23 نتیجه برای سیروس
پارسا یوسفی، فاطمه دره، علی سیروس،
دوره 9، شماره 4 - ( فصلنامه 1385 )
چکیده
مقدمه: هیدرونفروز شیرخوارگی و کودکی ناهنجاری ادراری شایع و اغلب مادرزادی است. از آنجایی که مطالعه چندانی در اطفال از نظر علل هیدرونفروز صورت نگرفته بر آن شدیم که علل هیدرونفروز را در کودکان زیر 12 سال بررسی کنیم. روش کار: در این مطالعه توصیفی که طی مدت 9 ماه از آذر 83 در بیمارستان امیرکبیر اراک انجام گرفت، برای همه کودکان زیر 12 سال که به علت نارسایی رشد یا عفونت ادراری مراجعه کردند سونوگرافی درخواست شد و در صورت وجود هیدرونفروز در سونوگرافی، VCUG انجام گرفت. در افراد با VCUG طبیعی در صورت ادامه هیدرونفروز در سونوگرافی، IVP یا اسکن DTPA درخواست شد. نتایج: 65 بیمار (39 دختر و 26 پسر) که 4/75 درصد آنها با عفونت ادراری، 5/18درصد آنها با نارسایی رشد و 1/6درصد با نارسایی رشد و عفونت ادراری مراجعه کرده بودند، در سونوگرافی هیدرونفروز داشتند. بیشترین علت هیدرونفروز، ریفلاکس وزیکویورترال (40درصد) و سپس انسداد محل اتصال حالب به لگنچه (5/23درصد) بود. هیدرونفروز در 65 درصد موارد درجه I ولی در موارد ریفلاکس اغلب درجه III (27درصد) و IV (19درصد) بود. 70 درصد دخترها و 30 درصد پسرها ریفلاکس داشتند و متوسط سن زمان تشخیص 3-2 سال بود. نتیجهگیری: ریفلاکس وزیکویورترال و UPJO علل شایع هیدرونفروز در کودکان مورد بررسی بود و باید در ارزیابی کودکان با هیدرونفروز مورد توجه قرار بگیرد.
پارسا یوسفی، علی سیروس، فاطمه دره، شادی پیراسته،
دوره 10، شماره 2 - ( فصلنامه 1386 )
چکیده
مقدمه: دردهای شکمی مزمن و راجعه یکی از شایعترین علل مراجعه کودکان به درمانگاههای تخصصی اطفال میباشد که سبب اضطراب والدین و کودک میشود. عامل این دردها در 20 درصد موارد هیپرکلسیوری ایدیوپاتیک میباشد. با توجه به این که هیدروکلروتیازید داروی مؤثری در درمان هیپرکلسیوری است لذا بر آن شدیم اثر دارو برکاهش دردهای شکمی مزمن را در کودکان دختر مبتلا به هیپرکلسیوری ایدیوپاتیک بررسی کنیم. روش کار: در این مطالعه کارآزمایی بالینی یک سو کور 100 نفر کودک دختر 12- 5 ساله مبتلا به دردهای مزمن و راجعه شکمی که دچار هیپرکلسیوری ایدیوپاتیک بودند به روش تصادفی به دو گروه کنترل و مورد مداخله تقسیم شدند. در هر دو گروه آموزشهای لازم جهت مصرف مایعات فراوان و کاهش نمک غذایی به والدین و اطفال داده شد. در گروه مورد مداخله علاوه بر این آموزشها هیدروکلروتیازید نیز با دوز واحد روزانه 1 میلیگرم بر کیلوگرم تجویز شد. گروه کنترل به مدت 3 ماه پس از شروع رژیم غذایی و گروه مورد مداخله تا 3 ماه پس از رفع هیپرکلسیوری از لحاظ تعداد حمله های درد شکمی و علائم همراه به طور ماهانه بررسی شدند. سپس نتایج با استفاده از آزمون تی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: نتایج مقایسه آماری نشان داد که بین میانگین تعداد دفعات درد در ماه اول 38/0، ماه دوم 4/0 و ماه سوم 26/0 در گروه مورد مداخله نسبت به میانگین درد در ماه اول 60/1 ، در ماه دوم 94/1 و ماه سوم 84/1 در گروه کنترل کاهش معنیداری وجود داشت(001/0p<). نتیجه گیری: به نظر میرسد که مصرف هیدروکلروتیازید به عنوان یک داروی کم خطر و ارزان با دوز واحد روزانه میتواند در کاهش دردهای شکمی مزمن و راجعه کودکان مبتلا به هیپرکلسیوری ایدیوپاتیک مؤثر باشد.
پارسا یوسفی، علی سیروس، فاطمه دره، معصومه احمدی احتشامی،
دوره 10، شماره 3 - ( فصلنامه 1386 )
چکیده
مقدمه: کودکان مبتلا به ریفلاکس وزیکواورترال در صورت شکست درمان پروفیلاکسی یا عدم بهبود خود به خود ریفلاکس، کاندید جراحی خواهند شد. تأخیر در انجام عمل جراحی امکان بروز اسکارهای جدید کلیوی را افزایش میدهد. کشف یک فاکتور کمکی در پیشبینی شانس بهبود ریفلاکس با درمان طبی، کودکان بسیاری را از عوارض درمانهای نامناسب رهایی میبخشد. با توجه به این که اختلالات استخوان ساکروم در عملکرد سیستم ادراری - دفعی تأثیر مستقیم دارد، این مطالعه با هدف بررسی ارتباط شاخص استخوان ساکروم و ریفلاکس طراحی گردید. روش کار: این پژوهش یک مطالعه مورد - شاهدی است. گروه مورد 76 کودک با سن کمتر از 9 سال بودند که از خرداد ماه 1385 تا آبان ماه 1385 با شکایت عفونت ادراری به درمانگاه بیمارستانهای امیرکبیر و ولیعصر (عج) اراک مراجعه کردند و براساس نتایج VCUG ، کودکان با ریفلاکس درجه III و IV و V وارد مطالعه شدند. گروه شاهد شامل 76 کودک با سابقه عفونت مجاری ادراری و VCUG نرمال بودند. شاخص استخوان ساکروم در دو گروه اندازه گیری شد و با استفاده از آزمون تی دانش آموزی، کای دو و من ویتنی یو مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج : گروه مورد شامل 24 پسر و 52 دختر با میانگین سنی 7/2 سال و گروه شاهد 23 پسر و 53 دختر با میانگین سنی 3 سال بودند . درصد غیر طبیعی بودن شاخص استخوان ساکروم در گروه مورد 40 درصد و در گروه شاهد 7/23 درصد بود که بین درصد غیر طبیعی بودن این شاخص در دو گروه ارتباط معنیداری وجود داشت(001/0= p). بین میانگین شاخص استخوان ساکروم در گروه مورد با مقدار 80 درصد و گروه شاهد با مقدار 84 درصد تفاوت معنیداری وجود نداشت. چگونگی توزیع این شاخص در دو گروه از نظر آماری معنیدار نبود. نتیجهگیری: درصد غیر طبیعی بودن شاخص استخوان ساکروم در کودکان با ریفلاکس، بیش از کودکان بدون ریفلاکس بوده است.
