نشستن روی صندلی و قرار دادن پاها روی میز، دستها را پشت سر قرار دادن و سر را بالا نگه داشتن)، ژست قدرت پایین (نشستن روی صندلی با پاهای جفتشده، دستها بین پاها و خم کردن سر به سمت پایین) و کنترل قرار گرفتند. برای جمعآوری دادهها از مقیاس عزت نفس روزنبرگ و تکنیک تورنیکه با کمک کاف فشارسنج (جهت سنجش آستانه درد) استفاده شد. پس از اندازهگیریهای پیشآزمون و دو دقیقه اجرای ژستها، بلافاصله پسآزمون انجام شد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شدند.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه در کمیته اخلاق دانشگاه علوم پزشکی اراک به ثبت رسیده است (کد: IR.ARAKMU.REC.1399.276).
یافته ها: یافتههای پژوهش حاضر نشان داد وانمود کردن ژست قدرت بالا / پایین بر آستانه درد تأثیر معنادار دارد، به طوری که وانمود کردن ژست قدرت بالا منجر به افزایش آستانه درد و وانمود کردن ژست قدرت پایین منجر به کاهش آستانه درد شده است.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج بهدستآمده استفاده از ژستهای قدرت به عنوان ابزاری ساده در موقعیتهای مواجهه با درد، به جهت مدیریت درد یا مکملی برای داروهای ضددرد پیشنهاد میشود.
طیبه مختاری سرخانی، کتایون علیدوستی، عاطفه احمدی، مقدمه میرزایی، ویکتوریا حبیب زاده،
دوره 24، شماره 6 - ( 11-1400 )
چکیده
زمینه و هدف: ناباروری به عنوان ناتوانی در حامله شدن با وجود مقاربت منظم جنسی بیش از یکسال بدون استفاده از روشهای پیشگیری تعریف شده است. ناباروری بر کیفیت زندگی زوجین نابارور اثرمنفی دارد. این مطالعه با هدف انجام مشاوره نازایی در راستای ارتقاء کیفیت زندگی زوجین نابارور انجام شد.
مواد و روش ها: این کارآزمایی بالینی تصادفی روی شصت زوج نابارور مبتلا به ناباروری اولیه درسال1395انجام شد. نمونه ها به صورت تصادفی ساده به گروه مداخله (30 زوج) و گروه کنترل (30 زوج) اختصاص یافتند. در روزهای زوج هفته اول، نمونه های گروه مداخله و روزهای فرد، نمونه های گروه کنترل انتخاب شدند و در هفته بعد نمونه گیری برعکس انجام شد و کار تا تکمیل نمونه ها ادامه یافت. گروه مداخله به مدت شش جلسه چهل و پنج دقیقه ای هفته ای دو بار مشاوره ناباروری دریافت کردند و گروه کنترل تحت مراقبت معمول قرار گرفتند. پرسشنامه فرتیکول قبل و بعد از مداخله تکمیل شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار 19- SPSSو آزمون آماری تی جفتی، من ویتنی و کای دواستفاده شد.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با کد اخلاق IR.KMU.REC.1395.678در دانشگاه علوم پزشکی کرمان ثبت شده است.
یافتهها: مقایسه اختلاف میانگین نمره کیفیت زندگی در گروه مداخله و کنترل قبل از مشاوره نشان داد، مشاوره نازایی سبب افزایش معنی دار کیفیت زندگی در گروه مداخله شده است (P<0/001).
نتیجه گیری: نتایج بیانگر آن است که مشاوره نازایی باعث افزایش کیفیت زندگی زوجین نابارور می شود لذا به نظر می رسد گنجاندن برنامه های مشاوره ای بتواند باعث ارتقا کیفیت زندگی و رضایتمندی و همکاری بیشتر در امر درمان ناباروری گردد.
دکتر حمیدرضا سوداگر، دکتر علی فرهادی محلی، خانم حمیده رضایی، آقا موسی الرضا اسحاق پور رضایی،
دوره 24، شماره 6 - ( 11-1400 )
چکیده
ندارد.
احمد صاحب الزمانی، دکتر مریم صدرنیا، دکتر مجید اکبری، دکتر ساسان ساکی،
دوره 25، شماره 3 - ( 5-1401 )
چکیده
زمینه و هدف پمپ افلاکس در سودوموناس آئروجینوزا باعث مقاومت آنتیبیوتیکهای خانواده کینولونها با اخراج آن از سلول سودوموناس میشود؛ بنابراین مهار این پمپ با کمک ترکیبات شیمیایی غیرفعالکننده فعالیت پمپ میتواند باعث مقابله با مقاومت دارویی باکتری شود. هدف از این پژوهش، ارزیابی استفاده از سرترالین به عنوان مهارکننده پمپ افلاکس در سودوموناس آئروجینوزا برای کاهش مقاومت دارویی است.