ساغر سعید آبادی، مهرانگیز صدوقی، هدایت صحرائی، حسین بهادران، جواد فحانیک بابائی، سیروس جلیلی،
دوره 11، شماره 1 - ( 1-1387 )
چکیده
مقدمه: مصرف اوپیوئیدها در کشور ما گسترش زیادی دارد. با توجه به توان این مواد در عبور از جفت و تاثیرگذاری بر رشد و تکامل جنین، امکان بروز مشکلات در نسل دوم نیز در افراد استفاده کننده از این مواد زیاد است. این تحقیق به بررسی اثر مصرف مورفین توسط مادر بر تکوین جنینی پیاز بویایی در موشهای بزرگ آزمایشگاهی نژاد ویستار پرداخته است. روشکار: این مطالعه از نوع تجربی بود و به این منظور موشهای بزرگ آزمایشگاهی ماده با محدوده وزنی300-250 گرم مطالعه شدند. گروه آزمایشی پس از بارداری، مورفین را با دوز 05/0 میلی گرم بر میلی لیتر در آب آشامیدنی دریافت کردند. 19 روز پس از بارداری، موشهای آبستن با استفاده از کلروفرم بیهوش شده و جنینها به همراه رحم طی عمل جراحی از بدن حیوان ماده خارج گردیده، وزن جنینها با ترازوی دیجیتالی با دقت 0001/0 گرم و طول قدامی- خلفی آنها به عـنوان معـیاری از طول جنین با کولیس ورنیه با دقت 05/0 میلیمتر اندازهگیری شد. سپس جنینها مراحـل پردازش بافتی را طی کرده و پس از برشگیری و رنگآمیزی به روش هماتوکسیلین ائوزین(H&E) و نیترات نقره، از نظر رشد پیاز بویایی مورد بررسی میکروسکوپی قرارگرفتند. برای تعیین تفاوت بافت پیاز بویایی در گروههای شاهد و آزمایش از نرم افزار موتیک استفاده شد. اطلاعات با استفاده از آزمون تی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج: کاهش وزن جنینهایی که مورفین دریافت کرده بودند نسبت به گروه کنترل، معنیدار بود. در حالی که کاهش طول جنینها در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل معنیدار نبود. در هر دو گروه سه لایه سلولی مجزا در پیاز بویائی مشخص بود به طوری که در گروه آزمایشی، ضخامت لایههای میانی و خارجی افزایش و ضخامت لایه داخلی کاهش یافته بود. همچنین، فضای بین سلولی در لایههای میانی و خارجی زیاد شده بود که این ممکن است به معنای اثر مورفین در کاهش مهاجرت سلولی در این ناحیه باشد. در هر دو گروه سه نوع سلول کروی، هرمی و تیره قابل تشخیص بود. شمارش سلولی نیز نشان داد که تعداد سلولهای کروی، هرمی و تیره در گروه آزمایشی کاهش یافته بود. نتیجهگیری: از این مشاهدات نتیجهگیری میشود که مصرف مورفین دردوران بارداری، باعث بروز نقائصی درتکوین پیاز بویایی جنین میگردد که با کاهش تعداد سلولها و نیز کاهش مهاجرت آنها مشخص میشود.
علی سیروس، شیرین پازکی، داوود گودرزی، ملیحه یاوری، عصمت بابائی، شادی پیراسته،
دوره 11، شماره 2 - ( 4-1387 )
چکیده
مقدمه: داروی کتامین خوراکی به عنوان یک ضد درد کم عارضه نسبت به مخدرها، در سندرمهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته است ولی تأثیر آن در درمان رنال کولیک بررسی نشده است. این مطالعه جهت بررسی این موضوع طرح ریزی شد. روش کار: دراین کارآزمایی بالینی 104 بیمار مبتلا به رنال کولیک بستری در بخش اورژانس به روش بلوک بندی تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. گروه B پتیدین(1 میلی گرم بر کیلوگرم تا حداکثر 100 میلی گرم) و دارونما و گروه A پتیدین با همان دوز و کتامین (5/0 میلی گرم بر کیلوگرم) دریافت نمودند. بیماران از نظر شدت درد بر اساس چارت VAS، شدت تهوع براساس مقیاس 3-0 و تعداد دفعات استفراغ در ساعت 1 , 2 و 3 پس از دریافت دارو مورد بررسی قرار گرفتند. اطلاعات توسط آزمون آماری تی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. نتایج: میانگین میزان درد در گروه کتامین در کلیه ساعات و میانگین شدت تهوع در ساعات اول و سوم در گروه کتامین نسبت به گروه پلاسبو کاهش معنیدار داشت(05/0 p<) تعداد دفعـــات استفراغ نیز در گروه کتامین به میزان معنیداری کمتر از گروه دیگر بود (05/0 p<). در گروه دریافت کننده کتامین فقط در یکی از بیماران عارضه خفیف به صورت علائم سایکوتومیمتیک تظاهر نمود. نتیجه گیری: با توجه به تأثیر قابل ملاحظه کتامین در کاهش درد، تهوع و استفراغ بیماران و عدم عارضه جانبی میتوان از این دارو به عنوان درمان کمکی در بیماران مبتلا به رنال کولیک و در جهت کاهش میزان مصرف داروی مخدر مصرفی استفاده کرد.
نادر زرین فر، حسین سرمدیان، علی سیروس، محمد علی دانشمند، شادی پیراسته،
دوره 12، شماره 1 - ( 3-1388 )
چکیده
مقدمه: پیلونفریت از عفونتهای دستگاه ادراری است. لزوم استفاده از داروی کمکی در کاهش زمان درمان بیماری و مدت بستری، منطقی است. در این مطالعه تأثیر ویتامین C در بهبود علائم پیلونفریت بررسی شد. روش کار: در این مطالعه کارآزمایی دوسویه کور، 64 نفر از بیمار بستری مبتلا به پیلونفریت حاد غیر عارضه دار شده به روش تصادفی به 2 گروه درمان با ویتامین C و گروه پلاسبو تقسیم شدند. در هر دو گروه درمان پایه که شامل سفتریاکسون در زمان بستری و سیپروفلوکساسین در زمان ترخیص به مدت 14 روز بود تجویز شد. زمان قطع علائم بیماری و نتایج حاصله توسط آزمون 2آنالیزشد. نتایج: میانگین مدت زمان قطع تب در گروه ویتامین C (34/013/1 روز) و در گروه پلاسبو (62/056/1روز) کاهش معنیداری نشان داد(001/0 = p). متوسط زمان قطع سوزش ادرار در گروه ویتـامینC 06/119/2 روز و در گــروه شــاهد 06/197/2 روز بود که اختلاف معنیداری بود(007/0=p) . در زمان قطع درد پهلو یا شکم، تهوع واستفراغ و نیز سایر موارداختلاف معنیداری مشاهد نشد(05/0p>). نتیجهگیری: به نظر میرسد ویتامین C به عنوان یک داروی کمکی در بهبود برخی علائم پیلونفریت از جمله تب و سوزش ادرار و در نتیجه کاهش مدت زمان بستری مؤثر باشد.
پارسا یوسفی، علی سیروس، مسعود مصلح آبادی، منا حاجی آقا بزرگی،
دوره 12، شماره 3 - ( 8-1388 )
چکیده
چکیده مقدمه: اختلال در تکامل استخوان ساکروم به عنوان یکی از علل بیاختیاری ادرار مطرح میباشد. نسبت استخوان ساکروم معیاری ارزشمند در تعیین سلامت استخوان ساکروم پیشنهاد شده است. با توجه وجود مطالعات محدود در این زمینه و تناقض در نتایج آنها بررسی ارتباط این نسبت با بیاختیاری ادرار اولیه منطقی به نظر میرسد. روش کار: طی یک مطالعه مقطعی- تحلیلی دو گروه 59 نفری از کودکان 5 تا 9 ساله مراجعه کننده به درمانگاه کودکان و ارولوژی بیمارستان ولی عصر و امیرکبیر اراک در فاصله یک سال مورد بررسی قرار گرفتند. گروه با بیاختیاری ادرار اولیه (گروه مورد) با آنالیز ادرار و سونوگرافی طبیعی و عدم شکایت از سوزش ادرار، تکرر ادرار و احساس فوریت در دفع ادرار و گروه شاهد افراد بدون بیاختیاری ادرار اولیه بودند. در هر دو گروه نسبت استخوان ساکروم و نسبت بزرگترین عرض به بزرگترین طول استخوان ساکروم در گرافی روبروی لگن مقایسه گردید. نتایج: در گروه مورد 3/98 درصد موارد نسبت استخوان ساکروم طبیعی داشتند. میانگین نسبت بزرگترین عرض به بزرگترین طول 89/0 بود. میان جنسیت و طبیعی یا غیر طبیعی بودن نسبت استخوان ساکروم رابطه معنی دار مشاهده نشد. در گروه شاهد 1/88 درصد موارد نسبت استخوان ساکروم طبیعی داشتند. میانگین نسبت بزرگترین عرض به بزرگترین طول 91/0 بود. دخترها بیش از پسرها استخوان ساکروم طبیعی داشتند و تفاوت آماری معنیداری بین متوسط نسبت استخوان ساکروم و نسبت بزرگترین عرض و بزرگترین طول در دو گروه مشاهده نشد. نتیجهگیری: ارتباط آماری معنیداری بین نسبت استخوان ساکروم با بیاختیاری ادرار اولیه در کودکان 5 تا 9 سال مشاهده نشد.
خدیجه احراری، شعبانعلی علیزاده، محمد رفیعی، محمدرضا پالیزوان، علی سیروس،
دوره 13، شماره 1 - ( 2-1389 )
چکیده
زمینه و هدف: مطالعات در گونههای مختلف جانداران حاکی از آنند که مهار کنندههای مختلف ممکن است بر میومتر در طی حاملگی اثر داشته باشند و قطع یکی یا بیشتر از آنها میتواند موجب شروع درد زایمان شود. لذا در این مطالعه ارتباط بین پپتید 34-1 مرتبط با هورمون پاراتیروئید با درد زایمان بررسی شد. مواد و روش ها: این پژوهش یک مطالعه مورد شاهدی بود. غلظتهای پپتید 34-1 مرتبط با هورمون پاراتیروئید، هورمون پاراتیروئید،کلسیم توتال، فسفر، منیزیم و آلکالین فسفاتاز پلاسما در 152 خانم ترم حامله (76 خانم در شروع درد زایمان و 76 خانم بدون درد زایمان ) اندازهگیری شد. نمونههای تحت پژوهش فاقد هر گونه عارضه حاملگی بودند. یافتهها: غلظتهای متوسط پپتید 34-1 مرتبط با هورمون پاراتیروئید در گروه دارای درد زایمان(6/0±36/12 نانوگرم در میلیلیتر) تفاوتی با گروه فاقد درد زایمان (63/0±57/13 نانوگرم در میلیلیتر) نداشت. میانگین هورمون پاراتیروئید پلاسما گروه لیبر و گروه فاقد درد زایمان به ترتیب برابر 66/1±92/28 و 64/1±88/31 پیکوگرم در میلیلیتر بود و اختلاف قابل ملاحظهای بین دو گروه وجود نداشت. غلظتهای کلسیم، فسفر، منیزیم و آلکالین فسفاتاز پلاسما نیز در دو گروه تفاوت معنیداری نداشتند. نتیجه گیری: در این تحقیق نقش آندوکرین پپتید مرتبط با هورمون پاراتیروئید در رابطه با شروع زایمان مورد تایید قرار نگرفت.