مواد و روش ها سویههای سودوموناس آئروجینوزای ارزیابیشده در این پژوهش از نمونههای بالینی بیماران جداسازی و پس از شناسایی آنها با روشهای میکروبشناسی، مقاومت آنها نسبت به سیپروفلوکساسین با روش کربی بائر ارزیابی شد. حداقل غلظت ممانعتکننده سیپروفلوکساسین با روش سریال رقتی محیط مایع در میکروپلیت و حداقل غلظت کشنده دارو با کشت و نیز روش MTT برای سویههای مقاوم به داروی سودوموناس آئروجینوزا و سوش استاندارد سودوموناس آئروجینوزای 25873 تعیین شد. بررسی شکست مقاومت با اضافه کردن سرترالین به محیط مولر هینتون آگار و تعیین قطر هاله سیپروفلوکساسین انجام شد. حضور پمپ افلاکس به روش فنوتیپی با استفاده از ماده دارویی سرترالین و روش سریال رقتی محیط مایع در میکروپلیت، روی سویههای مقاوم به سیپروفلوکساسین ارزیابی شد. وجود ژن مولد این پمپ به روش ژنوتایپی در سویههای مقاوم با انجام PCR تعیین شد. از سویه استاندارد PAO1 سودوموناس آئروجینوزا به عنوان کنترل مثبت استفاده شد.
ملاحظات اخلاقی این پژوهش با کد اخلاق IR.IAU.B.REC.1401.011 به تصویب کمیته اخلاق دانشکده علومپزشکی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بروجرد رسید.
یافته ها بر اساس نتایج کربی بائر، 3 سویه مقاوم به سیپروفلوکساسین در نظر گرفته شد. حداقل غلظت ممانعتکننده سویههای مقاوم به دارو بین 32 تا 64 میلیگرم بر میلیلیتر و حداقل غلظت کشنده دارو بین 16 تا 32 میلیگرم بر میلیلیتر بود. با انجام الکتروفورز روی محصولات PCR مشخص شد سویههای مورد آزمایش، حاوی ژن mexA کدکننده پمپ افلاکس هستند. در محیط آگاردار بدون سرترالین، قطر هاله اطراف دیسک سیپروفلوکساسین صفر بود، اما پس از افزودن سرترالین، قطر هاله به 25 میلیمتر افزایش یافت. همچنین حداقل غلظت ممانعتکننده از رشد سیپروفلوکساسین در سویهها قبل از اضافه کردن 2 درصد سرترالین، 128 میکروگرم بر میلیلیتر بود که پس از اضافه کردن سرترالین به 4 میکروگرم بر میلیلیتر تبدیل شد.
نتیجه گیری سرترالین باعث کاهش حداقل غلظت ممانعتکننده دارو از طریق کاهش کارایی پمپ افلاکس در باکتری سودوموناس آئروجینوزا میشود و مقاومت باکتری را نسبت به آنتیبیوتیک سیپروفلوکساسین کاهش میدهد.
سید محسن مدنی، زهرا سالمی، محمد رضا رضوانفر، پگاه محقق،
دوره 25، شماره 5 - ( 9-1401 )
چکیده
مقدمه: فتوئین-آ یک پروتئین ترشحی از کبد است که از طریق مقاومت به انسولین و ایجاد التهاب در ایجاد اختلالات میکروواسکولار بیماری دیابت نقش دارد. هدف این پژوهش بررسی میزان فتوئین-آ در بیماران دیابتی فاقد ابتلا و مبتلا به اختلالات میکروواسکولار میباشد.
روش کار: تعداد 90 نفر در 4 گروه کنترل دیابتی, نفروپاتی, رتینوپاتی و رتینوپاتی-نفروپاتی در این پژوهش شرکت داشتند. دادهها با استفاده آزمونهای آماری کروسکال والیس و همبستگی پیرسون تحلیل شد. اندازه گیری پارامترهای VEGF، اینترلوکین 6، انسولین، اینترلوکین 8 و فتوئین-آ به روش الایزا انجام شد. غلظت پروتئین واکنشگر C (CRP) به روش نفلومتریک اندازه گیری شد. ملاحظات اخلاقی: این مطالعه پس از تأیید پروتکل در کمیته اخلاق در پژوهش و دریافت کد اخلاقی به شماره IR.ARAKMU.REC.1400.250 و با توجه به بیانیه هلسینکی انجام شد.