علی سیروس، داوود گودرزی، ویدا جهانگیری،
دوره 13، شماره 1 - ( 2-1389 )
چکیده
چکیده زمینه و هدف: سنگهای ادراری از علل ایجادکننده رنال کولیک میباشند. بروز این بیماری سالانه 2-1 نفر در هر هزار نفر است. به علت درد شدید، عوارض درمانهای رایج و عدم تسکین کافی درد، یافتن روشهای درمانی کارآمدتر در این رابطه همیشه مدنظر بوده است. عرق خارشتر از داروهای سنتی است که جهت دفع سنگهای ادراری به طور گسترده مصرف میشود. با توجه به دسترسی ساده و عدم گزارش عارضه، برآن شدیم تا به بررسی اثر آن بر دفع سنگهای حالب بپردازیم. مواد و روش ها: این مطالعه یک کارآزمایی بالینی یک سو کور با کنترل تصادفی بوده است که در طی آن تعداد 100 بیمار مراجعه کننده به علت رنال کولیک به بیمارستان ولی عصر (عج) اراک یاکلینیک سرپایی انتخاب و در دو گروه شاهد و مورد قرار گرفتند. به گروه شاهد قرص تیازید، کپسول تامسولوسین و مسکن و به گروه مورد، علاوه بر آنها، عرق خارشتر داده شد. بیماران حداکثر 4 هفته پیگیری شده، میزان و سرعت دفع سنگ در این گروهها مقایسه شد. یافتهها: میانگین اندازه سنگ در گروه شاهد 66/4 میلیمتر و در گروه مورد 32/4 میلیمتر بود (128/0=p). مکان سنگ در هر دو گروه بیشتر در حالب تحتانی بوده است(551/0=p). 40 درصد در گروه شاهد و 66 درصد در گروه مورد دفع سنگ پیدا کردند(009/0=p). میانگین زمان دفع سنگ در گروه شاهد 11 روز و در گروه مورد 9 روز بود( 291/0= p). نتیجه گیری: عرق خارشتر تاثیر معنیداری در میزان دفع سنگ داشت و ممکن است سرعت دفع سنگهای ادراری را نیز افزایش دهد.
محمود امینی، سید علیرضا حسینی، یحیی ژند، تورج زندباف، بابک عشرتی، شعبانعلی علیزاده، قاسم مسیبی، علی قضاوی، علی سیروس،
دوره 13، شماره 4 - ( 11-1389 )
چکیده
زمینه و هدف: امروزه استفاده از بیومارکرهای التهابی در تشخیص آپاندیسیت در حال افزایش است، از طرف دیگر نقش رادیکالهای آزاد اکسیژن در وضعیتهای التهابی گوناگون شناخته شده است. با توجه به گستردگی بالای آپاندکتومی منفی(2/22-3/9 درصد)، هدف از این مطالعه تعیین سطح تام آنتی اکسیدانهای خون به عنوان بیومارکری جهت تشخیص زودرس آپاندیسیت حاد میباشد. مواد و روشها: در این مطالعه کارآزمایی تحلیلی آینده نگر، تعداد 407 بیمار که در طول یک سال با تشخیص آپاندیسیت، تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، وارد مطالعه شدند. پس از سنجش ظرفیت تام آنتی اکسیدانی، دادهها به وسیله منحنی تحلیلی راک و آزمونهای پارامتریک مقایسه میانگین آنالیز شدند. یافتهها: از کل بیماران تعدا 298 بیمار دارای آپاندیسیت بودند. میزان ظرفیت تام آنتی اکسیدانی در گروه زنان بالغ برابر با 75/164±90/663 و در گروه مردان بالغ برابر 37/167±58/752 میکرومولار بر لیتر بود که اختلاف معنیداری با یکدیگر داشتند(0001/0>p) همچنین میانگین ظرفیت تام آنتی اکسیدانی در زیرگروه آپاندیسیت پرفوره در بین کودکان به طور معنیداری بالاتر از انواع گانکرن و چرکی بود. نتیجه گیری: میزان ظرفیت تام آنتی اکسیدانی می تواند به عنوان فاکتور پیشگویی کننده برای موارد پرفوره در اطفال استفاده شود ولی نمی توان آن را به عنوان بیومارکری جهت تشخیص آپاندیسیت به کار گرفت. با توجه به اختلاف میزان ظرفیت تام آنتی اکسیدانی در مردان و زنان توصیه به انجام مطالعاتی میگردد که در آن میزان فاکتورهای التهابی با در نظر گرفتن فازهای سیکل ماهیانه در زنان سنجیده شود.
محمود امینی، تورج زندباف، شعبانعلی علیزاده، یحیی ژند، سید علیرضا حسینی، بابک عشرتی، علی سیروس، حمیده امینی،
دوره 14، شماره 1 - ( دو ماهنامه فروردین و اردیبهشت 1390 )
چکیده
زمینه و هدف: تشخیص آپاندیسیت یکی از چالشهای تشخیصی مهم جراحان در اورژانس میباشد. معیارهای آلوارادو، جهت تشخیص آپاندیسیت حاد توصیه شدهاند ولی در تعیین آنها محدودیتهایی مانند سن و جنس و ویژگیهای نژادی اعمال نشده است. هدف ما از این مطالعه بررسی میزان اثربخشی معیارهای آلوارادو در تشخیص آپاندیسیت حاد بر حسب سن و جنس میباشد. مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی، تعداد 407 بیمار که در طول یک سال با تشخیص آپاندیسیت، تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، وارد مطالعه شدند. اطلاعات بیماران توسط مجریان طرح ثبت گردید. حساسیت و ویژگی به وسیله تعیین بهترین نقطه برش در نمودار تحلیلی راک با استفاده از نرم افزار Med Calc 10.2.0.0 تعیین گردید. یافتهها: بهترین نقطه برش برای معیارهای آلوارادو در گروه زنان پایینتر از گروه مردان بود (6 در مقابل 7). درصد آپاندکتومی منفی در گروه با معیارهای آلوارادو 9 و10 برابر با 8/11 درصد بود در حالیکه در دو گروه دارای معیارهای 7 و 8 و معیارهای 5 و 6 این درصد به ترتیب برابر با 9/29 درصد و 8/52 درصد بود. نتیجهگیری: ارزش تشخیصی معیارهای آلوارادو در نمرات 8 و پایینتر از آن کمتر از قضاوت بالینی مبتنی بر تندرنس شکمی به تنهایی میباشد. همچنین نقطه برش مناسب برای تشخیص آپاندیسیت در زنان باید پایینتر در نظر گرفته شود. از سوی دیگر، نقطه برش مناسب برای تشخیص آپاندیسیت در گروه اطفال و بالغین جوان بالاتر از گروه بالغین است.
علی اصغر یعقوبی، علی سیروس، محمود امینی، علی شجاعی، سعید حاج هاشمی، فاطمه علیان فینی، مجتبی احمدلو،
دوره 17، شماره 4 - ( تیر 1393 )
چکیده
زمینه و هدف: صدمات اعصاب محیطی از درگیریهای شایعی میباشد. اعصاب پس از صدمه قابلیت رشد و ترمیم داشته که ترمیم فوری انتها به انتهای عصب صدمه دیده انتخاب اولین راه ترمیم است اما تنها حدود 50 درصد این فیبرها پس از ترمیم کیفیت مناسب دارد. به همین علت روشهای درمانی ترمیم اعصاب محیطی همیشه چالش برانگیز بوده و روشهای متفاوتی جهت ترمیم اعصاب ابداع شده که از جمله ترکیب پیوند عصب و تیوبهای سیکلونی، استفاده از کانالهای بیولوژیک و سنتتیک میباشند. هدف از مطالعه حاضر مقایسه تأثیر روش Facial Flap با روش استاندارد میباشد.
مواد و روشها :طی این مطالعه تجربی 20 رت را انتخاب و در شرایط مساوی غذایی نگهداری و عصب سیاتیک سمت چپ آنها قطع شد و عصب سیاتیک سمت راست به عنوان کنترل استفاده گردید. در گروه اول از روش fascial flap و در گروه دوم از روش vein conduit استفاده و پس از 45 روز نتایج ترمیم عصب از نظر هیستولوژیکی بررسی گردید.
یافتهها: در هر 3 قسمت پروگزیمال، میانی و دیستال عصب، میانگین ترمیم در روش Fascial Flap مؤثرتر از روش Vein Conduit بود(05/0p<). در روش Fascial Flap ترمیم عصب در هر 3 قسمت، با گروه کنترل که عصب سالم بود تفاوت معنیداری وجود نداشت که بدین معناست که در روش Fascial Flap ترمیم عصب همانند عصب سالم دست نخورده میباشد.
نتیجهگیری: ترمیم اعصاب آسیب دیده به روش Fascial Flap نسبت به روش استاندارد روش مؤثرتری بوده و میتواند به عنوان یک روش مؤثر در ترمیم اعصاب آسیب دیده به کار رود.
مریم نظری، محمد رضا کردی، سیروس چوبینه،
دوره 18، شماره 1 - ( فروردین 1394 )
چکیده
زمینه و هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر فعالیت تناوبی شدید بر سطوح سرمی کراتین کینار و لاکتات دهیدروژناز به عنوان شاخصهای آسیب عضلانی و ژلاتیناز نوع یک به عنوان شاخص التهاب بافتی، در دختران جوان غیرفعال بود.
مواد و روشها: در این مطالعه نیمه تجربی ۱۴ دانشجوی دختر غیرفعال انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه اجرای فعالیت تناوبی شدید (با میانگین و انحراف استاندارد ۲/۵۶±۲۱/۲۸ سال، قد ۳/۷±۱۶۳/۱ سانتیمتر و وزن ۴/۹۵±۵۲/۸۶ کیلوگرم) و گروه کنترل (با میانگین و انحراف استاندارد ۷/۵۰±۲۰/۲۵ سال، قد ۴/۵±۱۶۲/۴ سانتیمتر و وزن ۳/۶۷± ۵۲/۶۴ کیلوگرم) تقسیم شدند.آزمودنیهای گروه تجربی در شش تکرار یک دقیقهای با شدت ۹۰ الی ۹۵ درصد HR max دویدند. نمونههای خونی قبل و به فاصله ۳۰ دقیقه پس از اجرای پروتکل تمرینی گرفته شد. اندازهگیری مقادیر مربوط به فاکتورهای ذکر شده با استفاده از کیتهای مربوطه انجام گرفت. دادهها با آزمون تی مستقل در سطح معنیداری ۰/۰۵ تجزیه و تحلیل شد.
یافتهها: پس از جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادهها، نتایج نشان دادند افزایش معنیداری در مقادیر کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز در اثر اجرای فعالیت تناوبی شدید وجود دارد ولی هیچ اختلاف قابل ملاحظهای در سطوح ژلاتیناز نوع یک در اثر اجرای این فعالیت مشاهده نشد.
نتیجهگیری: بنابراین میتوان گفت یک جلسه اجرای فعالیت تناوبی شدید میتواند باعث افزایش برخی از شاخصهای آسیب عضلانی همچون کراتین کیناز و لاکتات دهیدروژناز شود و در رابطه با پاسخ التهابی بدن، تغییر قابل ملاحظهای در ژلاتیناز نوع یک موجب نمیشود.
امیرحسین پازکی، سیروس چوبینه، علی اکبرنژاد،
دوره 19، شماره 1 - ( فروردین 1395 )
چکیده
زمینه و هدف: شواهد نشان میدهد که چاقی سبب التهاب مزمن میگردد. کمرین آدیپوکاین جدیدی است که با چاقی و سندرم متابولیک در ارتباط است. تأثیر تمرینات ترکیبی بر شاخصهای التهابی بهویژه کمرین و امیلوئید A سرمی کمتر بررسیشده است. از این رو، هدف تحقیق حاضر بررسی اثر تمرینات ترکیبی بر سطوح پلاسمایی کمرین، آمیلوئید سرمی A ، پروتئین واکنشگر – C و لیپیدهای پلاسما در مردان چاق است.