یافتهها: نتایج به دست آمده نشان داد, همبستگی بین میزان فتوئین-آ و VEGF در گروه کنترل غیر معنی دار (0.234=P)، درگروه نفروپاتی معنی دار (01/0 >P)، درگروه رتینوپاتی معنی دار (01/0 >P) و در گروه رتینوپاتی-نفروپاتی معنی دار (0.032=P) بود. همچنین همبستگی بین فتوئین-آ, اینترلوکین 6 در گروه نفروپاتی غیر معنی دار (0.285=P)، در گروه رتینوپاتی غیر معنی دار (75/0 >P)، در گروه رتینوپاتی غیر معنی دار (0.059 >P) و درگروه رتینوپاتی-نفروپاتی غیرمعنی دار (0.113=P) بود. همبستگی بین فتوئین-آ اینترلوکین 8 درگروه کنترل غیرمعنی دار (0.592=P)، در گروه نفروپاتی غیرمعنی دار (0.592=P)، در گروه رتینوپاتی غیر معنی دار (0.314=P) و در گروه رتینوپاتی-نفروپاتی غیرمعنی دار (0.362=P) بود. همبستگی بین فتوئین-آ و مدل هموستاتیک مقاومت به انسولین در تمامی گروهها معنی دار بود (01/0 >P). میزان فتوئین-آ و VEGF در سه گروه نفروپاتی، رتینوپاتی نسبت به گروه کنترل افزایش معنی دار داشته است. میزان اینترلوکین 6، اینترلوکین 8 و مدل هموستاتیک مقاومت به انسولین در گروههای نفروپاتی، رتینوپاتی و رتینوپاتی-نفروپاتی نسبت به گروه کنترل افزایش معنی دار داشته است.
نتیجه گیری: به دلیل ارتباط مستقیم فتوئین-آ با مقاومت به انسولین و تولید VEGF، کنترل آن میتواند در جلوگیری از ایجاد و کنترل میزان پیشرفت اختلالات میکروواسکولار به ویژه در مراحل اولیه بیماری دیابت تأثیر داشته باشد. اگرچه نتایج به دست آمده نشان داد که میزان فتوئین-آ ارتباط معنی داری با عوامل التهابی مانند اینترلوکین 6 و اینترلوکین 8 به ویژه در گروه رتینوپاتی-نفروپاتی ندارد، اما افزایش معنی دار اینترلوکین 6، اینترلوکین 8 و CRP در بیماران دارای اختلالات میکروواسکولار نسبت به گروه کنترل دیابتی نشان دهندهی اهمیت التهاب در ایجاد و پیشرفت اختلالات میکروواسکولار و اهمیت کنترل آن در بیماران دیابتی است.
فریده برقی، سحر صفرزاده، فاطمه سادات مرعشیان، سعید بختیار پور،
دوره 25، شماره 6 - ( 12-1401 )
چکیده
مقدمه: از آنجایی که هنوز درمان روانشناختی مناسبتری در درمان اوتیسم یافت نشده است تا راه حل پیشنهادی بهتری دراختلال طیف اوتیسم باشد، در این تحقیق دو روش روانشناختی رایجتر مقایسه شده است دراین پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی روش تحلیل رفتار کاربردی (ABA) و بازی درمانی مبنی بر طبیعت (Fluortime) بر پردازش حسی در کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم در سال 1401 در قم صورت گرفت تلاش شد تا به حل این مسله کمک کرده باشد.
روش کار: مطالعه شامل 45 نفر نمونه از کودکان اوتیسم بود و مدل شبه آزمایشی از نوع طرح پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه کودکان مبتلابه اوتیسم شهر قم در مرکز اوتیسم گلهای بهشت بودند. ابزار پرسشنامه پردازش حسی وینی داون ونمونه آماری این پژوهش 45 نفر بودند که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه آزمایش روش تحلیل کاربردی 15 نفر، گروه بازی درمانی فلورتایم 15 نفر، و گروه کنترل 15 نفر قرار داده شدند. گروه آزمایش اول درمان با روش تحلیل رفتار کاربردی در جلسات تعیین شده به گروه آزمودنی 23 جلسه 20 دقیقهای ارائه شد. گروه آزمایش دوم مداخله بازی درمانی فلورتایم بر اساس پروتکل بازی درمانی فلورتایم در طی 23 جلسه 20 دقیقهای به گروه آزمودنی ارائه شد. سپس با استفادهاز نرم افزار ...از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل گردید. ملاحظات اخلاقی: این مقاله مورد تأیید کمیته اخلاق دانشگاه آزاد اسالمی واحد اهواز IR.IAU.AHVAZ.REC.1401.032 میباشد.
یافتهها: نتایج تحلیل نشان داد که آموزش بازی درمانی فلورتایم در پردازش حسی به طور معناداری در سطح اثر اجرای متغیرهای مستقل بر مؤلفههای ثبت پایین (02/0 = P)، جستجوی حسی (001/0 = P)، حساسیت حسی (019/0 = P)، اجتناب حسی (004/0 = P)، معنادار است از طرفی دیگر تفاوت میانگین مؤلفههای پردازش حسی در گروه تحلیل رفتار کاربردی و بازی درمانی فلورتایم با گروه کنترل معنادار است. به طوری که میانگین مؤلفههای پردازش حسی در هر دو گروه آزمایش 0.05 ≥ P در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنادار داشته است.
نتیجه گیری: نتلیج نشان داداین یافته همسو با روند تغییر میانگین مؤلفههای پردازش حسی نشان میدهد که تحلیل رفتار کاربردی و بازی درمانی فلورتایم در دوره اجرا و دوماه پس از اتمام دوره اجرا منجر به کاهش معنادار در میانگین نمرات مؤلفههای پردازش حسی شده است. گفتنی است درمقایسه نمرات جستجوی حسی و حساسیت حسی و اجتناب حسی در روش فلورتایم بالاتر از روش تحلیل رفتار کاربردی بودند و ثبت پایین در روش تحلیل رفتار کاربردی بالاتر بود؛ اما نتایج آزمون بن، فرونی نشان میدهد. اگر چه هر دو روش به دور مجزا در پردازش حسی معنادار بودند؛ ولی تفاوت اثر تحلیل رفتار کاربردی و بازی درمانی فلورتایم بر مؤلفههای پردازش حسی معنادار نیست 05/0
خانم شیوا مولوی، آقای محمد پرستش، آقای عباص صارمی، آقای محمد رضا بیاتیانی،
دوره 25، شماره 6 - ( 12-1401 )
چکیده
مقدمه: در طی سالیان اخیر استفاده از پرتو ایکس در پزشکی و صنعت گسترش چشمگیری داشته است. این پرتو میتواند موجب ایجاد عوامل استرس اکسیداتیو شده و در کلیه نیز اثرات مخربی القا کند. از طرفی اثبات شده است که بر طبق تئوری هورمسیس تمرینات مقاومتی دارای اثرات آنتیاکسیدانی هستند که ممکن است بتوان از این خواص در کاهش اثرات مخرب پرتو ایکس استفاده کرد. هدف از این پژوهش نیز بررسی تأثیر تمرین مقاومتی بر سطح سرمی عوامل استرس اکسیداتیو، ظرفیت آنتیاکسیدانی و تغییرات ساختاری بافت کلیه در موشهای صحرایی تحت تابش پرتو ایکس میباشد.
روش کار: در این پژوهش 24 سر موش صحرایی به چهار گروه تقسیم شدند. دو گروه تحت تابش Gy 4 پرتو ایکس قرار گرفتند. گروههای تمرینی 5 بار در هفته به مدت 10 هفته تمرین کردند. 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین، تشریح موشها انجام شد و سرم خون جهت اندازهگیری عوامل اکسیدانی و آنتیاکسیدانی و بافت کلیه جهت مطالعات استریولوژیک جداسازی شدند. دادهها با آزمون آماری آنالیز واریانس یک طرفه در نرمافزار SPSS 20 تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: در این پژوهش تابش پرتو ایکس به کل بدن موشهای صحرایی موجب افزایش معنادار حجم کلیه (003/0P=)، حجم کورتکس (02/0P=)، حجم گلومرول (039/0P=) و سطح سرمی MDA (03/0P=) شد. همچنین انجام پروتکل تمرینات مقاومتی در موشهای تحت تابش پرتو ایکس موجب کاهش معنادار حجم کلیه (03/0P=)، حجم کورتکس (04/0P=)، حجم گلومرول (033/0P=) و سطح سرمی MDA (02/0P=) شد.
نتیجهگیری: براساس این پژوهش به نظر میرسد تمرینات مقاومتی میتواند از طریق ایجاد سازگاری و افزایش دفاع آنتیاکسیدانی و تغییر در همودینامیک کلیهها منجر به کاهش فیلتراسیون گلومرولی و به تبع آن کاهش حجم و تعداد گلومرول، کاهش حجم کورتکس و کلیه شده و بر بهبود ساختار بافت کلیه در موشهای تحت تابش پرتو ایکس مؤثر باشد.