مواد و روشها: 18 مرد چاق به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. ویژگیهای عمومی آزمودنیها و سطوح سرمی کمرین، CRP و SAA ، قبل و پس از یک دوره تمرین ترکیبی (با روش الایزا) اندازهگیری شد. پروتکل تمرین شامل ۶ هفته دویدن استقامتی دور پیست با شدت ۶۰ تا ۷۵ درصد HRmax، ۴ جلسه تمرین در هفته به مدت ۲۵ تا ۳۵ دقیقه و تمرین مقاومتی با شدت ۵۰ تا ۷۰ درصد یک تکرار بیشینه در ۶ ایستگاه (۲ ست، ۱۲ تکرار) بر روی عضلات بزرگ بود. تحلیل دادهها با استفاده از آزمون تی مستقل و آزمون تی زوجی برای مقایسه دو گروه آزمایشی و کنترل در پیش و پسآزمون انجام شد و سطح معنیداری برابر با 05/0≤ p در نظر گرفته شد.
یافتهها: نتایج نشان میدهد شش هفته تمرین ترکیبی سبب کاهش معنیداری در سطوح پلاسمایی کمرین (p=0/004) و SAA (p=0/009) میشود، ولی مقادیر CRP (p=0/476 ) کاهش معنیداری نداشت. بنابر این میتوان نتیجه گرفت که انجام تمرین ترکیبی در مردان چاق بر برخی از شاخصهای التهابی مؤثر بوده و موجب بهبود آنها میشود.
نتیجهگیری: نتایج نشان میدهد که اجرای یک دوره تمرین ترکیبی به مدت شش هفته اثر معنیداری بر کاهش سطوح پلاسمایی کمرین و آمیلوئید سرمی A دارد، اما موجب کاهش سطوح پلاسمایی پروتئین واکنشگر – C نمیشود.
عباسعلی گائینی، لیلا شفیعینیک، سیروس چوبینه، محمدرضا باغباناسلامینژاد، صادق ستاریفرد، سیده ندا موسوی،
دوره 19، شماره 2 - ( اردیبهشت 1395 )
چکیده
زمینه و هدف: هدف مطالعه حاضر، تعیین تأثیر تمرین استقامتی پیش از بارداری و فعالیت ورزشی در هنگام بارداری در موشهای مادر بر نیمرخ لیپیدی فرزندان بالغ بود.
مواد و روشها: بدین منظور، 24 سر موش ماده C57BL/6 به طور تصادفی به چهارگروه تمرین استقامتی پیش از بارداری و فعالیت ورزشی اختیاری در هنگام بارداری (TE) (02/1±3/20 گرم)، تمرین استقامتی پیش از بارداری و بدون فعالیت ورزشی اختیاری در هنگام بارداری (TC) (4/0±58/21 گرم)، بدون تمرین استقامتی پیش از بارداری و با فعالیت ورزشی اختیاری در هنگام بارداری (CE) (23/0±02/21 گرم) و بدون تمرین استقامتی پیش از بارداری و فعالیت ورزشی اختیاری در هنگام بارداری (CC) (45/0±23/19 گرم) تقسیم شدند. تمرین استقامتی پیش از بارداری به مدت 4 هفته و 5 روز با شدت متوسط در موشهای گروه تمرین اجرا شد. نمونهگیری خون از توله موشهای بالغ (8 هفته) به منظور ارزیابی سطح سرمی گلوکز ناشتا و نیمرخ لیپیدی انجام شد. دادهها به کمک آزمون تحلیل واریانس دوطرفه و آزمون تعقیبی توکی تجزیه و تحلیل شدند.
یافتهها: اثر تعاملی گروه×جنس و اثر اصلی گروه در سطح ناشتای سرمی گلوکز تفاوت معنیداری را نشان داد(001/0>p) و در توله موشهای نر گروه مادری TE و TC از کاهش معنیداری برخوردار بود. اثر اصلی جنس در سطح سرمی LDL تفاوت معنیداری را نشان داد(001/0>p) و در توله موشهای نر گروههای مادری TE و TC در مقایسه با توله موشهای ماده کاهش معنیداری داشت.
نتیجهگیری: بهبود آمادگی بدنی مادر از طریق تمرین استقامتی پیش از بارداری و حفظ نسبی آن به واسطه فعالیت ورزشی در دوران بارداری میتواند اثرات مثبتی بر نیمرخ لیپیدی فرزندان، به ویژه جنس نر، داشته باشد.
رحمان سوری، فردین سهرابی، سیروس چوبینه، علی اصغر رواسی، کاظم باعثی، صادق عباسیان،
دوره 19، شماره 11 - ( بهمن ماه 1395 1395 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: پروتئین-تیروزین فسفاتاز 1 نوع B(PTP1B) یک آنزیم کلیدی در دفسفوریله کردن گیرنده انسولینی(IR) و ایجاد مقاومت انسولینی است. هدف از این تحقیق، تعیین اثر 12 هفته تمرین هوازی بر بیان ژن پروتئین-تیروزین فسفاتاز 1 نوع B و مقاومت انسولینی رتهای دیابتی بود.
مواد و روش ها: در این تحقیق، 16 سر رت نژاد ویستار در دو گروه تمرین هوازی و کنترل قرار گرفتند. پس ازالقای دیابت به روش درون صفاقی، رتهای گروه تمرین هوازی، پروتکل تمرینیشان را به مدت 12 هفته، 5 جلسه در هفته و با افزایش تدریجی سرعت (18 الی 26 متر بر دقیقه) و زمان (10 الی 55 دقیقه) دویدن روی تردمیل انجام دادند. سپس، نمونهگیری خونی و بافت برداری از عضله دو قلوی رت های دیابتی انجام شد. نشانگرهای مقاومت انسولین با استفاده از کیتهای تجاری و بیان ژن PTP1B از طریق روش Real-Time PCR مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج بیانگر کاهش معنیدار PTP1B در رتهای دیابتیِ گروه تمرین هوازی بود(0001/0=p). همچنین، مقادیر گلوکز و مقاومت انسولینی رتهای گروه تمرین هوازی به طور معنیدار کاهش یافته بود(به ترتیب، 02/0=p و 006/0=p). با این حال، میزان انسولین سرمی رت های گروه کنترل به طور معنیداری افزایش یافته بود(015/0=p).