دکتر مهدی اصغری، دکتر عباس فلاح قالهری، دکتر مرضیه عباسی نیا، دکتر فربد عبادی فرد آذر، دکتر فهیمه شاکری، دکتر محمدجواد قنادزاده، آقای غلام حیدر تیموری، دکتر ساناز کارپسند، دکتر حسین صفری،
دوره 26، شماره 3 - ( 6-1402 )
چکیده
مقدمه: از بزرگترین چالشهای زیستمحیطی قرن 21 پدیده تغییراقلیم است که میتواند سبب بروز مشکلاتبهداشتی زیادی گشته که از مهمترین آنها افزایش شیوع استرسهای گرمایی و اختلالات مربوطه در محیطهای گرم روباز است. لذا این مطالعه با هدف پیشبینی و مدلسازی شاخص دما و رطوبت در دهههای آتی در یک اقلیم خشک انجام شده است.
روش کار: پارامترهای جوی شامل دمایحداقل، دمایحداکثر و رطوبتنسبی ایستگاه کرمان بعنوان نماینده اقلیم خشک طی 30 سال (1965 الی 2005) بطور روزانه از سازمان هواشناسی اخذ گردید. مدلسازی پارامترهای مذکور و محاسبه شاخص دما و رطوبت (THI) با استفاده از مدل گردش عمومی جو HadGM2-ES و مدل ریزمقیاسکننده دینامیکی CORDEX و با درنظر گرفتن سه سناریوی مختلف واداشت تابشی شامل خوشبینانه، بینابینی و بدبینانه برای دهههای آتی (سه دوره 30 ساله از 2011 تا 2099) انجامگردید. این مطالعه با کداخلاقی IR.IUMS.REC.1400.020 در کمیته اخلاق پژوهشی دانشگاه علومپزشکی ایران بهثبت رسیده است.
یافتهها: نتایج مطالعه روند افزایشی برای پارامترهای دمایحداقل و حداکثر در سه دوره زمانی با استفاده از سه سناریوی استفاده شده نشان داد که این افزایش میزان دما در دهههای 2071-2099 نسبت به دهههای گذشته محسوستر است. همچنین نتایج بیانگر روند افزایشی شاخص THI نسبت به دوره پایه براساس هر سه سناریو است بطوریکه میانگین نتایج بدستآمده با استفاده از این سناریوها بهترتیب، افزایش 11/2،53/2 و 3/3 درجه سانتیگرادی را در میزان این شاخص تا پایان قرن اخیر نسبت به دهههای پایه نشان داد.
نتیجه گیری: بطورکلی افزایش دما و شاخص موردبررسی در ایستگاه مورد مطالعه براساس هر سه سناریو باعث تغییراتی در آسایش حرارتی خواهدشد، بطوریکه ناراحتی حرارتی نه تنها در ماهها و فصول گرم، بلکه در سایر فصول نیز افزایش خواهد یافت. لذا با توجه به اثرات نامطلوب پدیده تغییر اقلیم بر سلامتی افراد، باید در این زمینه برنامهریزیهای مناسبی درنظر گرفتهشود.
اقای علی بازگیر، دکتر محمد فتحی، دکتر رحیم میرنصوری، خانم رضوان افشار، دکتر راضیه رضایی،
دوره 26، شماره 4 - ( 8-1402 )
چکیده
مقدمه: بیخوابی و اختلالات خواب با کاهش سلامت جسمانی و روانی و کیفیت زندگی در ارتباط است. هدف از مطالعه حاضر بررسی تأثیر محرومیت از خواب بر میزان قند خون، کورتیزول و انسولین افراد ورزشکار در مقایسه با افراد غیرورزشکار بود.
روشکار: در این مطالعه نیمه تجریی 14 مرد سالم در دو گروه ورزشکار (7 نفر) و غیر ورزشکار (7 نفر) شرکت داشتند. برای آزمودنیهای هر دو گروه یک شب بیخوابی (8ساعت) اعمال شد. با توجه به اهداف پژوهش از همه آزمودنیها طی دو مرحله نمونهگیری خونی گرفته شد. دادهها با استفاده از آزمون t وابسته در مقایسه درونگروهی و t مستقل برای مقایسه بینگروهی در سطح معناداری 5 درصد بررسی شدند. در انجام پژوهش، اصول بیانیه هلسینکی، راهنمای عموم اخلاق در پژوهشهای دارای آزمودنی انسانی و مقررات حاکم بر آن رعایت شده و کد اخلاق به شناسه (LU.ECRA . 2022. 21) توسط کمیته اخلاق دانشگاه لرستان صادر شد.
یافتهها: اعمال بیخوابی منجر به تفاوت معنیداری بین قندخون و میزان انسولین افراد ورزشکار و غیر ورزشکار در مواجه با یک نشد(p≤0.05). همچنین بیخوابی موجب تفاوت معنیداری در میزان کورتیزول بین دو گروه ورزشکار و غیرورزشکار نشد(p≤0.05).
نتیجهگیری: به نظر میرسد تغییرات میزان قندخون، کورتیزول و انسولین با طول مدت بیخوابی رابطه دارد و در بیخوابیهای کوتاهمدت و مقطعی تحت تأثیر قرار نمیگیرند.
تکتم معصومی، دکتر غلامرضا منشئی، دکتر هادی فرهادی،
دوره 26، شماره 5 - ( 10-1402 )
چکیده
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف اثر بخشی درمان ترکیبی مبتنی بر واقعیتمجازی و ذهنآگاهی بر سطح کورتیزول در افراد دارای اختلال اضطرابفراگیر انجام شد. روش: پژوهش حاضر از نوع نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل و دوره پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد داری علائم اضطراب فراگیر مراجعهکننده به کلینیک مرکز خدماتروانشناسی و مشاوره رکن منطقه 3، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی بهزیستی منطقه 6 و خدماتروانشناختی و مشاوره آریاز منطقه 6 تهران از اردیبهشت 1401 تا آخر پاییز 1401 بودند. نمونه شامل 30 نفر (10 مرد و 20 زن) از افراد مبتلا به اختلال اضطرابفراگیر بود که به شیوه هدفمند انتخاب و بصورت تصادفی به یک گروه درمان ترکیبی مبتنی بر واقعیتمجازی و ذهنآگاهی (۱۵ نفر) و یک گروه کنترل (۱۵ نفر) گمارده شدند.
روش کار: پیشآزمون، پس آزمون و پیگیری سطح کورتیزول اندازه گیری شده و پرسشنامه اختلال اضطرابفراگیر GAD-7 برای ملاک ورود بوده (اسپیتزیر و همکاران، 2006) و پس از آن گروه آزمایش تحت هشت جلسهی 17 دقیقهای به طور هفتگی درمان ترکیبی مبتنی بر واقعیت مجازی و ذهنآگاهی قرار گرفت.
یافتهها: آزمودنیهای این گروه در حالیکه در یک محیط مجازی غوطهور بودند ویدیوی های 360 درجه واقعیت مجازی "قدمزدن کنار ساحل"، و "سنگریزه در دریاچه"را که، به ترتیب با مراقبه صوتی ذهنآگاهی"جهان بیرون و تنفس" و"ذهن خردمند"صدا گذاری شده بود با استفاده از هدست، واقعیت مجازی ویارباکس مشاهده میکردند و گروه کنترل تحت هیچ نوع درمانی قرار نگرفتند. پس از اتمام مداخلات، پس آزمون و پیگیری دو ماهه اجرا شد. دادهها با آزمون تحلیل-واریانس با اندازهگیری مکرر وبا استفاده از نرم افزار SPSS23 تحلیل شدند.
نتیجه گیری: نتایج نشان داد که درمان ترکیبی مبتنی بر واقعیتمجازی و ذهنآگاهی در میزان کاهش کورتیزول اثربخش بوده است. پیشنهاد میشود از این روش ترکیبی به منظور کاهش سطح اضطراب و کورتیزول افراد مبتلا به -اختلال اضطراب فراگیر به تنهایی یا در کنار سایر مداخلات روانشناختی و دارویی، به عنوان یک مداخله بالینی استفاده گردد.
زهرا یوسف وند، مسعود رحمتی، رحیم میرنصوری،
دوره 27، شماره 3 - ( 5-1403 )
چکیده
مقدمه: با توجه به سنتز و آزادسازی میوکینها از بافت عضلانی در جریان اجرای تمرینات ورزشی و ارتباط میوکینها با توسعه قدرت و افزایش حجم عضلانی، هدف از مطالعه حاضر، بررسی 12 هفته تمرین مقاومتی بر سطوح سرمی مایونکتین و FGF-21 مردان میانسال بود.
روش کار: در مطالعهی نیمهتجربی، 40 نفر از مردان میانسال شهرستان اراک (میانگین سنی 6/02 ± 38/27 سال، وزن 11/23 ± 77/12 کیلوگرم، قد 7/22 ± 174/05 سانتیمتر) انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه تمرین مقاومتی (20 نفر) و شاهد (20 نفر) قرار گرفتند. گروه تمرینی 12 هفته تمرینات مقاومتی را به صورت 3 جلسه در هفته و با شدت 65 تا 80 درصد قدرت بیشینه اجرا کردند. 48 ساعت قبل و پس از مداخله از تمامی آزمودنیها خونگیری انجام و سطوح سرمی مایونکتین و FGF-21 به روش الایزا اندازهگیری شد. پس از بررسی نرمال بودن دادهها، به ترتیب از آزمون t همبسته و t مستقل در سطح معنیداری کمتر از 05/0 برای تجزیه و تحلیل دادهها استفاده شد.