نتیجه گیری: به نظر می رسد پروتکل تمرین هوازی در رتهای دیابتی قادر است مقاومت انسولینی و PTP1B را به طور معنیداری کاهش دهد. همچنین، وجود ارتباط بین PTP1B و مقاومت انسولینی احتمالا موید این مطلب است که هر گونه تغییر در مقاومت انسولینی به واسطه تمرین ورزشی، با کاهش تنظیم منفی مسیر سیگنالی انسولین انجام می پذیرد.
اتابک شاهد، علی اصغر رواسی، سیروس چوبینه، داور خدادادی،
دوره 20، شماره 11 - ( بهمن ماه 1396 1396 )
چکیده
چکیده
زمینه و هدف: هدف از مطالعه حاضر، بررسی اثر 4 هفته پیش آماده سازی ورزشی قبل از القای آلزایمر بر سطوح فاکتور رشد عصبی و آمیلوئید بتا در هیپوکمپ رت های نر نژاد ویستار بود.
مواد و روش ها: تعداد 84 سر رت نر بالغ نژاد ویستار 8 هفتهای با میانگین وزنی 20± 195 گرم از انستیتو پاستور ایران تهیه و پس از انجام مراحل آشناسازی، رت ها به روش تصادفی ساده به دو گروه ورزش (4 هفته تمرین هوازی روی نوارگردان با شیب صفر درجه، 5 روز در هفته به مدت 4 هفته) و استراحت تقسیم شدند. سپس، رت های هر گروه به سه زیرگروه 14 تایی (تزریق Aβ1-42، شم و بدون تزریق) تقسیم شدند. 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین، تزریق درون هیپوکمپ آمیلوئیدبتا یا دی متیل سولفوکسید صورت پذیرفت. 7 روز بعد از جراحی، رت های هر گروه به طور تصادفی یا قربانی شده، یا تحت آزمون رفتاری قرار گرفتند. برای تعیین سطوح آمیلوئید بتای42-1 محلول وفاکتور رشد عصبی از هیپوکمپ و پلاسمای حیوانات نمونه برداری و برای آزمون حافظه فضایی از آزمون مازآبی موریس استفاده شد. برای تحلیل داده ها از آزمون کولموگروف-اسمیرنوف (KS) و تحلیل واریانس استفاده شد.
یافته ها: نتایج آزمون تحلیل واریانس یک طرفه نشان داد که بین سطوح آمیلوئیدبتای هیپوکمپ و فاکتور رشد عصبی در گروه های مختلف تفاوت آماری معنی داری وجود داشت. همچنین نتایج آزمون پروب برای بررسی حافظه فضایی نشان داد که زمان صرف در ربع دایره هدف در گروه تزریق Aβ1-42 به طور معنیداری کمتر از گروه های دیگر بود (01/0≥p). به علاوه، گروه های ورزش و ورزش + شم در مقایسه با گروه کنترل به طور معنی دار عملکرد بهتری داشتند.
نتیجه گیری: چنین به نظر می رسد که انجام فعالیت بدنی قبل از القای آلزایمر در رتها باعث نوعی فرآیند مقابله و پیش جبرانی با اختلالات فیزیولوژیکی و روند پیشرفت ناشی از این بیماری می شود.
آیدا معینی، سیروس فارسی، مهرزاد مقدسی،
دوره 22، شماره 2 - ( دو ماهنامه خرداد و تیر 1398 )
چکیده
زمینه و هدف: کورکومین یکی از مهمترین پلیفنولهای تغذیهای است که مصرف بالایی در رژیمهای غذایی روزانه دارد و در تعدیل برخی مسیرهای پیامرسان درون سلولی مرتبط با تنظیم حجیم شدن آسیب شناختی عضله به ایفای نقش میپردازد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثر مکمل یاری کورکومین بر بیان ژنهای تنظیمگر فرآیندهای آسیب شناختی عضله قلبی رتها است.
مواد و روشها: در این پژوهش تجربی، 12 سر موش نر نژاد اسپراگ دالی بعد از هشت هفته استفاده از رژیم غذایی پرچرب به دو گروه کنترل چاق (6=n) و مکمل یاری کورکومین (6=n) تقسیم شدند. مصرف مکمل کورکومین در مجموع به مدت هشت هفته اجرا شد. 24 ساعت پس از اتمام پروتکل مکمل کورکومین، رتها تشریح و عضله قلبی آنها جدا شد. میزان بیان ژنهای AMPK، mTOR، S6K، 4EBP، COL1، COL3 و Ang با تکنیک Real-Time PCR انجام گرفت. میزان بیان ژنها با استفاده از روش∆∆CT-2 محاسبه شد. برای تعیین معنادار بودن متغیرها بین گروههای تحقیق از آزمون آماری تحلیل واریانس یکطرفه استفاده شد.
ملاحظات اخلاقی: این پژوهش با کد اخلاق IR.SUMS.REC.1396.S446 توسط کمیته اخلاق پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شیراز به تصویب رسید.
یافتهها: نتایج نشان داد گروه مکمل یاری کورکومین نسبت به گروه دارونما منجر به کاهش بیان ژن های mTOR (001/0p<)، S6K (011/0p<)، 4EBP (005/0p<)، کلاژن 1 (002/0p<)، کلاژن 3 (001/0p<) و Ang (003/0p<) شد. همچنین یک افزایش در بیان ژن AMPK (001/0p<) دیده شد که از لحاظ آماری معنادار بود.