یافتهها: تمرین مقاومتی باعث افزایش معنیداری در سطح سرمی مایونکتین (0/001 = P)، سطح سرمی FGF-21 (0/001 = P) و همچنین کاهش درصد چربی (0/417 = P) مردان میانسال شد.
نتیجه گیری: با توجه به نتایج حاصل از این مطالعه بهنظر میرسد، تمرین مقاومتی میتواند با ایجاد سازگاری مثبت توسط افزایش سطوح سرمی مایونکتین و FGF-21 در تنظیم توده عضلانی، فرایند هیپرتروفی، فرایند رگزایی و بهبود متابولیسم بدن نقش داشته باشد.
محمد علی قرائت،
دوره 27، شماره 4 - ( 7-1403 )
چکیده
مقدمه: فعالیت بدنی با ایجاد تغییرات در ساختار عضله قلبی، موجب هایپرتروفی قلب میشود. تنظیمات هورمونی و ژنی در این تغییرات نقش مهمی ایفا میکنند. هورمون رشد شبه انسولینی-1 (IGF-1) از هورمونهای درگیر در مسیر هایپرتروفی سلولهای عضلانی است. همچنین، نقش GATA4 به عنوان یکی از ژنهای احتمالی مؤثر در هایپرتروفی، نیازمند بررسی بیشتر است. این پژوهش جهت یافتن اثر تمرین هوازی و اینتروال بر IGF-1، ژن GATA4 و تودهی قلب رتهای سالم انجام گرفت.
روش کار: تعداد 18 رت ویستار نر با میانگین وزنی 23/41 ± 243/72 گرم در 3 گروه شاهد، تمرین هوازی و تمرین اینتروال بطور تصادفی قرار گرفتند (6 = n). گروه تداومی به مدت 8 هفته، 4 روز در هفته به مدت 38 دقیقه با 65 درصد اکسیژن مصرفی بیشینه فعالیت نمودند. گروه تناوبی نیز در مدت مشابه با 5 ست 4 دقیقه دویدن با شدت 85-90 درصد اکسیژن مصرفی بیشینه و 2 دقیقه استراحت به فعالیت پرداختند. 48 ساعت پس از اتمام تمرین، وزن قلب و بطن چپ، غلظت IGF-1 به روش الایزا و بیان ژن GATA4 با روش RT-PCR اندازهگیری شد. ارزیابی با روش تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی Tukey در سطح معنیداری 05/0 انجام گرفت.
یافتهها: وزن قلب در گروه اینتروال (0/001 = P) و هوازی گروه هوازی (0/01 = P) نسبت به گروه شاهد بطور معنیداری افزایش داشت. وزن بطن چپ نیز در گروه اینتروال (0/02 = P) و هوازی گروه هوازی (0/01 = P) بطور معنیداری افزایش نشان داد. غلظت هورمون IGF-1 در گروه هوازی و تناوبی افزایش داشت (به ترتیب 0/03 و 0/01). میزان افزایش بیان ژن GATA4 نسبت به گروه شاهد در گروه هوازی 81/3 و تناوبی 4/20 برابر و نسبت به گروه شاهد، معنیدار بود (به ترتیب 0/01 و 0/01).
نتیجهگیری: هر دو نوع تمرین هوازی و اینتروال در شرایط پژوهش حاضر، موجب افزایش هورمون IGF-1، ژن GATA4، وزن بطن چپ و قلب میشود. با توجه به مدت زمان کوتاهتر و جذابیت بیشتر تمرین اینتروال، بنظر میرسد این نوع تمرین بهینهتر است.
سیدحسین موسوی، علی جعفری، حسین بصیریان جهرمی،
دوره 27، شماره 5 - ( 10-1403 )
چکیده
مقدمه: هدف از طرح بحث «ارتباطات سلامت» که جدیترین جرقههای آن در اذهان، با ظهور پاندمی کووید-19 در سال 2019 زده شد، زمنیه توجه به ضرورت ارتقاء ارتباطات سلامت را بیش از هر زمان دیگری آشکار کرد. در این شرایط، نیاز به تبادل سریع و شفاف اطلاعات، آموزش صحیح و جلب اعتماد مردم بیش از هر زمان دیگری احساس شد. بدین منظور، در مطالعه حاضر تدوین الگوی مفهومی ظرفیتهای ارتباطات سلامت در شرایط پاندمی از دیدگاه خبرگان نظام سلامت مورد بررسی قرار گرفت.
روش کار: این پژوهش با رویکرد کیفی و روش نظریه داده بنیاد انجام شد. نمونه گیری با روش هدفمند از نوع گلوله برفی انجام شده که شامل 20 نفر از اساتید ارتباطات و رسانه و متخصصان حوزه سلامت تعیین شدند. جمع آوری دادهها از طریق مصاحبه نیمه ساختاریافته و بررسی اسناد بوده که بر مبنای رهیافت نظام مند استراوس و کوربین (کدگذاری باز، محوری و انتخابی) که متضمن شرایط علی، ایده محوری، زمینه، شرایط میانجی (مداخله گر)، راهبردها و پیامدها تحلیل شدند. اعتبار سنجی از طریق ، بازبینی مشارکت کنندگان و خبرگان نظام سلامت صورت گرفت.
یافته ها: یافتههای پژوهش در بخش گراندد تئوری نشان میدهد که ابعاد الگوی پارادایمی شامل پدیده محوری: ارتباطات سلامت(ارتباطات مؤثر و آگاهی بخشی)، شرایط علی: آسیبهای ارتباطات سلامت شامل(اینفودمی)، زمینه بروز آسیب ها(رسانههای فراگیر و پرمخاطب، نبود مرجعیت واحد سلامت، اطلاعات انبوه، سیاست زدگی)، استراتژی ها (پاسخگو کردن مسئولین، منابع موثق و تولید محتوای اثربخش، مدیریت اضطراب، پرهیز از اغراق مشارکت مردم، کار تیمی و ترکیب متخصصان، استفاده از تجربیات سایر کشورها) و پیامدها شامل( جلب اعتماد و شکل گیری ارتباطات مفید) واقع گردید.
نتیجه گیری: با توجه به ابعاد حاصل شده در ارائه الگوی ارتقاء ظرفیت های ارتباطات سلامت در شرایط پاندمی در کشور میتوان گفت که از یک سو «شفافیت و آنی بودن اطلاعات» و از سوی دیگر «همدلی و اعتماد میان مردم و مسئولان» در چنین موقعیتی بیش از پیش بایستی لحاظ گردد.
محمدرضا پورمحمد، جینا خیاط زاده، بیبی فاطمه مظلوم، مریم طهرانی پور، ناصر مهدوی شهری،
دوره 27، شماره 6 - ( 11-1403 )
چکیده
مقدمه: درماتوگلیفیک، علمی است که به مطالعه صحیح و اصولی خطوط پوستی موجود در کف دست، پا میپردازد. آرتریت روماتوئید یک بیماری التهابی مزمن با پاتوژنز خودایمنی است. هدف از انجام مطالعه حاضر، بررسی خصوصیات کمی و کیفی درماتوگلیفیک در افراد مبتلا به آرتریت روماتوئید در مقایسه با گروه شاهد بود.
روش کار: این مطالعه مورد- شاهدی بر روی 50 بیمار مبتلا به آرتریت روماتوئید و 50 نفر در گروه شاهد ساکن در شهر مشهد انجام گرفت. اثر انگشت شست دست توسط اسکنر ثبت شد. نحوه توزیع فراوانی الگوهای اثر انگشت شامل کیسهای، کمانی و پیچی همراه با شمارش خطوط اثر انگشت در هر دو گروه بررسی گردید. در نهایت، دادههای به دست آمده با استفاده از آزمونهای ANOVA و X2 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: طبق نتایج بدست آمده، حداکثر فراوانی الگوهای درماتوگلیفیک در هر دو دست مربوط به نوع کیسهای اولنار بود. پس از آن به ترتیب در گروه بیمار الگوهای پیچی ساده و پیچی غیر ساده و در گروه سالم الگوهای پیچی غیر ساده و پیچی ساده بیشترین فراوانی را داشتند. بین متوسط خط شماری در دست راست افراد سالم با دست راست افراد بیمار و دست چپ افراد سالم با دست چپ افراد بیمار تفاوت معنیداری در سطح خطای 0/05 درصد مشاهده شد.
نتیجهگیری: بنظر میرسد این تفاوت بتواند بهعنوان یک نشانگر تشخیصی بیولوژیک، برای غربالگری افراد مستعد به آرتریت روماتوئید استفاده شود. این اطلاعات میتواند در پیشآگهی تشخیصهای روانپزشکی، پزشکی، برنامههای درمانی، مسائل مربوط به انسانشناسی و علوم اجتماعی نیز کاربرد داشته باشد.