نتیجهگیری: بهنظر میرسد که مصرف مکمل کورکومین با دوز 10 میلیگرم تا حدودی میتواند حجیمشدن آسیب شناختی عضله قلبی را از طریق کاهش یا عدم افزایش بیان ژن mTOR در رتهای چاق و از طرفی افزایش بیان ژن AMPK تعدیل کند و بر کاهش هایپرتروفی آسیب شناختی در دوره مصرف مکمل کورکومین تأثیرگذار باشد.
معصومه رحیم زاده، سیروس نعیمی، محمد مهدی مغنی باشی، خلیل خاشعی ورنامخواستی،
دوره 23، شماره 4 - ( مهر و آبان 1399 )
چکیده
زمینه و هدف: در بیماری لوسمی میلوئیدی حاد مقدار زیادی سلول نابالغ ایجاد میشود که میتواند مرتبط با حضور برخی از چندشکلیهای تکنوکلئوتیدی در موقعیتهای ژنی رمزکننده آنزیمهای دخیل در مسیرهای سیگنالی هدایتکننده تکامل و فعالسازی سلولها باشد. هدف این مطالعه، بررسی ارتباط پلیمورفیسم A/C) rs104893674) ژن ZAP-70 با خطر ابتلا به لوسمی میلوئیدی حاد در نمونههای تهیهشده از بیمارستانهای دو استان فارس و اصفهان بود.
مواد و روش ها: در این مطالعه مورد ـ شاهدی که در سال 1398 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون انجام شد، 94 فرد مبتلا به لوسمی میلوئیدی حاد به عنوان مورد و 99 فرد سالم به عنوان کنترل (همسانسازیشده از لحاظ سن و جنس)، انتخاب شدند. پس از نمونهگیری و استخراج DNA، پلیمورفیسم مذکور با روش Tetra Primer ARMS PCR مورد بررسی قرار گرفت. دادهها با استفاده از نرمافزار
SPSS نسخه 23 و آزمون آماری مجذور کای تجزیه و تحلیل شدند.
ملاحظات اخلاقی: این مطالعه با کد اخلاق IR.IAU.KAU.REC.1398.051 به تصویب کمیته اخلاق معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کازرون رسید.
یافته ها: نتایج حاصل از این تحقیق حاکی از وجود ارتباط معنیدار همراه با اختصاصیت ژنوتیپی و آللی پلیمورفیسم A/C) rs104893674) با استعداد ابتلا به لوسمی میلوئیدی حاد بود. بدین صورت که افراد با ژنوتیپ AC و دارای آلل A در این موقعیت پلیمورفیک، بیشتر مستعد ابتلا به لوسمی میلوئیدی حاد هستند (P=0/000).
نتیجه گیری: ارتباط لوسمی میلوئیدی حاد با چندشکلی موقعیت ژنتیکی رمزکننده پروتئین ZAP-70، میتواند به عنوان گزینهای برای پیشآگهی این عارضه در افراد مستعد مدنظر قرار گیرد.
صادق عباسیان، علی اصغر رواسی، رحمن سوری، سیروس چوبینه،
دوره 25، شماره 2 - ( خرداد و تیر 1401 )
چکیده
زمینه و هدف آدروپین، هورمون جدیدی است که در بهبود متابولیسم لیپیدی و اخیراً در محافظت عملکرد عروقی نقش مهمی ایفا میکند. هدف از تحقیق حاضر، تعیین تأثیر 8 هفته آزمایش تناوبی شدید بر آدروپین و متابولیتهای نیتریک اکسید مردان دچار اضافه وزن بود.
مواد و روش ها مطالعه حاضر از نوع نیمهتجربی و با طرح پیشآزمون و پسآزمون بود. آزمودنی های تحقیق را 32 مرد دچار اضافه وزن (میانگین سنی3/07±30/56 سال و میانگین شاخص توده بدنی 4/2±27/93) تشکیل میدادند. پس از انتخاب آزمودنیها، آزمون حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه انجام شد و آزمودنیها به صورت تصادفی به 2 گروه آزمایش تناوبی شدید (16 نفر) و کنترل (16 نفر) تقسیم شدند. گروه آزمایش تناوبی شدید، تمرینات تناوبی با شدت بالا را 8 هفته و 3 جلسه در هفته و هر جلسه 20 تکرار 30 ثانیهای با 13 ثانیه استراحت بین هر تکرار انجام دادند. سپس ارزیابی ترکیب بدن (با دستگاه تجزیهوتحلیل ترکیب بدن به روش مقاومت الکتریکی زیستی) و نمونه گیری خونی برای ارزیابی آدروپین و متابولیتهای نیتریک اکسید (با روش الیزا) قبل و بعد از 8 هفته آزمایش تمرینی انجام شد. تجزیهوتحلیل آماری با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازههای تکراری در سطح 0/05>P انجام شد.
ملاحظات اخلاقی مطالعه حاضر با دریافت مجوز و دریافت کد اخلاق از کمیته اخلاق در پژوهش با شماره IR.UT.REC.1395007 انجام و در همه مراحل تحقیق، اصول بیانیه هلسینکی و اخلاق در پژوهش رعایت شد.
یافته ها نتایج تحقیق حاضر بیانگر آن بود که بین آدروپین گروه آزمایش تناوبی شدید و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود داشت
(0CI/26-1/ng/ml 5 و 95 درصد: 0/256±0/88). همچنین بین متابولیتهای نیتریک اکسید (نیتریت و نیترات) گروه آزمایش تناوبی شدید و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود داشت ( 0CI/85-14/μmol/L 15 و 95 درصد: 3/032±7/5). همچنین نتایج بیانگر وجود ارتباط مستقیم معنادار بین آدروپین سرمی و متابولیتهای نیتریک اکسید در آزمودنیهای دچار اضافه وزن بود (P=0/001 و r=0/498).
نتیجه گیری به نظر میرسد آزمایش تناوبی شدید با شدت و مدت یادشده توانایی کاهش خطرات قلبیعروقی را از طریق افزایش آدروپین و نیتریک اکسید داراست. به علاوه، به نظر میرسد آزمایش تناوبی شدید قادر به تغییرات مطلوبی بر آمادگی قلبیعروقی حداکثر اکسیژن مصرفی و ترکیب بدنی مردان دچار اضافه وزن است.